کلمه جو
صفحه اصلی

اسماعیل

فرهنگ اسم ها

اسم: اسماعیل (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: esmāeil) (فارسی: اسماعيل) (انگلیسی: esmaeil)
معنی: شنونده و اطاعت کننده امر خدا، پیامبر بنی اسرائیل، پسر ابراهیم نبی ( ع ) و هاجر، به معنی «مسموع از خدا »، ( اَعلام ) ) پیامبر بنی اسرائیل پسر ابراهیم نبی ( ع ) و هاجر که جد اسماعیلیان یا عرب است، در روایت های اسلامی، پدرش را در ساختن خانه ی کعبه یاری کرد و پدرش مأمور قربانی کردن او در راه خدا شد، ولی جبرئیل در آخرین لحظه او را از این کار بازداشت، ) نام پسر ارشد امام صادق ( ع ) که پیش از پدر وفات یافت، [قرن هجری]، ) اسماعیل: دومین امیر سامانی [، قمری]، پسر احمد و جانشین برادرش نصر، آرامگاهش در بخارا است، ) اسماعیل: نام دو تن از شاهان سلسله ی صفوی، شاه اسماعیل اول: بنیانگذار و نخستین شاه [، قمری] سلسله ی صفوی در ایران، که در سالگی رهبری قیام پیروان شیخ صفی بر ضدّ قراقوینلو به دست گرفت، شاه اسماعیل دوم: سومین شاه [، قمری] سلسله ی صفوی، پسر و جانشین شاه تهماسب، ) اسماعیل ابن علی نوبختی: [، قمری] متکلم شیعی و صاحب کتاب های متعدد در فقه و رجال شیعه و در ردّ مخالفان، ) اسماعیل ابن یسار نسایی: [قرن هجری] شاعر شعوبی ایرانی، که در شعرهایش به زبان عربی ایرانیان را می ستود، ( عبری ) به معنی ' مسموع از خدا '، ( در اعلام ) پسر ابراهیم نبی ( ع ) و هاجر که جد اسماعیلیان یا عرب است، آن که خدا او را شنید، نام پسر ابراهیم ( ع ) و هاجر

(تلفظ: esmāeil) (عبری) به معنی ' مسموع از خدا ' ؛ (در اعلام) پسر ابراهیم نبی (ع) و هاجر که جد اسماعیلیان یا عرب است.


فرهنگ فارسی

کمال الدین
یاقوتی ملقب بقطب الدین خال برکیارق سلجوقی ترکان خاتون امیر قطب الدین اسماعیل یاقوتی را که خال برکیارق بود بفریفت و وعده داد که زن او شود و او را بر جنگ بر کیارق تحریص کرد و ایشانرا در حدود کرخ در سنه ست و ثمانین و اربعمائه جنگ افتاد برکیارق مظفر شد .

لغت نامه دهخدا

اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) رشیدی . شاعر. رجوع به رشیدی شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) اتالی . رجوع به اسماعیل اتا شود.


اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن عبداﷲ کردفانی . رجوع به کردفانی شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی صباح . رجوع به اسماعیل بن صباح شود.


اسماعیل . [ اِ] (اِخ ) ابن عبیداﷲ مکنی به ابوسفیان . تابعی است .


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مسعود عبدی اصفهانی مکنی به ابوبشر.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سعد تونی الصوفی ، از مردم تون خراسان . وی از نصراﷲ خشنامی روایت دارد و عمربن احمد العلیمی از وی روایت کند. (تاج العروس ).


اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن اسماعیل رازی ملقب به مجدالدین قاضی. او راست : القرائن الرکنیة فی فروع الشافعیة. وفات وی به سال 750 هَ. ق. بود. ( کشف الظنون ).

اسماعیل. [اِ ] ( اِخ ) ابن اسماعیل نعالی. به قول مؤلف مجمل التواریخ خال برکیارق سلجوقی بود. ( مجمل التواریخ و القصص ص 409 ). و در راحة الصدور ( صص 141-142 ) نام و نسب وی اسماعیل بن یاقوتی بن چغری بیک برادر زبیده خاتون مادر برکیارق. ( مجمل التواریخ و القصص ص 409 حاشیه 3 ).

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن اسود ملقب به تبان. محدث است.

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن اشعث. وی پسر اشعث بن قیس کندی است و مادر او ام فروة خواهر ابوبکر صدیق است. ( حبیب السیر چ تهران ج 1 جزو4 ص 158 ). و رجوع به البیان و التبیین جاحظ چ حسن السندوبی ج 3 ص 161 شود.

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن اشعث. او راست : کتاب تعبیر.

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن اعمش. رجوع به اسماعیل بن عبداﷲ اعمش شود.

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن افضل علی ایوبی معروف بصاحب حماة و ملقب بعمادالدین و مل»المؤید. اوراست : شرحی بر کافیة فی النحو ابن حاجب. وفات بسال 732 هَ. ق. ( کشف الظنون ). و رجوع به ابوالفداء شود.

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن امیة. شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب سجاد ( ع ) شمرده. ابن حجر در تقریب وی را بنام اسماعیل بن امیةبن عمروبن سعیدبن العاص بن امیة اموی خوانده و گوید: ثقت است و بسال چهل وچهار یا پیش از آن درگذشت. ذهبی در مختصرگوید: سفیانی و بشربن مفضل از وی روایت کنند. شصت حدیث دارد. و بسال 129 هَ. ق. درگذشت. و میان این دوتاریخ تفاوت بسیار است. ( تنقیح المقال ج 1 ص 130 ).

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن انماطی حافظ مکنی به ابوالطاهر. وی پدر ابوبکربن ابی الطاهر اسماعیل بن انماطی است. ( حسن المحاضرة ج 1 ص 175 ).

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن باطیش موصلی مکنی به ابوالمجد و ملقب بعمادالدین. معاصر ابن خلکان است و او راست : کتاب التمییز و الفضل.

اسماعیل. [ اِ ] ( اِخ ) ابن بَزیع. ابن داود در رجال خود او را یاد کرده و از رجال کشی نقل کند که وی او را از اصحاب رضا ( ع ) و جواد ( ع ) شمرده است. ولی در رجال کشی چنین نامی دیده نشد. وگویا ابن داود از نام محمدبن احمدبن اسماعیل بن بزیعکه کشی او را از صحابه رضا ( ع ) و جواد ( ع ) شمرده است ، بدین اشتباه دچار شده. ( تنقیح المقال ج 1 ص 130 ).

اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان غنوی . امام بیهقی بوسایطی از او و او بوسایطی از رسول اکرم (ص ) روایت کرده که آن حضرت فرمود: لاتسبّوا الدّنیا فنعم مطیة المؤمن هی ، علیها یبلغ الخیر و بها ینجو من الشر. (تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 168).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن اَزْرَق . شیخ طوسی در رجال خود او را در عداد اصحاب باقر (ع ) شمرده گوید: اسماعیل بن سلیمان [ یا سلمان ] ازرق مکنی به ابوخالد. مؤلف جامعالرّواة گوید: عمروبن اذینة از وی و او از امام صادق (ع ) روایت کند. (تنقیح المقال ج 1 ص 130).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (افندی ) رشدی الحکیم . حکیم باشی شهر حلوان . او راست : الجوهر الثمین باسعاف المسمومین ، در بولاق بسال 1315 هَ . ق . طبع شده . (معجم المطبوعات ).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (افندی ) علی . موظف نیابت استیناف اهلیه در مصر. او راست : النخبة الازهریة فی الجغرافیة العمومیة، در مطبعه ٔ کاستیلیولا بسال 1319 هَ . ق . طبع شده . النخبة الازهریة فی تخطیطالکرة الارضیة، در چهار جزء در مطبعه ٔ کاستیلیولا بسال 1903 چاپ شده . (معجم المطبوعات ج 1 ستون 444).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (افندی ) منصور. فارغ التحصیل از مدرسةالمعلمین الناصریة و مدرس مدارس امیریه ٔ مصر. او راست : النماذج التطبیقیةللدروس النحویة در دو جزو و آن در مصر بسال 1331 هَ. ق . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ج 1 ستون 445).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی طاهربن عبدالرحیم . مافروخی قطعه ای عربی از او در وصف اصفهان آورده است . (محاسن اصفهان چ سیدجلال طهرانی ص 119).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (باشا) حسنین . مدرس شیمی و طبیعیات در مدرسه ٔ مهندسخانه ٔ خدیویه و استاد علوم طبیعی در جامعه ٔ مصریه و ناظر مدرسة المعلمین الخدیویة. او راست : 1- خلاصةالطبیعة یا اصول الطبیعة در دو جزو که در مصر بسال 1912-1913 م . بطبع رسیده . 2- خواص المادة، محاضراتی در جامعه ٔ مصریه شامل قوانین حرکات اجسام و قیاس قوی در دو جزو در مصر بسال 1910-1912 چاپ شده و جزو سوم آن در مطبعةالمعارف بسال 1922 1940/ هَ . ق . و جزوهای اول و دوم مجدداً در سنه ٔ 1328-1329 هَ . ق . چاپ و منتشر شده . 3- کتاب الطبیعة، در چهار جزو: جزو اول مشتمل بر نقل و خواص سوائل . جزو دوم مشتمل بر حرارت و جزو سوم شامل کهربائیت و مغناطیسیت و جزو چهارم درباره ٔ صوت و نور. در بولاق بسال 1894-1896 م . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی بکر محمدبن الربیعبن ابی سمال . رجوع به اسماعیل بن ابی سمال شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن احمدبن یوسف سلمی . او راست جزئی در حدیث .


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (بک ) رأفت . استاد جغرافیا و علم شعوب در جامعه ٔ مصریه و مدرس تاریخ عمومی و جغرافیا در دارالعلوم . او راست : التبیان فی تخطیطالبلدان ، و آن شامل محاضراتی است در جامعه ٔ مصریه ، و مخصوص به قاره ٔ افریقاست و به اختصار وصف مراکش و الجزائر و تونس و طرابلس و برقة با شهرها و انهار و جبال و حیوان و نبات آمده است ، و در مطبعه ٔ محمد مطربسال 1329 هَ . ق . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (بک ) رشدی . مفتش صحت در اسیوط. او راست : السر المکنون فی ابحاث الطاعون ، در مطبعةالشعب بسال 1322هَ . ق . / 1904 م . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (پاشا) سری . وی مفتش اداره ٔ نظارت اشغال عمومیه سپس ناظر اشغال عمومیه در مصر بود و آنگاه عضو مجلس شیوخ شد (سال 1928 م .). او راست : 1- الدرر البهیة فی التجارب الکیماویة، مرتب بر شش باب : اول تعریفات اولیه ، دوم در هواء و آب و آتش ، سوم در زمین ، چهارم در نباتات ، پنجم در حیوانات ، ششم در صنایعخانگی (معرب ) بتصحیح ابی النعمان افندی عمران ، و آن در پاریس بسال 1301 هَ . ق . بطبع رسید. 2- ریاض الانفس فی تذکارالمهندس ، کتابی است جامع فنون ریاضی علماً و عملاً، در بولاق بسال 1304-1308 هَ . ق . طبع شده . 3-العلم النفیس بالفیوم و بحیرة موریس ، تألیف میجر بردان که اسماعیل پاشا سری آنرا از انگلیسی ترجمه کرده و شامل رسوم و اشکال بسیار است ، در بولاق بسال 1895 م . چاپ شده . (معجم المطبوعات ج 1 ستون 443 و 444).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) (پاشا) مصطفی الفلکی (1240 - 1319 هَ . ق .). وی علوم ریاضی را در پاریس آموخت و حکومت مصر او را واداشت تا مکانیک عملی را برای آلات رصدیه بیاموزد و او چون به مصر بازگشت متولی مرصد فلکی و نظارت مدرسه ٔ مهندسخانه و مدرسه ٔ مساحةالخدیویه شد و در هر سال تقویمی فلکی بعربی و فرانسوی منتشر میکرد که مستند حکومت مصر در ضبط حساب بود. او راست : الاَّیات الباهرة فی النجوم الزاهرة که در ذیل مجله ٔ روضةالمدارس در مصر بطبع رسیده . بهجةالطالب فی علم الکواکب ، زرکلی در اعلام ذکر این کتاب آورده . تحفةالمرضیة فی المقاییس و الموازین المتریة، معرب از لغت فرانسوی ، بمعرفت اسماعیل پاشا و صادق افندی شنن و براهنمایی مسیوروجرس وکیل مدارس ملکیه و آن در مطبعةالمدارس بسال 1292 هَ . ق . بطبع رسیده . ترجمة حیاة محمودپاشا الفلکی ، این کتاب رابهمراهی محمدپاشا مختار تألیف کرد و در بولاق 1886 م . بطبع رسیده . الدرر التوفیقیة فی تقریب علم الفلک والجیودیزیة، در دو جزء به نفقه ٔ نظارت معارف در بولاق 1302 هَ . ق . بطبع رسیده . (معجم المطبوعات ج 1 ستون 444 و 445). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1ص 114 شود.


اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن قاسم . رجوع به ابوعلی قالی شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان وراق . در مختصر ذهبی گوید: وی از مسعر و دیگران روایت کند و بخاری و ابوحاتم از او روایت کنند. وی بسال 216 هَ . ق . وفات یافت . ابن حجر او را ملقب به اودی و مکنی به ابن اسحاق یا ابن ابراهیم دانسته گوید: تشیع دارد و بسال 216 وفات کرد. شرح حال او در کتب رجال یاد شده . (تنقیح المقال ج 1 ص 126).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابان . نجاشی کتاب «المؤمن والکافر» او را روایت کرده است . شیخ طوسی در کتاب رجال ، اسماعیل بن ابان حناط را در شماره ٔ اصحاب صادق (ع ) آورده ، و در کتاب فهرست دوتن بنام اسماعیل بن ابان با دو طریق روایت مختلف یادکرده است . و اسماعیل بن ابان وراق در مختصر ذهبی و تقریب ابن حجر یاد شده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 126).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم تیمی ، مکنی به ابویحیی . محدث است و از اعمش روایت کند.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . در کافی باب الدعاء للاخوان روایتی از محمدبن سلیمان از این اسماعیل و او از جعفربن محمدبن تمیمی از حسین بن علوان از ابوعبداﷲ آورده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 127).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم . محدث است . رجوع بنقودالعربیة و علم النمیات چ قاهره 1939م . ص 16 شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن صبیح الثقفی ، مکنی به ابواسحاق . وی از سعدویه و سهل بن عثمان و شاذکونی روایت دارد. ابوعبداﷲ الغزّال ذکر او آورده و تخریج وی نکرده ، وی را پسری بود بنام ابویعقوب الحذّاء. او در جوانی براه مکه درگذشت . و بسیار مینوشت و آخرین کس که ازو حدیث نقل کرده ، ابوعثمان اسحاق بن ابراهیم بن زید است . (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 214).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مهاجر. صاحب کتاب کافی درباب آداب زکاةدهنده روایتی از او نقل کرده است . ابوالحسن عرفی از وی روایت کند. (تنقیح المقال ج 1 ص 127).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی حُکَیم ، مولی زبیر. یکی از کتّاب عمربن عبدالعزیز خلیفه ٔ اموی . رجوع بکتاب الوزراء و الکتّاب ص 33 و فهرست کتاب سیرة عمربن عبدالعزیز و رجوع به اسماعیل بن ابی الحکم شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی حنیفة. جهشیاری بوسایطی ازو نقل کند. (کتاب الوزراء و الکتّاب ص 207).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سِمال یا سَمّال . وی و برادر او ابراهیم پسران ابوبکر محمدبن الربیع ابی السمال سمعان بن هُبَیرةبن مساحق بن بُحَیربن عمیربن اسامةبن نصربن قُعَین بن حرث بن ثعلبة دَوْدان بن اسدبن خزیمه اند. نجاشی نسب او را چنین آورده ، و متأخرین مانند صاحب وجیزة و بلغة و مشترکات طریحی و مشترکات کاظمی و خلاصة گویند اگرچه او واقفی مذهب است لیکن موثق است . شیخ طوسی در رجال خود او را در شمار اصحاب کاظم (ع ) آورده ، و او و برادرش را واقفی خوانده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 10: عنوان ابراهیم بن ابی بکر محمد، و ص 12: ابراهیم بن ابی سمال ، و ص 129: اسماعیل بن ابی سمال ).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحسین عبدالغافربن محمد فارسی نیشابوری . متوفی 504 هَ . ق . از معاصرین غزالی . وی پدر امام عبدالغافر نویسنده ٔ ترجمه ٔ احوال غزالی (بنقل از خود او) میباشد. (غزالی نامه تألیف همایی ص 274).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الحکم ، مولی زبیر. وی کاتب عمربن عبدالعزیز بود. (عقدالفرید مصحح محمد سعید العریان ج 4 ص 249). رجوع به اسماعیل بن ابی الحکیم شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الفتح ، مکنی به ابوالقاسم المقری . از مردم قلعه ٔ ایوب باندلس . ابن بشکوال گوید وی فقیه و از اهل علم و مقدم در فتوی بود و در حدود سنه ٔ 500 هَ . ق . درگذشت . (حلل السندسیة ج 2 ص 97).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی القاسم جعفربن ناصر الحق (ناصر کبیر) نبیره ٔ دختری ماکان کاکی ،معاصر ابوجعفر حسن بن ابی الحسین احمد صاحب القلنسوة. وی مازندران را تحت تصرف آورد، اما هم در آن نزدیکی مادر ابوجعفر دو نفر کنیزک اسماعیل را بفریفت تا زهر در طعام او کردند و او را از پای درآورند. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از ج 2 ص 150). و رجوع بسفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 140 بخش انگلیسی شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی الوقار، مکنی به ابوالفضل . اصل او از معره است و در دمشق اقامت گزید و ببغداد سفر کرد و نزد افاضل اطباء آن شهر علم آموخت و بتلمذ گروهی از علماء بغداد درآمد و از ایشان نیز دانش فراگرفت . سپس بدمشق بازگشت و در صناعت طب علماً و عملاً متمیز گردید. مردی بسیارخیر، نیکوطریقت ، خوب سیرت و بسیارذکاء بود و در خدمت سلطان ملک العادل نورالدین محمودبن زنگی بود و این پادشاه در طب بدو اعتماد داشت و در سفر و حضر از وی دور نمیشد و اسماعیل را از وی بهره ٔ بسیار و انعام فراوان بود و او و ملک العادل نورالدین در حلب در دهه ٔ اول ربیعالاول سال 554 هَ . ق . درگذشتند. (عیون الانباء ج 2 صص 161-162).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خالد سعد الکوفی تابعی است . و بکوفه درگذشت در سنه ٔ ست و اربعین (46 هَ . ق .).(تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 244) و رجوع بفهرست عیون الاخبار و المصاحف ص 36 و 178 و البیان والتبیین چ حسن السندوبی ج 3 ص 87 و تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 206 شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خالد. شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: نام او محمدبن مهاجربن عبید ازدی کوفی است . و نجاشی نیز او را چنین معرفی کرده و گوید: پدرش از ابوجعفر باقر(ع ) و خود او از ابوعبداﷲ صادق (ع ) روایت کند. و هر دو کوفی وثقة بودند. برخی نوشته اند کتابی مرتب و مبوب ازاسماعیل در قضایا باقی مانده است . شیخ طوسی در فهرست و ابن شهرآشوب در معالم العلماء نیز از کتاب قضایای او نام برده اند. شرح احوال وی در کتب رجال متأخر مانند خلاصه و ابن داود و وجیزه و بلغه و حاوی و المشترکات و غیره نیز آمده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 127).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خلد. شیخ طوسی او را درعداد اصحاب باقر شمرده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 127).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی زیاد سَکونی شعیری . شیخ طوسی اورا در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: همان اسماعیل بن مسلم کوفی است . و در فهرست گوید: نام ابوزیاد مسلم بود. او راست کتابی بزرگ (ظ: در حدیث ) و کتاب النوادر. ابن ابی جید از محمدبن حسن از کتب او روایت کرده است . نجاشی گوید: کتب او را بر ابوالعباس احمدبن علی خواندم . در کتب رجال متأخر نیز شرح احوال او آمده است . ذهبی در مختصر خود و ابن حجر در تقریب گفته اندقاضی موصل و کذاب بود. و برخی او را اسماعیل بن زیادخوانده اند. شیخ عبداﷲ ممقانی اقوال مختلف را درباره ٔ شیعی یا سنی بودن او نقل کرده سپس گوید: بهر حال شیخ طوسی میگوید صحت اخبار او اجماعی است خواه شیعه باشد و خواه سنی . صاحب ترجمه همان سَکونی معروف است که اهل حدیث و اخباریین شیعه او را از اصحاب اجماع میشمرند. و روایتهای او را در اکثر موارد و مسائل فقه نقل میکنند و لیکن عده ای از ناقدین احادیث و اصولیون او را ضعیف شمرده اند و در میان ایشان مثلی درباره ٔ اخبار ضعیف السند مشهور شده بدین عبارت «الروایة سَکونیة» و روایات سَکونی را بهترین نمونه ٔ ضعف قلمداد کرده اند. برای اطلاع بیشتر بر مطالب فوق بکتاب تنقیح المقال ج 1 صص 127 - 129 و دیگر کتب رجال مراجعه شود.


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی زیاد سُلَّمی کوفی . شیخ طوسی او را در شمار اصحاب صادق (ع ) آورده ، لیکن او را اسماعیل بن زیاد خوانده است ، ولی نجاشی ابن ابی زیاد گفته . شرح احوال او در کتب رجال متأخر مانند خلاصة و حاوی و بلغة و وجیزه نیز آمده است . (تنقیح المقال ج 1 ص 129).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سارة.وحید بهبهانی محمد باقر در تعلیقه ٔ رجالیه ٔ خود روایتی از کتاب کافی از او استخراج کرده گوید: گویا او برادر حسن بن ابی سارة باشد. (تنقیح المقال ج 1 ص 129).


اسماعیل .[ اِ ] (اِخ ) ابن نشیط مکنی به ابوعلی . محدث است .


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی صالح کرمانی ، مکنی به ابوسعد مؤدن . او راست : کتاب اربعین .


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی عبداﷲ. نجاشی در رجال خود او را با اسماعیل بن علی نام برده گوید کتابی در خطب داشتند. محمدبن عیسی أشعری و ابومحمد رازی از وی روایت کنند. (تنقیح المقال ج 1 ص 129).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی فُدَیک یا فُرَیک یا فُریَک یا بُرَیک یا قَدید، و صحیح همان اول است ،چه اهل لغت آنرا در حرف «ف » و «ک » آورده اند. مؤلف تاج العروس گوید: ابواسماعیل محمدبن اسماعیل بن مسلم بن ابی فدیک . و نام ابوفدیک دینار بود. صاغانی او را یاد کرده و از ثقات اصحاب حدیث شمرده است . ابن سعد نیزاو را نام برده و مدنی دانسته است . ابن حجر نیز در تقریب نام پدر اسماعیل را مسلم گفته و ابوفدیک را جدّ وی شمرده است . شیخ صدوق متوفی 381 هَ . ق . در کتاب من لایحضره الفقیه از وی روایت آورده و از این روی رجال نویسان متأخر شیعه او را ممدوح شمرده اند. و لیکن معلوم نیست این مرد همان اسماعیل بن دینار باشد که ممدوح بودن وی ثابت است . (تنقیح المقال ج 1 صص 129-130).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی کثیر مدنی . او راست : کتاب عددالمدنی الاَّخر. (در آیات قرآن ). (ابن الندیم ).


اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی محمدیحیی بن المبارک الیزیدی . یکی از ادبا و روات فضلا و شاعری مصنف . وی کتاب طبقات الشعراء را تصنیف کرد و عمربن محمدبن سیف کاتب گوید: محمدبن عباس بن محمدبن ابی محمد از اشعار عم ّ خویش اسماعیل بر ما انشاد کرد:
کلما رابنی من الدهر ریب
فاتکالی علیک یا رب فیه
ان ّ من کان لیس یدری افی المحَ
َبوب صنعٌ له او المکروه
لحری بان یفوض ما یعَ
َجز عنه الی الذی یکفیه
الاله البر الذی هو فی الراء -
فة احنی من امه و ابیه
قعدت بی الذنوب استغفراللَّ̍
َه مخلصاً و استوفیه
کم یوالی لها الکرامة والنعَ
َمة من فضله و کم نعصیه .

(معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 صص 359-360). ابن الندیم گوید: او را پنجاه ورقه شعر است . و رجوع بالموشح ص 29 و 140 و 285 و الفهرست ابن الندیم و رجوع به یزیدیین شود.



اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی مسعود. یکی از کبار محدثین . مأمون عباسی باسحاق بن ابراهیم نامه نوشت و ازو خواست که هفت تن از بزرگان محدثین را نزد او بفرستد و اسماعیل یکی از آنان بود. (ضحی الاسلام جزء 3 صص 169-170). و رجوع به مناقب الامام احمدبن حنبل ص 386 شود.


دانشنامه عمومی

اسماعیل یا اشمیل یا اشکمیل یا اشکئیل در زبان دین میترائیسم دین خدای خورشید عزازیل پرستی میترائیسم یعنی نماینده ، جنگجو و پهلوان ئیل مخفف عزازیل خدای خورشید. اشک یعنی نماینده، جنگجو و پهلوان و ئیل یا الله یعنی خدای خورشید وخدای خورشید هم کسی نیست جز عزازیل درضمین ئیل کوتاه شده عزازیل هم هست، اشکئیل که نام اصلی اسماعیله یعنی نماینده و جنگجوی خدای خورشید عزازیل، ظاهرا این اسم رو حضرت ابراهم زمانی بر روی اسمائیل یا اشکئیل قرار میده که در بیابانهای عربستان دچار تزلزل عقیده گشته و گمراه شده بود واز راه خدای آسمانها خارج شده و رو به خورشید پرستی و پرستش خدای خورشید عزازیل آورده بود که در این زمان خضر با ابراهیم ملاقات میکنه و از گمراهی نجاتش میده


اِسماعیل (عبری:יִשְׁמָעֵאל به معنی خدا را شنیده) از شخصیت های کتاب مقدس و قرآن پسر بزرگ ابراهیم از هاجر، کنیز مصری سارا بود و در زمانی که ابراهیم هشتاد و شش ساله بود و چهارده سال قبل از تولد اسحاق به دنیا آمد. اسماعیل در سیزده سالگی ختنه شد.
ذبح اسماعیل
در قرآن کریم چهار بار نام وی آمده است او از پیامبران صالح خدا بود و اهل خود را به نماز و زکات دعوت می نمود و آنچنان پایبند وعده های خود بود که ایشان را صادق الوعد لقب دادند.
طبق عقاید مسیحیت و یهودیت در تورات خداوند عهد خود را پس از ابراهیم با اسحاق و نه با اسماعیل بست. اما خداوند همچنین وعده داد که از «اسماعیل» نیز ملتی بزرگ پدید خواهد آمد. پس ابراهیم، اسماعیل و مادرش هاجر را در بیابانی به نام پاران، که برخی آن را «حجاز» دانسته اند، رها نمود. به اعتقاد یهودیان و مسیحیان «بئرشبع» و به عقیده مسلمانان چاه زمزم پس از آن به وجود آمد که هاجر برای اسماعیل به جستجوی آب روان شد.
همچنین خدا وعده نیل تا فرات را به عنوان سرزمین موعود در تورات به فرزندان ابراهیم، یعنی بنی اسماعیل (عربها) و بنی اسحاق (بنی اسرائیل و یهود) داده است: «در آن روز، خداوند با ابراهیم عهد بست و گفت: «این زمین را از نهر مصر (نیل) تا به نهر عظیم، یعنی نهر فرات، به نسل تو بخشیده ام»

دانشنامه آزاد فارسی

اسماعیل (ع)
اسماعیل (ع)
در عهد عتیق، پسر ابراهیم از هاجر، کنیز مصری همسرش سارا. سنتاً جدّ پیامبر اسلام (ص) و قوم عرب انگاشته می شود. حسادت سارا موجب رانده شدن او و مادرش شد. به عقیدۀ مسلمانان، نه اسحاق بلکه اسماعیل است که خدا به ابراهیم فرمان می دهد قربانی اش کند و اوست که در ساختن کعبه در مکه به ابراهیم کمک می کند. برای او، که در بیابانی خشک آواره بود، به اراده خداوند چشمۀ آبی پدیدار شد. فرشتۀ الهی بر او ظاهر شد و به او نوید داد که فرزندش پسر خواهد بود و او باید نامش را اسماعیل بگذارد. در قرآن دوازده بار نام او ذکر و به پیامبری او تصریح شده است (بقره، ۱۳۶؛ آل عمران، ۸۴؛ مریم ۵۴). در سورۀ صافات آیات ۱۰۰ تا ۱۱۳ از رؤیای صادقۀ ابراهیم، که از سوی خدا مأمور ذبح فرزندش شد سخن گفته شد اما ذبیح بودن اسماعیل یا اسحاق تصریح نشده است. این مسئله مورد اختلاف مفسران است. عرب ها یا بنی اسماعیل از نسل اسماعیل اند. او سالیان بعد با کمک پدر به بازسازی کعبه مأمور شد (بقره، ۱۲۷).

نقل قول ها

اسماعیل یک شخصیت در کتاب مقدس عبری و قرآن است، و با توجّه به دیدگاه یهودیان، مسیحیان و مسلمانان؛ نخستین پسر ابراهیم بود.
• «(و به یاد آورید) آن گاه را که خانه (ی کعبه) را پناهگاه و مأوای امن و امان مردم کردیم (و بدیشان دستور دادیم که برای تجدید همین خاطرهٔ بازسازی خانه کعبه بر دست پیغمبران) از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود برگیرید (و در جائی که ابراهیم برای ساختن کعبه بالای سنگی می ایستاد، بایستید و به نماز و نیایش بپردازید) و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم (و بر عهدهٔ ایشان گذاشتیم) که خانهٔ ما را برای طواف کنندگان و اعتکاف کنندگان (و ماندگاران در آن) و رکوع و سجده کنندگان (نمازگزار، از کثافات معنوی همانند شرک و بت پرستی، و پلشتیهای حسّی همانند یاوه گوئی و گناه و ستیزه جوئی) پاک و پاکیزه کنید. (۱۲۵)»، سورهٔ بقره -> قرآن
• «و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که ابراهیم و اسماعیل، پایه های خانه (کعبه) را بالا می بردند، (و می گفتند:) «پروردگارا! از ما بپذیر، که تو شنوا و دانایی! (۱۲۷)»، سورهٔ بقره -> قرآن
• «آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید، شما حاضر بودید؟! در آن هنگام که به فرزندان خود گفت: «پس از من، چه چیز را می پرستید؟» گفتند: «خدای تو، و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم.» (۱۳۳)، سورهٔ بقره -> قرآن
• «حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید؛ مسلّماً پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. (۳۹)»، سورهٔ ابراهیم -> قرآن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِسْمَاعِیلَ: از پیامبران الهی و فرزند حضرت ابراهیم (علی نبینا و علیهما السلام)
معنی مَکَّةَ: مکه (شهری که مسجدالحرام و کعبه در آن قرار دارد و وطن رسول خدا (صلی اللّه علیه و آله و سلم ) می باشد. این شهر پس از اقامت حضرت هاجر و اسماعیل علیهما السلام در کنار کعبه و پدید آمدن معجزه وار چشمه ی زمزم به تدرج شکل گرفته است)
تکرار در قرآن: ۱۲(بار)
نام دو نفر از پیامبران است. 1 - اسمعیل پسر ابراهیم «علیه السلام». 2 - اسمعیل از پیامبران بنی اسرائیل. باید دانست که بعضی‏ها اسمعیل را یک نفر دانسته. و گفته‏اند اسمعیل پسر ابراهیم همان اسمعیل صادق الوعد است. و بعضی احتمال داده‏اند که صادق الوعد از آن جهت است که پدرش گفت: در خواب می‏بینم تو را قربانی می‏کنم. او به پدرش گفت: این کار را بکن من صبر خواهم کرد و وقت عمل به وعده خود وفا کرد. ولی با استمداد از آیات قرآن خواهیم دید که اسمعیل نام دو نفر از پیامبران است و اسمعیل صادق الوعد غیر از اسمعیل بن ابراهیم است که همواره با ابراهیم ذکر شده مثل ، ، ، و نیز آیه 140 بقره و 84 آل عمران و 163 نساء و 39 سوره ابراهیم. و اسمعیل دیگر در ردیف انبیاء بنی اسرائیل و غیره آمده نظیر ، ، این مؤید آنست که این دو نفر غیره هم‏اند. گذشته از این: در یک محلّ از قرآن، اسمعیل فرزند ابراهیم و یعقوب خوانده شده و پر روشن است که اسمعیل بن ابراهیم از اولاد یعقوب نیست بلکه عموی آنحضرت است. در سوره مریم از اوّل تا آیه 58 هشت نفر از پیامبران، زکریا، یحیی، عیسی، ابراهیم، موسی، هارون، اسمعیل و ادریس ذکر شده و سپس چنین آمده «اُولئِکَ الّذینَ اَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبیینَ مَنْ ذُرّیَةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَةِ اِبراهیمَ وَ اِسْرائیلَ» یعنی پیامبرانی که در این سوره یاد شدند، همه از اولاد این چهار نفرند، آدم نوح ابراهیم و اسرائیل. در این آیه «مِنْ ذُرِّیَةِ آدَمَ» شامل هر هشت نفر است که گفته شد. و کلمه «مِمَّنْ حَمَلْنا نوحٍ» شامل هفت نفر منهای ادریس است که گفته‏اند: ادریس، جَدّ حضرت نوح بود (دائرة المعارف وجدی) و داخل در «مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نوَحٍ» نیست. آنوقت، اسرائیل با (واو) بر ابراهیم عطف شده و نشان می‏دهد که شش نفر بقیه که اسمعیل نیز از آنهاست همه از اولاد ابراهیم و اسرائیل‏اند، یعنی هر که از آنها، فرزند ابراهیم است فرزند اسرائیل نیز است علی هذا بقیّه که ذکریا، یحیی، عیسی، موسی، هارون و اسمعیل بوده باشند هم فرزند ابراهیم و هم فرزند اسرائیل نیز بود. و در نتیجه این اسمعیل غیر از اسمعیل بن ابراهیم است و گرنه برای عطف به او در آیه محمل درستی نخواهد داشت. ناگفته نماند در تفسیر برهان ذیل آیه «اِنَّ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ» هشت روایت هست که اسمعیل صادق الوعد غیر از اسمعیل بن ابراهیم است و در بعضی احادیث او را اسمعیل بن حزقیل نقل کرده‏اند. راجع به اسمعیل بن ابراهیم آنچه در قرآن آمده از این قرار است. 1 - او پیغمبر بود ، آیه 84 آل عمران و 163 نساء نیز در همین مضمون است. 2 - او در بنای کعبه با پدرش شرکت کرد بقره: 127 و همو بود که راضی شد پدرش او را در راه خدا قربانی کند (که در ابراهیم گذشت) گذشته از روایات اهل بیت «علیه السلام» قرآن خود شاهد است که ذبیح او بود نه برادرش اسحق، در سوره صافات پس از نقل داستان مفصل قربانی می‏گوید «وَ بَشَّرْناهُ بِاِسْحقَ نَبیّاً مِنَ الصّالِحین» این آیه بدست می‏دهد که اسحق در آن روز هنوز متولد نشده بود و مژده ولادت وی پس از جریان قربانی به ابراهیم داده شد. پس از نوشتن این استدلال دیدم عین آن را امام صادق «علیه السلام» در روایتی که در المیزان از فقیه نقل شده بیان فرموده‏اند و نیز در بحار ج 12 ص 129 از حضرت رضا «علیه السلام» نقل گردیده است. برای تکمیل بحث به بحار (ج 12 ص 123) طبع جدید رجوع شود در اصول کافی ج 1 باب مشیت و اراده حدیت چهارم ذبیح را اسحق گفته علامه طباطبائی در ذیل آن فرمده: این خلاف اخبار متظاهر شیعه است. امّا اسمعیل صادق الوعد سه دفعه با ادریس وَیَسَعْ ذکر شده چنان که گذشت و خدا او را در آن سه محل تعریف کرده که از بندگان صابر و برگزیده است و بر عالمیان فضیلت دارد. و نیز درباره او فرموده . یعنی در این کتاب یاد کن اسمعیل را که صادق الوعد و پیامبر بلند پایه بود کسان خود را به نماز خواندن و زکات دادن دستور می‏داد و نزد پروردگارش پسندیده بود. در قرآن مجید کلمه «اَهل» چون به شخص اضافه شود مثل: اهلی و اهله، اغلب به معنی کسان و خانواده آمده علی هذا از جمله «یأمراهله» می‏شود استفاده کرد که او فقط به خانواده خود پیغمبر بود و اگر مراد از اهل، قوم باشد باید گفت: که قوم او از یک خانواده بوده‏اند، در المیزان کلمه «اهله» را به خواصّ که کسان و عشیره و قوم باشد معنی کرده است ولی با مراجعه به قرآن خواهیم دید که «اهل» در موقع اضافه به شخص چنین معنای وسیعی ندارد، مگر بنا بر مطلبی که در «اهل» خواهد آمد و در آن صورت به معنی مطلق پیروان خواهد بود خواه از کسان باشد یا نه. امّاباید گفت که رسالت آن حضرت عام بود و آیه «یأْمُرُ اَهْلَه» ناظر به مطلبی مخصوص است چنانکه درباره حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» آمده ، ، با آنکه انذار و امر آن حضرت شامل عموم بود و اینها خطابهای مخصوص‏اند و مانع از عموم رسالت نیستند. در احادیث شیعه و اهل سنّت هست که: این پیامبر عظیم الشأن بشخص وعده داد که در مکانی حاضر شود، آن شخص نیامد، اسمعیل روی وعده خود یکسال در آنجا منتظر ماند بدین جهت صادق الوعد لقب یافت. و نیز روایت شده که سه روز منتظر ماند. حدیث یکسال در تفسیر برهان به سند ضعیف از امام رضا «علیه السلام» و در مجمع البیان مرسلا از امام صادق «علیه السلام» منقول است و در کافی باب الصدیق واداء الامانة حدیثی به سند حسن نقل شده و در آن هست «فَانْتَظَرَهُ فی ذلِکَ الْمَکانِ سَنَةً» ناگفته نماند، انتظار نشستن یکسال تمام، بعید است و از نظر عرف و عقل خوب نیست مثلا کسی یکسال تمام در محلّی بنشیند، وسائل خورد و خوابش را به آنجا بیاورد، بخورد بخوابد، کار نکند و هر که از آنجا بگذرد، بگوید: منتظر فلانی هستم چون به وی وعده داده‏ام، چنین کاری خیلی بعید است و در خور شأن یک پیامبر نیست. قهراً مراد آن است که مدّت یکسال مراقب آن محل بود و گاه گاه به آنجا سر می‏زد ویا کسی می‏فرستاد که شخص موعود آمده یا نه؟

[ویکی فقه] اسماعیل (ابهام زدایی). اسماعیل ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • حضرت اسماعیل، فرزند حضرت ابراهیم (علیه السلام) و از پیامبران بزرگ• اسماعیل صادق الوعد، یکی از انبیای الهی نام برده شده در قرآن• اسماعیل بن عباد، فرزند عباس ملقّب به صاحب و مشهور به صاحب بن عباد به سال ۳۲۶ ق• اسماعیل بن احمد برقی، ادیب، شاعر و مؤلف عربی زبان قرن پنجم• اسماعیل بن احمد بستی، مؤلف زیدی و معتزلی مذهب اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم• اسماعیل بن احمد حیری، مفسر ، محدث و فقیه شافعی قرن چهارم و پنجم• اسماعیل بسطامی، از خاندان بسطامی در اواخر قرن چهارم تا اوایل قرن ششم• اسماعیل بلخی، معروف به علامه بلخی از روحانیون ادیب و متفکر بزرگ شیعه افغان در قرن چهاردهم هجری• اسماعیل بلیغ، شاعر و تذکره نویس ترک در قرن یازدهم• اسماعیل بن ابراهیم عقیلی جبرتی، عارف و عالم بزرگ یمنی قرن هشتم و مؤسس طریقت جبرتیه• اسماعیل بن اسحاق جهضمی، جَهْضَمی ، اسماعیل بن اسحاق ، قاضی ، محدّث ، ادیب و فقیه مالکی قرن سوم • اسماعیل بن جعفر، فرزند ارشد امام جعفر صادق (علیه السلام)• اسماعیل بن حسین جرجانی، پزشک و نویسنده ایرانی قرن پنجم و ششم • اسماعیل بن حماد جوهری، ابونصر اسماعیل بن حمّاد جوهری، ادیب و لغوی ایرانی قرن چهارم و مؤلف صحاح اللغه• اسماعیل بن عبدالرحمن صابونی، کنیه اش ابوعثمان، عالم و محدّث شافعی در قرن پنجم• اسماعیل بن عبدالله بن جعفر، اسماعیل بن عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ملقب به زاهد، از تابعان و راویان مورد وثوق• اسماعیل بن عبدالله غفاری، از مسلمانان صدر اسلام• اسماعیل بن محمد تمیمی، از نخستین رجال برجسته و داعی مذهب دروزی در قرن پنجم• اسماعیل بن موسی جیطالی، جِیطالی (جطالی )، ابوطاهر اسماعیل بن موسی ، فقیه ، ادیب و متکلم اباضی در نیمه اول قرن هشتم • اسماعیل پاشا بن محمدامین بغدادی، کتاب شناس و زندگی نامه نویس مشهور عثمانی• اسماعیل حقی بروسوی، اِسْماعیل حَقّی بُروسَوی ، یا اسکداری ، اسکوداری ۱۰۶۳- ۱۱۳۷ق /۱۶۵۳- ۱۷۲۵م ، مفسر، شاعر و از مشایخ فرقه جَلوتیه • ملااسماعیل بن محمد خواجویی، طبری الاصل مشهور به خواجویی ، حکیم و فقیه و متکلم شیعی قرن دوازدهم • اسماعیل صالحی مازندرانی ، از علمای قرن چهاردهم هجری قمری• اسماعیل صدر، از مراجع تقلید، مدرسان و مبلغان اصلاح طلب و مجاهد شیعه لبنان در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری• اسماعیل محلاتی، از علمای قرن چهاردهم هجری قمری• اسماعیل نوبختی، از بزرگان خاندان نوبختی • سید اسماعیل بن ابراهیم، سید اسماعیل بن ابراهیم بن احمد بن حسن بن الامام القاسم یکی از بزرگان علمای زمان خود• سید اسماعیل جرجانی، طبیب نامدار سده های ۵- ۶ ق• سید اسماعیل صدر، از علمای شیعه در علوم نقلی و علوم عقلی• سیداسماعیل بلخی، مبارز مذهبی و شاعر انقلابی افغانستان
...

[ویکی شیعه] اسماعیل (ابهام زدایی). اسماعیل ممکن است اشاره داشته باشد به:

[ویکی شیعه] اسماعیل (پیامبر). اسماعیل ، از پیامبران الهی و فرزند ابراهیم خلیل است. به اعتقاد بیشتر مسلمانان او همان ذبیح است. همچنین بنا بر روایات اسلامی نسب پیامبر اکرم، حضرت محمد(ص) به اسماعیل می رسد.
مهاجرت به سرزمین مکه به همراه مادر خویش هاجر، به وجود آمدن چشمه زمزم به برکت وی، قربانی کردن وی توسط پدرش و ساخت خانه کعبه از مهم ترین وقایع زندگانی وی هستند.
نام وی در لغت نامه ها غالباً غیر عربی و مرکب از دو واژه «اسمع » و «ایل » (به معنای خدا را شنید) آمده است و گفته اند که ابراهیم (ع ) به هنگام درخواست فرزند از خدا با این کلمه ها آغاز سخن می کرد. آرتور جفری با پژوهشی درباره این نام ، ریشه ای کهن برای آن یاد کرده است و نظایر آن را در منابع عبری ، حبشی و دیگر زبان های سامی نشان داده است .

[ویکی فقه] اسماعیل (قرآن). منظور از اسماعیل در این جا، اسماعیل علیه السلام فرزند ابراهیم علیه السلام است.
اسکان اسماعیل علیه السلام در سرزمین مکه و نزدیک خانه خدا از سوی ابراهیم علیه السلام به امر خداوند متعال انجام گرفت: «ربنآ انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم...» پروردگارا من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانه ای که حرم تو است ساکن ساختم تا نماز را بر پای دارند، تو قلبهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزی ده شاید آنان شکر تو را بجای آورند. (منظور از «ذریتی»، اسماعیل علیه السلام است. در حدیثی از امام کاظم علیه السلام نقل شده است: ابراهیم علیه السلام پس از اسکان اسماعیل علیه السلام و هاجر در مکه، سخن یاد شده را به زبان آورد. ) و این هنگامی بود که ابراهیم پس از آنکه خدا از کنیزش هاجر، پسری به او داد و نامش را اسماعیل گذاشت، حسادت همسر نخستینش ساره تحریک شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل کند، از ابراهیم خواست که آن مادر و فرزند را به نقطه دیگری ببرد، و ابراهیم طبق فرمان خدا در برابر این درخواست تسلیم شد.اسماعیل و مادرش هاجر را به سرزمین مکه که در آن روز یک سرزمین خشک و خاموش و فاقد همه چیز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خدا حافظی کرد و رفت.چیزی نگذشت که این کودک و آن مادر در آن آفتاب گرم و داغ تشنه شدند، هاجر برای نجات جان کودکش سعی و تلاش فراوان کرد، اما خدائی که اراده کرده بود، آن سرزمین یک کانون بزرگ عبادت گردد، چشمه زمزم را آشکار ساخت ، چیزی نگذشت که قبیله بیابانگرد جرهم که از نزدیکی آنجا می گذشتند، از ماجرا آگاه شدند و در آنجا رحل اقامت افکندند و مکه کم کم شکل گرفت . کلمه «من ذریتی» جانشین مفعول «اسکنت» است، و «من» در آن، تبعیض را می رساند. و منظور ابراهیم علیه السلام از ذریه اش همان اسماعیل و فرزندانی است که از وی پدید می آیند، نه اسماعیل به تنهایی، برای اینکه دنبالش گفته است : «ربنا لیقیموا الصلوه : پروردگارا تا نماز بپای دارند»، و اگر اسماعیل به تنهایی مقصود بود نمی بایست لفظ جمع بکار برد.
اسماعیل و اسحاق
اسماعیل و اسحاق علیهما السلام، دو برادر و دو فرزند عطا شده از سوی خدا به ابراهیم علیه السلام هستند:«الحمد للّه الّذی وهب لی علی الکبر إسمـعیل وإسحـق إنّ ربّی لسمیع الدّعآء» حمد خدای را که در سن پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید مسلما خدای من دعا را می شنود (و اجابت می کند). این جمله به منزله جمله معترضه است که در وسط دعای آن جناب قرار گرفته است .و باعث گفتن آن در وسط دعا این بوده که در ضمن خواسته هایش ناگهان به یاد عظمت نعمتی که خدا به وی ارزانی داشته افتاده که بعد از آنکه همه اسباب عادی فرزنددار شدنش را منتفی نموده بود دو فرزند صالح چون اسماعیل و اسحاق به وی داده .و اگر چنین عنایتی به وی فرمود بخاطر استجابت دعایش بود، ابراهیم علیه السلام در بین دعایش وقتی به یاد این نعمت می افتد ناگهان رشته دعا را رها نموده به شکر خدا می پردازد و خدای را بر استجابت دعایش ثنا می گوید.
اسماعیل و یعقوب
یعقوب علیه السلام برادر زاده اسماعیل علیه السلام، فرزند اسحاق علیه السلام می باشد:«أم کنتم شهداء إذ حضر یعقوب الموت إذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد إلـهک وإلـه ءابائِک إبرهیم وإسمـعیل و اسحق ... » آیا شما به هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید حاضر بودید؟ در آن هنگام که به فرزندان خود گفت پس از من چه چیز را می پرستید؟ گفتند خدای تو و خدای پدرانت، ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا و ما در برابر او تسلیم هستیم. («آباء» معنایی اعمّ از پدر، جدّ و عمو دارد و در حدیثی از امام باقر علیه السلام ، این معنا بیان شده است .) گفتنی است که یعقوب علیه السلام فرزند اسحاق علیه السلام، و اسحاق علیه السلام برادر اسماعیل علیه السلام است.) حضرت اسماعیل پدر یا جد یعقوب نبود، بلکه عموی او بود، در حالی که در آیه مورد بحث کلمه «آباء» جمع ( أب ) به کار رفته ، و از اینجا روشن می شود که در لغت عرب گاهی کلمه (أب) به عمو اطلاق می گردد.
حجر اسماعیل
...

پیشنهاد کاربران

اسماعیل بروزن مفاعیل. . بسیارشنونده. . مصدروسه حرف اصلی آن عبارتندار. . س م ع سمع

همین که نوشتم


اتصال مستقیم. واجابت نیاز


تشکر ازشما

اسم هایی مثل اسماعیل، ابراهیم و . . همگی تورکی هستند.
بعدا یهودی ها اینارو انتخاب کردند.

در زبان لری بختیاری به اسماعیل

اسمال و سمال می گویند


مانند ابراهیم که در زبان لری بختیاری به آن
ابرام. برام. براهیم. بریم. تلفظ می شود

اسماعیل یعی انکه خدا ندای اورا شنید.

در یک کتاب فرهنگ نام اسماعیل را " شنونده و اطاعت کننده ی امر خدا " تعبیر کرده بود شاید بخاطر کاری که حضرت اسماعیل ( ع ) انجام داده بود.

اسماعیل خان پسر یوسف خان پسر تاج الدین امیر قنبر پسر رستم خان آقاسی پسر شاه منصور خان آتش بیگی بختیاروند ایلخان
تیره اسماعیل وند خلیلی *کاید*
مستقل شده از تیره بزرگ آشتیانی وند طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ ایل منجزی بهداروند

اسماعیل اسمی عبری است
اسماع همان اسمع در عربی و ایل همان الله در عربی است معنی فارسی اش میشود خدا شنید ( آنکه خدا ندای او را شنیده است ) و با شمعون هم معنی است

یعنی بانگ شده


یعنی اینکه خدا صدای اورا گوش کرد


خیلی طنازی محمد رضا!
محمد رضا: اسم هایی مثل اسماعیل، ابراهیم و . . همگی تورکی هستند.
بعدا یهودی ها اینارو انتخاب کردند.

درسته ، اسماعیل اسمه تورکی است چون آخرش ئیل داره و ایل در زبان تورکی یعنی سرزمین و قبیله ی اسما
و این نشون میده حتی یهودی ها از تورک ها تقلید کردند
دیگر نام های مذهبی هم تورکی هسن مثل جبرئیل، عزرائیل
یعنی سرزمین جبرا و عزرا . جبرئیل و عزرائیل نام دو فرشته است و از زمانی که خدا جهان را آفرید فرشتگان رو هم آفرید و وقتی نام اینها تورکی است یعنی تورک ها از ابتدای خلقت وجود داشتند.
یاشاسین تورک میلتی
یاشاسین اسماعیل

وااااای مُردم از خنده
دقیقا نمیدونم گریه کنم یا بخندم
وقتی نظرات محمدرضا و جمالی رو خوندم واقعا دیوونه شدم
آخه دوستان عزیز ، اینو دیگه تمام دنیا میدونه که اسرائیل، عزرائیل ، اسماعیل و . . . نامهایی عبری - عربی هستش
آخه چرا فکر میکنید همه و همه چیز در دنیا ترک بوده
اصلا زمان یهودی ها که هیچ، تا بعد از مغول ها ، سلسله های ترک اعلام موجودیت نکرده بودند.
آخه یه کتاب بخونید. یه تحقیق ساده ای کنید. هر گِردی گردو نیست.


کلمات دیگر: