مترادف مسعود : خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، مبارک، خجسته، میمون، همایون
متضاد مسعود : نامیمون، نامبارک
برابر پارسی : نیکبخت، همایون، فرخنده
happy, prosperous
(تلفظ: maseud) (عربی) مبارک ، خجسته ؛ (در قدیم) نیک بخت ، سعادتمند ؛
خوشبخت، سعادتمند، نیکبخت ≠ نامیمون، نامبارک
مبارک، خجسته، میمون، همایون
۱. خوشبخت، سعادتمند، نیکبخت
۲. مبارک، خجسته، میمون، همایون ≠ نامیمون، نامبارک
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن کیکاوس بن کیخسرو. از سلاجقه ٔ روم . رجوع به غیاث الدین (مسعود...) شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ملقب به عزالدین . هفتمین از اتابکان موصل که از 607 الی 615 هَ .ق . حکومت کرد. (از ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 144).
مسعود. [ م َ ] (اِخ )(الملک الَ ...) شهرت حسن بن یوسف بن عمر رسولی . از ملوک یمن در قرن هشتم هجری . رجوع به حسن رسولی شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) شهرت ابوالقاسم بن اسماعیل بن احمدبن اسماعیل . از ملوک بنی رسول در یمن . وی به سال 833 هَ .ق . متولد شد و در سن سیزده سالگی در زبید به ولایت منصوب گشت و به سال 858 هَ .ق . خلع گشت و پس از سال 899 هَ .ق . درگذشت . وی آخرین تن از رسولیان است که حکومتی ظاهری بر یمن و عدن داشتند. (از الاعلام زرکلی ج 6 ص 6 از بلوغ المرام و الضوء اللامع).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) (الملک الَ ...) شهرت یوسف بن محمدبن ایوب ، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به صلاح الدین . از ملوک بنی ایوب دریمن است . و به سال 597 هَ .ق . متولد شد و به سال 612 بر زبید و تهامه و تعز و صنعاء دست یافت ، سپس با امیر مکه شریف حسن بن قتاده ٔ حسنی جنگید و آن شهر را غارت کرد. دراهم مسعودی در مکه بدو منسوب است . سپس به مصر رفت و در اواخر عمر به مکه آمد و به سال 626 هَ.ق . در این شهر دچار بیماری گشت و درگذشت و در همانجا دفن شد. او آخرین تن از بنی ایوب در یمن بوده است .(از الاعلام زرکلی ج 9 ص 328 از العقود اللؤلؤیة).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) (محمد...) از روزنامه نگاران و نویسندگان معاصر ایرانی و مدیر روزنامه ٔ مرد امروزو نویسنده ٔ کتابهای معروف : گلهائی که در جهنم میروید، تفریحات شب ، در تلاش معاش و غیره . وی به سال 1326 هَ .ش . به دست دو تن ناشناس در طهران به قتل رسید.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم غزنوی . رجوع به مسعود غزنوی شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن حسین بن جعفر الفراهی ، مکنی به ابونصر. از مردم فراه . صاحب نصاب الصبیان و معاصر امام شرف الدین محمدبن محمد الفراهی است . بعضی نام او را محمود گفته اند. به سال 617 هَ .ق . جامع صغیر شیبانی را به نظم کرده است . (از کشف الظنون چ لایپزیک ج 2 ص 559 و لباب الالباب ج 1). مؤلف جهان آرا، مسعود صاحب نصاب را با معاصر او امام شرف الدین محمدبن محمد الفراهی خلط کرده است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن عبداﷲ تفتازانی . رجوع به تفتازانی و الاعلام زرکلی ج 8 ص 113 شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حارثه ٔ شیبانی . از شجاعان عرب در عصر جاهلی و در صدر اسلام . او درایام خلیفه ٔ اول ساکن حیره در عراق گشت سپس به بابل منتقل شد و به سال 13 هَ .ق . در واقعه ٔ بویب (نزدیکی کوفه ) به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 110).
مسعود. [ م َ ] (اِخ )ابن اوس بن اصرم . رجوع به ابومحمد (مسعود...) شود.
سوزنی .
سوزنی (دیوان ص 294).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن سعد سلمان .شاعر قرن پنجم و ششم هجری . رجوع به مسعودسعد شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن سعد شالی کوب ، ملقب به حمیدالدین . رجوع به حمیدالدین (مسعود...) و شالی کوب شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عزالدین حسین ، ملقب به فخرالدین و ملک الجبال . اولین پادشاه از ملوک غوریه ٔ بامیان . او برادر سلطان علاءالدین غوری و عم سلطان غیاث الدین و هم عم معزالدین (شهاب الدین ) غوری است و پدر حسام الدین علی ، و وقتی لشکر به جنگ دو برادرزاده ٔ خود غیاث الدین و معزالدین سوق داده است . وفات و مدت سلطنت او معلوم نیست و فقطمحقق است که در اواخر نیمه ٔ اول و اوایل نیمه ٔ دوم مائه ٔ ششم حیات داشته است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی هروی ، ملقب به نظام الملک و شمس الدین . وزیر سلطان تکش خوارزمشاه . رجوع به نظام الملک (مسعود..) شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمدبن عباس صوانی بیهقی ، مکنی به ابوالمحاسن و ملقب به فخرالزمان . ادیب و مفسر و شاعر قرن ششم هجری و متوفی به سال 544 هَ .ق . او راست : تفسیر القرآن . شرح الحماسة. صیقل الالباب ، در اصول . التذکرة، در چهار جلد. التنقیح ، در اصول فقه . نفثة المصدور. التوابع و اللوامع، دراصول . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 113 و از کشف الظنون ).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن فضل اﷲ. از امرای سربداری . رجوع به مسعود سربداری شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن قلج ارسلان . رجوع به مسعود سلجوقی شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن کیقباد ثالث . ازسلجوقیان روم . رجوع به غیاث الدین (مسعود...) شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن محمد (یا ابراهیم بن محمد)بن سهل کرمانی ، مکنی به ابومحمد و ملقب به قوام الدین . ادیب و فقیه حنفی قرن هفتم و هشتم هجری . وی به سال 664 هَ .ق . متولد شد و نخست در دمشق و سپس در قاهره سکونت اختیار کرد و آنگاه به دمشق بازگشت و به سال 748 هَ .ق . درگذشت . او راست : شرح الکنز و حاشیه بر مغنی خبازی ، در اصول فقه . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 115).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن محمد بخاری ، مکنی به ابوالیمن و متوفی به سال 461 هَ .ق . او راست : مختصر تاریخ بغداد. (از کشف الظنون ).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن محمدامامزاده ، ملقب به رکن الدین . استاد محمد عوفی صاحب جوامع الحکایات . رجوع به رکن الدین (مسعود...) شود.
فرخی .
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن معزالدین محمود. از سلسله ٔ آق سنقر (دسته ای از اتابکان الجزیره ). وی از 648 تا 699 هَ .ق . حکومت کرده است .
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن وهسودان ، مکنی به ابومنصور و ملقب به ناصرالدین . از امرای وهسودانیان یا روادیان ، ممدوح قطران . رجوع به روادیان شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ملکشاه سلجوقی . رجوع به مسعود سلجوقی شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) جلال الدین ملک جانی . از حکام بنگاله است که از 656 تا 657 هَ .ق . حکومت کرد. (از ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 275).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) رفیعالدین یا رفیع لنبانی اصفهانی . شاعر قرن ششم هجری . رجوع به رفیع شود.
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) صلاح الدین یوسف . از ایوبیان عربستان که از 612 الی 625 هَ .ق . حکومت کرد. (از ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 69).
مسعود. [ م َ ] (اِخ ) ملقب به عزالدین . پنجمین از اتابکان موصل که از 576 الی 589 هَ .ق . حکومت کرد. (از ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 144).
مسعود. [ م َ ] (اِخ )ابن ناصربن ابی زید عبداﷲبن احمد سجزی ، مکنی به ابوسعید. محدث و از اهالی سیستان بود و به سال 477 هَ .ق . در نیشابور درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 117).
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
اسدی .
مسعودسعد.
خاقانی .
نظامی .
نظامی .
نظامی .
مولوی .
مولوی .
سعدی .
مسعود. [ م َ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن ابی علی بن مسعودبن علی بن موسی سلماسی ، مکنی به ابوالفتح . فقیه و ادیب و شاعر قرن هفتم هجری و منسوب به سلماس از شهرهای آذربایجان . وی به سال 629 هَ .ق . درگذشته است . او راست : شرح المقامات ، شرح الجمل در نحو. (از الاعلام زرکلی ج 8 ص 110).
مسعود. [ م َ] (اِخ ) ابن محمدبن مسعود نیشابوری ، مکنی به ابوالمعالی و ملقب به قطب الدین . فقیه قرن ششم هجری ، متولد 505 هَ .ق . و متوفی به سال 578 هَ .ق . رجوع به ابوالمعالی (قطب الدین ...) و الاعلام زرکلی ج 8 ص 115 شود.
مسعود. [ م َ] (اِخ ) ابن مودود (قطب الدین ) بن عمادالدین زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالفتح و ابوالمظفر و ملقب به عزالدین . صاحب موصل و سنجار در عهد صلاح الدین ایوبی . تولد و پرورش او در موصل بود. و رجوع به عزالدین و الاعلام زرکلی ج 8 ص 116 و تاریخ گزیده ص 402 و 504 شود.
نیک