کلمه جو
صفحه اصلی

خائن


مترادف خائن : خیانت پیشه، خیانت گر، خیانت کار ، نمک به حرام، وطن فروش، میهن فروش ، بی وفا، عهدشکن، غدار ، متقلب، نادرست

متضاد خائن : خادم، خدمتگزار، ، وطن پرست، میهن پرست، باوفا، وفادار، وفامند، درست کار

برابر پارسی : نابکار، دشمن یار، دشمنیار

فارسی به انگلیسی

treacherous, traitor, ratter, betrayer, collaborationist, disloyal, faithless, false, falsehearted, foul, recreant, insidious, judas, perfidious, quisling, sneaky, traitorous, turncoat, two-faced

treacherous, traitor


betrayer, collaborationist, disloyal, faithless, false, falsehearted, foul, recreant, insidious, Judas, perfidious, quisling, sneaky, traitor, traitorous, treacherous, turncoat, two-faced


عربی به فارسی

خاءن , خيانتکار


ناسپاس , بي وفا


مترادف و متضاد

renegade (اسم)
مرتد، خائن، عیسوی مسلمان شده

betrayer (اسم)
خائن، خیانتکار، میهن فروش

traitor (اسم)
خائن، خیانتکار، پیمان شکن

ratter (اسم)
خائن، میهن فروش، موش گیر، کارشکن

quisling (اسم)
خائن، میهن فروش

recreant (اسم)
ترسو، خائن

خیانت‌پیشه، خیانت‌گر، خیانت‌کار ≠ خادم، خدمتگزار


۱. خیانتپیشه، خیانتگر، خیانتکار ≠ خادم، خدمتگزار
۲. نمکبهحرام، وطنفروش، میهنفروش ≠ ، وطنپرست، میهنپرست، خادم
۳. بیوفا، عهدشکن، غدار ≠ باوفا، وفادار، وفامند
۴. متقلب، نادرست ≠ درستکار


apostate (اسم)
مرتد، خاین

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خیانت کننده خیانتکار نادرست دغلکار . ۲ - پیمان شکن زنهار خوار جمع : جانشین .
از خون و خیانه منتهی الارب دغلباز

خیانت کننده، خیانتکار، دغل ونادرست
( اسم ) ۱ - خیانت کننده خیانتکار نادرست دغلکار . ۲ - پیمان شکن زنهار خوار جمع : جانشین .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . خائن ] (اِفا. ) خیانتکار.

لغت نامه دهخدا

خائن. [ ءِ ] ( ع ص ) ( از خون و خیانه ) ( منتهی الارب ). دغلباز. خیانت کننده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || کسی که امانت خود را انجام ندهد. ( فرهنگ نظام ). مقابل امین ، غُش. غاش. مِغل. غَلول. غابش. ج ،خائنین و خَوَنة و خانه و خُوّان. ( منتهی الارب ) : بگفتمی تا قفاش بدریدندی و از دیوان بیرون کردندی که دبیر خائن بکار نیاید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 326 ). گفت [ ابونصر ] هر دو را از دیوان دور کردمی که دبیر خائن بکار نیاید. ( تاریخ بیهقی ص 140 ). تا این مرد خائن تلبیس نداند کرد. ( تاریخ بیهقی ص 409 ).
دزدی طرار ببردت ز راه
بریه بران خائن طرار کن.
ناصرخسرو.
چه آتش و چه خیانت از روی صفات
خائن رهداز آتش دوزخ هیهات
یک شعله از آتش و زمینی خرمن
یک ذره خیانت و جهانی درکات.
خاقانی.
از پیش این رئیس نکوکار پاکزاد
افکنده سر چو خائن بدکار میروم.
خاقانی.
منصف که بصدق نفس خود را
خائن شمرد امین شمارش.
خاقانی.
چون زن صوفی تو خائن بوده ای
دام مکر اندر دغا بگشوده ای.
مولوی.
آن نصیحت راستی در دوستی
در غلولی ، خائنی ، سگ پوستی
پور سلطان گر بر او خائن شود
آن سرش از تن بدان بائن شود.
مولوی.
پیش او آئید اگر خائن نه اید
نیشکر گردید از او گرچه نی اید.
مولوی.
|| خائن و ناراست شدن. استغشاش. ( منتهی الارب ).

خاین.[ ی ِ ] ( ع ص ) خیانت کننده. دغل. ناراست. نااستوار. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ). رجوع به خائن شود : برسدبه شما خاینان آنچه مستوجب آنید. ( تاریخ بیهقی ).
ز خاین دور باش ای دوست هموار
که خاین را نباشد دین بیکبار.
ناصرخسرو.
بتضریب نمام خاین بنای آن [ دوستی ] خلل پذیرد. ( کلیله و دمنه ).

فرهنگ عمید

۱. خیانت کننده، خیانت کار.
۲. دغل و نادرست.

دانشنامه عمومی

خائن کسی ست که خیانت می کند.
خائن (فیلم ۱۹۵۷)
خائن همچنین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
خائن (فیلم ۲۰۰۱)، به کارگردانی سرجیو چیتی
خائن (فیلم ۲۰۰۸)، فیلم جفری ناخمانوف
خائن (اسپانیا)، یکی از دهستان های استان خائن اندلس در کشور اسپانیا
استان خائن، استانی در جنوب اسپانیا

فرهنگ فارسی ساره

دشمن یار


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مقابل امانت را خیانت گویند و شخص خیانت کننده را خائن می نامند.
"خیانت" مشتق از "خَوَن" به معنای مخالفت با حق و پیمان در پنهانی است. نقطه مقابل خیانت، امانت است.

جایگاه خیانت و امانت
یکی از مهمترین فضایل اخلاقی و ارزشهای انسانی و اسلامی که با تأکید فراوان در قرآن و احادیث از آن یاد شده است، امانت داری است. علمای اخلاق نیز اهمیت فوق العاده ای برای آن قائلند و به عکس، خیانت از بزرگترین گناهان و نکوهیده ترین رذایل است.

توصیف انبیاء با صفت امین
در اهمیت امانت داری همین بس که خداوند متعال در قرآن در مقام تعریف انبیاء، آنان را با وصف «رسول امین» توصیف کرده است.
و آنچه در تواریخ آمده، یکی از مهمترین و برجسته ترین خصوصیات رسول خدا (ص) امانت داری ایشان و «محمد امین» نامی آشنا میان قبائل عرب بوده است. با توجه به اهمیت امانت داری در زندگی فردی و اجتماعی و آثار بسیار نیکویی که از خود بر جا می گذارد، زشتی خیانت و آثار شوم آن، آشکار می شود.

خیانت منشأ کفر و بت پرستی
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: xâɂen
طاری: xâɂen / xiyânatkâr
طامه ای: xiyânatkâr
طرقی: xâɂen / xiyânatkâr
کشه ای: xâɂen
نطنزی: xâɂen


واژه نامه بختیاریکا

پَس بُر

جدول کلمات

خیانتکار

پیشنهاد کاربران

خیانت کار، گناه کار

در پهلوی " دند" در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
دندیدن = خیانت کردن
دندش = خیانت

ناکث

دغلباز، خیانت کننده، خیانتکار
Traitor


کلمات دیگر: