کلمه جو
صفحه اصلی

حادثه جو


مترادف حادثه جو : غوغاطلب، فتنه جو، ماجراجو، ماجراطلب، واقعه طلب، غوغایی، فتنه انگیز، مخاطره جو، مخاطره طلب

متضاد حادثه جو : سلیم، سلیم النفس، مصلح، مصلحت جو، آرامش طلب

فارسی به عربی

مغامر

مترادف و متضاد

adventurer (اسم)
ماجراجو، جسور، حادثه جو

adventurous (صفت)
حادثه جو، پرماجرا، پرحادثه، بی پروا، دلیر

errant (صفت)
منحرف، سرگردان، اواره، حادثه جو، بد نام

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا . ] (ص فا. ) آن که همواره در پی حوادث و وقایع تازه است ، آن که از مخاطرات نترسد.

لغت نامه دهخدا

حادثه جو. [ دِ ث َ / ث ِ ] ( نف مرکب ) و حادثه جوی ؛ آنکه از حوادث و پیش آمدها نفع جستن خواهد.

فرهنگ عمید

آن که دائم در پی وقایع و حوادث تازه است و از آن ها باک ندارد.


کلمات دیگر: