کلمه جو
صفحه اصلی

شاباش

فارسی به انگلیسی

cheer, bravo, excellent, money strewn about at a wedding, money strewn about at weddings

money strewn about at weddings


cheer


مترادف و متضاد

bravo! (صوت)
افرین، براوو، بارک الله، شاباش، مریزاد، هورا، به به

فرهنگ فارسی

خوش باش، شادباش، پولی که درمجلس شادمانی وجشن، به نوازنده وبازیگربدهندیابرسرعروس وداماد، نثارکنند
۱ - احسنت آفرین . ۲ - ( اسم ) زری که جشن عروسی بر سر عروس و داماد نثار کنند یا بمطربان و رقاصان دهند .

فرهنگ معین

۱ - (شب جم . ) از ادات تحسین ، مخفف شادباش . آفرین ، خوش باش . ۲ - (اِ. )پولی که در عروسی به رقاص و مطرب می دهند یا بر سر عروس و داماد می ریزند.

لغت نامه دهخدا

شاباش. ( جمله ٔفعلیه دعایی ، صوت مرکب ) مخفف شاد باش. ( برهان ). || ( صوت مرکب ) کلمه تحسین باشد. ( برهان ). آفرین. احسنت. طوبی لک ، دعای خیر و تحیّت :
گر سیم دهی هزار احسنت
ور زر بخشی هزار شاباش.
سوزنی.
در جهان این مدح و شاباش و زهی
ز اختیار است و حفاظ و آگهی.
( مثنوی ).
گفت شاباش و بدادش خلعتی
گوهر از وی بستد آن شاه فتی.
( مثنوی ).
موی را نادیده میکرد آن لطیف
شیر را شاباش میگفت آن ظریف.
( مثنوی ).
شاباش زهی یارو شاخ گل بی خارو.
مولوی ( از انجمن آرای ناصری ).
و طفل را شاباش و تحسین کندکه زهی پهلوان که توئی. ( بهاءالدین ولد ). فبکی ابوالفتح بکاء شدیداً ثم قال شاباش یا ابت شاباش اکثر لی من هذا الجیش. ( از دزی ج 1 ص 714 ). || ( اِ مرکب ) زری را نیز گویندکه نثار کنند و به مطربان و رقاصان و بازندگان دهند. ( برهان ). ( مخفف شادباش یا شاه باش ) نثار: شاباش کردن بر داماد یا عروس ؛ دینار، درم و شکر بر او نثار کردن :
به تحسین مستان کیوان کلاه
به شاباشهای زر مهر و ماه.
طغرا ( از آنندراج ).
کدامی سرو از یاد گل اندامی برقص آمد
که همچون غنچه ای مشت ازپی شاباش پرزرشد.
ملاتشبیهی ( از آنندراج ).
کشد زهره از گوش بی اختیار
بشاباش رقاصیش گوشوار.
ظهوری ( از آنندراج ) ( فرهنگ نظام ).
چین بر ابرو زد گمان ناز یار
جان و دل شاباش و پا انداز یار.
سلطانعلی بیگ رهی ( از آنندراج ).
|| نیاز و پیشکش و هدیه. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) :
خواهر گزری کرد تکلف به برادر
مادر دو طبق کوفته شاباش پسر کرد.
شفائی ( از آنندراج ).
در دهات یزد رسم است که در عروسی ، دوستان داماد به او پولی ، چیزی هدیه میدهند و بعد از هدیه هر شخص ، اهل محفل به هدیه دهنده میگویند: شاباش. گویا رسم مذکور در عصر صفوی در ایران عام بوده و مجازاً بمعنی مطلق هدیه وبخشش هم استعمال میشده که در اشعار شعرای آن عصر هست. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ عمید

۱. خوش باش، احسنت، آفرین: گفت شاباش و بدادش خلعتی / گوهر از وی بستد آن شاه و فتی (مولوی۱: ۹۰۱ ).
۲. (اسم ) پولی که در مجلس جشن و شادمانی به نوازنده و بازیگر می دهند یا بر سر عروس و داماد نثار می کنند.

دانشنامه عمومی

شاباش به نقل، سکه های بی ارزش، پول، سکه نقره، سکه طلا و حتی جواهری گفته می شود که به رقاص داده یا بر سر عروس و داماد می ریختند. در گذشته به آن آقچه (کلمه مغولی به معنی زر یا سیم مسکوک) می گفتند. از سعدی شیرازی آمده است:
در رسوم قدیم تهران، شاباش روز عقدکنان، «حق خانواده عروس» و شاباش شب عروسی «حق خانواده داماد» بود. گاه که مطرب و رقاص به بزمی دعوت می شدند، آنقدر در گرفتن شاباش ابرام و اصرار می کردند که کار به رسوایی می کشید. از این روی بعضی کسان، هنگام آوردن مطرب، حق گرفتن شاباش را از آنان سلب می کردند.

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: شَباش؛ مخفف شادباش) آنچه، از پول و نُقل و دیگر چیزها، در مراسمی چون عروسی و عقدکنان و ختنه سوران به مطربان و رقاصان دهند، یا بر سرِ عروس و داماد ریزند. رسم آن است که شاباش روز عقد را خانوادۀ عروس و شاباش روز عروسی را خانوادۀ داماد نثار کنند.

گویش مازنی

/shaa baash/ زهی – آفرین - نثار سکه های نقره بر سر داماد و یا پهلوانان پیروز در میادین کشتی

واژه نامه بختیاریکا

( شاباش ( به نوازنده ) ) پا تُمبکی

پیشنهاد کاربران

پولی ( یا شکلاتی ) که در مجالس ( به خصوص در عروسی ) به کودکان، افرادی که در وسط مهمونی میرقصند، عروس وداماد برای شاد شدنشان داده میشودـ

شاباش یک کلمه ی تورکی است. بر وزن ساواش. لاواش. یاواش. دورباش ( نگهبان. دور یاخی نا گلمه ) ) . اون باشی ( کسی که به ده نفر دستور می دهد. ده باشی ) . یوزباشی. مین باشی. آش باشی ( آش پز. کسی که پلو میپزد ) . چاش باش ( شاش باش. متعجب از فعل شاشیرماق ) . . . اگر شاباش همان شادباش است. و د حذف شده است. باید چند کلمه به عنوان نمونه نوشته شود. که در آنها د بی جهت حذف شده است.

بشاش ( بش شاش ) بر وزن چاش باش ( شاش باش. شاشیرماق. چاش ماق ) . شاباش. . تورکی است.

در لغتنامه ی ترکی کلمه ای به نام شاباش وجود ندارد.
درست است: باش به ترکی سر معنی میدهد ولیاینجا کلمه مرکب که با”شا” آمده معنی ترکی ندارد.

ریشه ”شاد باش” است.


کلمات دیگر: