کلمه جو
صفحه اصلی

ثلث


مترادف ثلث : ترم، سه یک، یک سوم

برابر پارسی : یک سوم

فارسی به انگلیسی

third, third portion of person's property which may be bequeathed to persons other than his heir, trimeste, term, trimester

third


trimester


فارسی به عربی

ثلث

عربی به فارسی

سوم , سومي , ثالث , يک سوم , ثلث , به سه بخش تقسيم کردن


مترادف و متضاد

third ()
سیم، سومین، ثالث، سوم، سومی، ثلث

ترم


سه‌یک، یک‌سوم


۱. ترم
۲. سهیک، یکسوم


فرهنگ فارسی

یکی از خطوط اسلامی که آنرا قلم ثلث یا ثلث ( بحذف مضاف ) گویند . این خط در واقع دو ثلث نوشته شود و آن بر دو نوع است : ۱ - ثلث ثقیل یا ثقیل الثلث و آن همانست که مساحت آن به ۸ مو تقدیر شده است ۲- ثلث خفیف یا خفیف الثلث و بدان در قطع نصف نویسند و صورت حرفهای آن مانند ثلث ثقیل است جز آنکه اندکی از آن باریکتر بود و در مقادیر اندکی لطیف تر .
سه یک، یک سوم چیزی، نام خطی که آنراخطثلثی هم گویند
( اسم ) ۱- یک سوم سه یک .جمع : اثلاث . ۲- دودانگ . جمع : اثلاث . ۳- قسمی از خطوط اسلامی . خط قلم ثلث بپهنای هشت موی یال برذون است . ۴- یک سوم ترک. موصی در زمان فوت طبق ماد. ۸۴۳ قانون مدنی اخراج ثلث بعد از تادی. دیون و حقوق و تعهدات .
سه یک ستاندن سی گردانیدن

فرهنگ معین

(ثُ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - یک سوم . ۲ - دو دانگ . ۳ - نام یکی از خطوط اسلامی . ۴ - یک سوم ترکة موصی در زمان فوت .

لغت نامه دهخدا

ثلث . [ ث َ ] (ع مص ) سه یک ستاندن . || سی گردانیدن . || سه گردانیدن چیزی را. || گرفتن ثلث مال . || سوم قوم شدن . || ثلث ناقة؛ بستن سه پستان او را. || ثلث جمل ؛ سه تاه تافتن رسن اشتر را. || ثلث أرض ؛ سه بار شیار کردن زمین را.


ثلث . [ ث ِ ] (ع اِ) به هر سه روز یک بار نوبت آب درخت را: سقی نخله الثلث . || ولد سوم ناقة.


ثلث . [ ث ُ ] (اِخ ) موضعی است در دیار مراد. (مراصد الاطلاع ).


ثلث. [ ث ُ ] ( ع اِ ) سه. || سه یک. سوم بخش. || لفظ معدول است از ثلاثة. دو دانگ. ( زمخشری و ملخص اللغات حسن خطیب ). ج ، اُثلاث. || قسمی از خطوط یا قلم های اسلامی. قط قلم ثلث به پهنای هشت موی یال برذون است. نام خطی است از خطوط هفتگانه که عبارت است از: مناشیر، محقق ، نسخ ، ریحان ، رقاع ، ثلث ، تعلیق ؛ و متأخران یک خط دیگر از این استخراج کرده اند که نامش نستعلیق باشد و اصلش نسخ تعلیق. و ثلث را از آن ثلث گویند که در آن سوم حصه اصول قلم باشد. ( غیاث اللغة ).

ثلث. [ ث ُ ] ( ع اِ ) اصطرلاب ثلث. رجوع به اصطرلاب شود. || ( مص ) سوم شدن. بسه کردن. سه یک کردن. سیم شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). || سه یکی مال کسی بستدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ).

ثلث. [ ث ُ / ث ُ ل ُ ] ( ع اِ ) ثلیث. سه یک. ج ، اُثلاث.

ثلث. [ ث ِ ] ( ع اِ ) به هر سه روز یک بار نوبت آب درخت را: سقی نخله الثلث. || ولد سوم ناقة.

ثلث. [ ث َ ] ( ع مص ) سه یک ستاندن. || سی گردانیدن. || سه گردانیدن چیزی را. || گرفتن ثلث مال. || سوم قوم شدن. || ثلث ناقة؛ بستن سه پستان او را. || ثلث جمل ؛ سه تاه تافتن رسن اشتر را. || ثلث أرض ؛ سه بار شیار کردن زمین را.

ثلث. [ ث ُ ] ( اِخ ) موضعی است در دیار مراد. ( مراصد الاطلاع ).

ثلث . [ ث ُ ] (ع اِ) اصطرلاب ثلث . رجوع به اصطرلاب شود. || (مص ) سوم شدن . بسه کردن . سه یک کردن . سیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سه یکی مال کسی بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).


ثلث . [ ث ُ ] (ع اِ) سه . || سه یک . سوم بخش . || لفظ معدول است از ثلاثة. دو دانگ . (زمخشری و ملخص اللغات حسن خطیب ). ج ، اُثلاث . || قسمی از خطوط یا قلم های اسلامی . قط قلم ثلث به پهنای هشت موی یال برذون است . نام خطی است از خطوط هفتگانه که عبارت است از: مناشیر، محقق ، نسخ ، ریحان ، رقاع ، ثلث ، تعلیق ؛ و متأخران یک خط دیگر از این استخراج کرده اند که نامش نستعلیق باشد و اصلش نسخ تعلیق . و ثلث را از آن ثلث گویند که در آن سوم حصه ٔ اصول قلم باشد. (غیاث اللغة).


ثلث . [ ث ُ / ث ُ ل ُ ] (ع اِ) ثلیث . سه یک . ج ، اُثلاث .


فرهنگ عمید

۱. سه یک، یک سوم چیزی.
۲. ‹ثُلُثیّ› (هنر ) در خوشنویسی، از خطوط اسلامی که کتیبه ها و ندرتاً کتب مذهبی با آن نوشته می شود.

دانشنامه عمومی

ثلث در دو مورد کاربرد دارد:
خط ثلث یکی از شیوه های بسیار مهم در خوشنویسی اسلامی و یکی از خطوط ششگانه است.
ثلث (روستا) روستایی است در دهستان بَنی مطر از توابع استان استان صَنعاء در کشور یمن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ثُّلُثُ: یک سوم
تکرار در قرآن: ۳۲(بار)
از اسماء عدد است (سه) ثلاثه مؤنّث ثلاث است مثل ثلاثون یعنی سی، نحو ثلث (به ضم اول و دوّم) به معنی یک سوّم است نحو ثُلاث (بر وزن گُلاب) یعنی سه سه مثل نکاح کنید آنکه برای شما از زنان دلپسند است دو دو، سه سه، چهار چهار. ناگفته نماند: این خطاب نسبت به جمع است و نسبت به هر فرد چنین می‏شود: نکاح کن از زنان دو یا سه و یا چهار زنِ آزاد، نکاح کردن جایز نیست قال الصادق «علیه السلام»: لا یَحِلُّ لِماء الرَّجُلِ اَن یَجرِیَ فِی اَکثَرِ مِن اَربَعَةِ اَرحامٍ مِنَ الحَرائِرَ» مجمع البیان ذیل آیه فوق.

گویش اصفهانی

تکیه ای: sols / seyak
طاری: sols / sečârak
طامه ای: sols
طرقی: sols
کشه ای: sols
نطنزی: ye(k)sevom


پیشنهاد کاربران

سیک


کلمات دیگر: