کلمه جو
صفحه اصلی

شاخه شاخه شدن

فارسی به انگلیسی

to branch out, to ramify


fork, ramify, to branch out, to ramify

fork, ramify


فارسی به عربی

فرع

مترادف و متضاد

branch (فعل)
منشعب شدن، شاخه دراوردن، شاخه شاخه شدن، گل و بوته انداختن، مشتق شدن، جوانه زدن، براهجدیدی رفتن

ramify (فعل)
منشعب شدن، شاخه شاخه شدن، منشعب کردن، شاخه دادن، شاخه بستن

فرهنگ فارسی

تشعب انشعاب

لغت نامه دهخدا

شاخه شاخه شدن. [خ َ / خ ِ خ َ / خ ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) تشعب. انشعاب.

دانشنامه آزاد فارسی

شاخه شاخه شدن (braiding)
تقسیم رودخانه به چندین کانال فرعی، به سبب نهشت رسوبات به صورتِ جزایر کوچکی در مسیر کانال اصلی. کانال های شاخه شاخه بیشتر در جریان های برفابی شکل می گیرند.


کلمات دیگر: