مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو
چاپلوس
مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو
فارسی به انگلیسی
flatterer
unctuous, fawner, flatterer, lackey, menial, obsequious, smooth-tongued, subservient, sycophant, yes man, sycophantic
فارسی به عربی
تملق , متزلف
مترادف و متضاد
نوازش، ریشخند، چاپلوس
چاپلوس، متملق، کاسه لیس
چاپلوس
چاپلوس، حرکت دهنده یا غلتاننده چرخ
چاپلوس، خوش بیان، چرب زبان
چاپلوس
پست، چاپلوس، دون، شایسته نوکران
چاپلوس
پست، تابع، سودمند، مادون، چاپلوس، متملق
فرمانبردار، چاپلوس، متملق
چربزبان، خوشامدگو، زبانبهمزد، سالوس، ظاهرنما، کاسهلیس، متملق، مداهن، مداهنهگر، خایهمال، متصلف، کرنشگر، مجیزگو
فرهنگ فارسی
خوشامدگو، چرب زبان، متملق، کسی که بافروتنی و، چرب زبانی وخوشامدگویی دیگری رافریب بدهدتملق
( صفت ) کسی که با تواضع و چرب زبانی و خوشامد گویی دیگری را فریب دهد متملق خوشامد گو .
متملق . فریبنده . ریا کار . چرب زبان .
( صفت ) کسی که با تواضع و چرب زبانی و خوشامد گویی دیگری را فریب دهد متملق خوشامد گو .
متملق . فریبنده . ریا کار . چرب زبان .
فرهنگ معین
(ص . ) تملق گو، چرب زبان .
لغت نامه دهخدا
چاپلوس. ( ص ) متملق ریاکار. چرب زبان. کسی که گفتارش مخالف پندار و کردار وی باشد. آنکه به تو از تعظیم و مهربانی قولی و فعلی آن کند که در دل ندارد. کسی که به شیرین سخنی و چرب زبانی مردم را بفریبد. ذَمَلَّق ؛ مرد چاپلوس و مرد سبک تیززبان. ( منتهی الارب ) :
مکن خویشتن سهمگین چاپلوس
که بسته بود چاپلوس از فسوس.
چنان چون بود مردم چاپلوس.
مرا بی منش خواند و چاپلوس.
جوان و هنرمند و داماد طوس.
نرفتی چو برخاست آوای کوس.
تو لشکر بیارای و بربند کوس.
به پیش شه اندر شد او چاپلوس.
کت هر زمان به لوس بپیراید.
که گیتی فسانه ست و باد و فسوس.
چو نزدیک باشم بود چاپلوس.
شدندی پرستنده و چاپلوس.
میستانی می نهی چون زر به جیب.
مکن خویشتن سهمگین چاپلوس
که بسته بود چاپلوس از فسوس.
ابوشکور.
بر مهتر آمد زمین داد بوس چنان چون بود مردم چاپلوس.
فردوسی.
بمن برکند شاه چندین فسوس مرا بی منش خواند و چاپلوس.
فردوسی.
فریبنده و ریمن و چاپلوس جوان و هنرمند و داماد طوس.
فردوسی.
چرا پیش او چون سگ چاپلوس نرفتی چو برخاست آوای کوس.
فردوسی.
چو دشمن بترسد شود چاپلوس تو لشکر بیارای و بربند کوس.
فردوسی.
به پوزش بیامد سپهدار طوس به پیش شه اندر شد او چاپلوس.
فردوسی.
آن چاپلوس بسته گر خندان کت هر زمان به لوس بپیراید.
لبیبی.
منه دل بر این گیتی چاپلوس که گیتی فسانه ست و باد و فسوس.
اسدی.
چو دورم ز گفتن ، دهد می فسوس چو نزدیک باشم بود چاپلوس.
اسدی.
همان نیز کز پیش گاو و خروس شدندی پرستنده و چاپلوس.
اسدی.
چاپلوس لفظ شیرین و فریب میستانی می نهی چون زر به جیب.
مولوی.
|| فریبنده.فرهنگ عمید
کسی که با چرب زبانی و خوشامدگویی دیگری را فریب بدهد، خوشامدگو، چرب زبان، متملق.
دانشنامه عمومی
زبان باز
واژه نامه بختیاریکا
بلیس
جدول کلمات
چرب زبان ، متملق
پیشنهاد کاربران
Apple polisher
چاپلوسیدن
لوسانه
فردی که با زبانش دیگران را فریب می دهد
کسی که به دلیل منافع خود و با اغراق فراوان از فرد دیگر تعریف و تمجید نماید و به تزویر به طرفداری از او برخیزد
لیوه
apple polisher = flatterer
چاپلوس، متملق، مجیزگو، کاسه لیس، بادنجان دور قاب چین، پاچه خار
چاپلوس، متملق، مجیزگو، کاسه لیس، بادنجان دور قاب چین، پاچه خار
Oily smile
خود شیرینی
کسیکه هنرش چاپیدن و لیسیدن کاسه کوزه لشکر است ولی عاری از هنر جنگ و نبرد است . و حق دلاوران را می چاپد ولی کم کم این واژه از رزمگاه بدربار و از دربار به تمام دیوان های دولتی و از انجا به تمام ارکان راه پیداکرد به حدی که امروزه میگویند. هنر روز دنیا شده است. ولذا چنان شده که هروقت کسی خیلی ناز یا تملق میگوید میگویند خودت را لوس نکن لوس نکن یعنی چاپلوسی نکن
پرداخت بیضه و ماساژ آن خایه مالی کنایتاً میگویند.
چاپلوسی کار هر نامردنیست
مرد میخواهد بمالد خایه را.
اشعار هجو معاصر است
چاپلوسی کار هر نامردنیست
مرد میخواهد بمالد خایه را.
اشعار هجو معاصر است
شاعر کوس شعر سرا. .
سراینده کوس شعر
سراینده کوس شعر
کاسه لیس
بسیارآموزنده وکامل بامترادفهای کارا.
Sychophant میسه چاپلوس و صفتش Sychophantic
کلمات دیگه ای هم هست مثل
Apple - polisher خیلی مودبانه نیست
Ass kisser
Boot licker
Flatterer
obsequious
Fawner
Arse - licker
Bum - sucker
کلمات دیگه ای هم هست مثل
Apple - polisher خیلی مودبانه نیست
Ass kisser
Boot licker
Flatterer
obsequious
Fawner
Arse - licker
Bum - sucker
کلمات دیگر: