مترادف ثلث : ترم، سه یک، یک سوم
برابر پارسی : یک سوم
third
trimester
سوم , سومي , ثالث , يک سوم , ثلث , به سه بخش تقسيم کردن
ترم
سهیک، یکسوم
۱. ترم
۲. سهیک، یکسوم
ثلث . [ ث َ ] (ع مص ) سه یک ستاندن . || سی گردانیدن . || سه گردانیدن چیزی را. || گرفتن ثلث مال . || سوم قوم شدن . || ثلث ناقة؛ بستن سه پستان او را. || ثلث جمل ؛ سه تاه تافتن رسن اشتر را. || ثلث أرض ؛ سه بار شیار کردن زمین را.
ثلث . [ ث ِ ] (ع اِ) به هر سه روز یک بار نوبت آب درخت را: سقی نخله الثلث . || ولد سوم ناقة.
ثلث . [ ث ُ ] (اِخ ) موضعی است در دیار مراد. (مراصد الاطلاع ).
ثلث . [ ث ُ ] (ع اِ) اصطرلاب ثلث . رجوع به اصطرلاب شود. || (مص ) سوم شدن . بسه کردن . سه یک کردن . سیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || سه یکی مال کسی بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
ثلث . [ ث ُ ] (ع اِ) سه . || سه یک . سوم بخش . || لفظ معدول است از ثلاثة. دو دانگ . (زمخشری و ملخص اللغات حسن خطیب ). ج ، اُثلاث . || قسمی از خطوط یا قلم های اسلامی . قط قلم ثلث به پهنای هشت موی یال برذون است . نام خطی است از خطوط هفتگانه که عبارت است از: مناشیر، محقق ، نسخ ، ریحان ، رقاع ، ثلث ، تعلیق ؛ و متأخران یک خط دیگر از این استخراج کرده اند که نامش نستعلیق باشد و اصلش نسخ تعلیق . و ثلث را از آن ثلث گویند که در آن سوم حصه ٔ اصول قلم باشد. (غیاث اللغة).
ثلث . [ ث ُ / ث ُ ل ُ ] (ع اِ) ثلیث . سه یک . ج ، اُثلاث .
تکیه ای: sols / seyak
طاری: sols / sečârak
طامه ای: sols
طرقی: sols
کشه ای: sols
نطنزی: ye(k)sevom