کلمه جو
صفحه اصلی

حاره


مترادف حاره : گرم، سوزان، گرمسیری

برابر پارسی : سوزان، تفتان، گرم

فارسی به انگلیسی

tropic, equatorial, torrid, tropical, tropics

equatorial, torrid, tropical, tropics


فارسی به عربی

شدید الحرارة

مترادف و متضاد

torrid (صفت)
سوزان، سوزاننده، حاد، محترق، بسیار مشتاق، حاره، زیاد گرم

گرم، سوزان، گرمسیری


فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث جار : ادوی. حاره اغذی. حاره . ۲ - ( اسم ) ترب رشتی
موضعی است

فرهنگ معین

(رِّ ) [ ع . حارة ] (ص . ) نک حارُ.

لغت نامه دهخدا

( حارة ) حارة. [ رْرَ ] ( ع ص ) نعت فاعلی ، تأنیث حارّ. || ( اِ ) خردل فارسی. || ( ص ) ادویه حارّه ؛ دواهای گرم مزاج و غالباً از ادویه حارّ؛ ابازیر اراده کنند. || امراض حارة؛ بیماریهای گرم. || بلاد حارة؛ ممالک گرمسیر. || منطقه حاره ٔ؛ منطقه گرم .
حاره. [ رَ ] ( ع اِ ) کلاته. ( نصاب ) ( مهذب الاسماء ). || ده خرد. ( مهذب الاسماء ). ده خرد و آنکه خانه های آن یکجاباشد. || چهار دیوار. || محله.( به اصطلاح دمشقیان ). || محله ای که خانه های آن نزدیک یکدیگر باشد. ( یاقوت به نقل از ازهری ). || کشت زار. ( غیاث ) ( شرح نصاب ). ج ، حارات.

حاره. [ رَ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).

حاره . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ).


حاره . [ رَ ] (ع اِ) کلاته . (نصاب ) (مهذب الاسماء). || ده خرد. (مهذب الاسماء). ده خرد و آنکه خانه های آن یکجاباشد. || چهار دیوار. || محله .(به اصطلاح دمشقیان ). || محله ای که خانه های آن نزدیک یکدیگر باشد. (یاقوت به نقل از ازهری ). || کشت زار. (غیاث ) (شرح نصاب ). ج ، حارات .


حارة. [ رْرَ ] (ع ص ) نعت فاعلی ، تأنیث حارّ. || (اِ) خردل فارسی . || (ص ) ادویه ٔ حارّه ؛ دواهای گرم مزاج و غالباً از ادویه ٔ حارّ؛ ابازیر اراده کنند. || امراض حارة؛ بیماریهای گرم . || بلاد حارة؛ ممالک گرمسیر. || منطقه ٔ حاره ٔ؛ منطقه ٔ گرم .


فرهنگ عمید

۱. گرم، گرمسیری: بلاد حاره.
۲. (طب قدیم ) دارای خاصیت گرم: ادویهٴ حاره.

فرهنگستان زبان و ادب

[علوم جَوّ] ← منطقۀ حارّه

پیشنهاد کاربران

پرفشار


کلمات دیگر: