مترادف خادم : آغا، برده، بنده، پرستار، پیشکار، چاکر، خدمتکار، خدمت کننده، خدمتگر، خدمتگزار، غلام، مددکار، مستخدم، نوکر
متضاد خادم : مخدوم، آقا، ارباب
برابر پارسی : پیشکار، چاکر، فرمانبر، کارگزار، نوکر
server, servitor
پادو مهمانخانه , پيشخدمت , پادو , نوکر , فراش , چاکري کردن , نوکري کردن , پست , نوکر مابانه , چاکر , ادم پست , خدمتکار , خادم , بنده , خدمتگذار , کمک کننده , بازيکني که توپ را ميزند , پيشخدمت مخصوص , ملا زم , پيشخدمتي کردن
آغا، برده، بنده، پرستار، پیشکار، چاکر، خدمتکار، خدمت کننده، خدمتگر، خدمتگزار، غلام، مددکار، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم، آقا، ارباب
خادم . [ دِ ] (اِخ ) سنان پاشا. در عداد وزرای سلطان سلیم بود و بمسند صدارت نشست . در سفر ایران خدماتی بجای آورد در سال 923 هَ . ق . در سفر مصر کشته شد. مدت صدارتش سه سال بود. (نقل به اختصار از قاموس الاعلام ترکی ).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالحسن قطربن عبدالکمانی امیرالحاج مشهور در شرق و غرب . وی سی واند سال امیرالحاج بود و از ابوالخطاب نصربن احمدبن النظر القاری حدیث شنید. سمعانی گوید: من نیز از وی در مکه و مدینه و بغداد حدیث شنیدم . او در سال 512 هَ . ق . درگذشت . (الانساب سمعانی ).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالحسن مرجان بن عبداﷲ المقتدری الخادم .مردی صالح بود و مدتی در مکه مجاور شد و در همانجا وفات یافت . سمعانی گوید کتاب دعوات ابی عبداﷲ المحاملی را از ابوالخطاب بن النظر که این ابوالخطاب از ابومحمدبن یحیی نقل کرده برای ما روایت کرد و در حدود سال 540 هَ . ق . در مکه وفات یافت . (الانساب سمعانی ).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالذّر جوهربن عبداﷲ الحبشی التاجر. مردی نیکوروش و آزادشده ٔ تاج الحضرةبن عمید خراسانی بود. او از ابومظفر موسی بن انصاری حدیث استماع کرد. سمعانی گوید من از او (یعنی از ابوالذّر)قسمتی از کتاب انتقاء سید حسن علوی را استماع کردم .وفاتش در حدود 530 هَ . ق . بود. (الانساب سمعانی ).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالعلاری صواب بن عبداﷲ الجمالی . پیری صالح بود و از ابومحمد کامکاربن عبدالرزاق الحجاجی حدیث استماع کرد. سمعانی گوید من هم از او (یعنی از ابوالعلاری ) در مرو حدیث استماع کردم .این ابوالعلاری مردی بود که در نماز جماعت و امور دینی غفلت نمی ورزید و در مدرسه ٔ ما نماز بپا می داشت . وفاتش بین 527 و 528 هَ . ق . بود. (الانساب سمعانی ).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) ابوالمنسک عنبربن عبداﷲ التبری (کذا) الخادم . مردی صالح و نیکوسیرت بود. وی از ابوالخطاب بن النظر القاری و ابوعبداﷲ حسن بن احمدبن طلحه نعالی و جز ایشان حدیث استماع کرد. سمعانی گوید: من نیز از او در مکه حدیث استماع کردم . وفاتش در آخر ذی الحجه ٔ 534 در ابطح اتفاق افتاد. (الانساب سمعانی ).
(آتشکده ٔ آذر).
(صبح گلشن ).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) حسن پاشا در زمان سلطان محمد ثالث به مسند صدارت نشست و در دوره ٔ سلطان مرادخان ثالث خزینه دار حرم سلطنتی شد. در 988 هَ . ق . به وزارت مصر منصوب گشت و در 991 بار دیگر بوزارت رسیددر هنگام مسافرت سلطان محمد ثالث اداره ٔ پایتخت بعهده ٔ او بود و بسیار ظلم و تعدی نمود و ستم و غرور وی بر عقل و درایتش میچربید. (از قاموس الاعلام ترکی ).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) سلیمان پاشا در دوره ٔ سلطان سلیمان بمسند صدارت نشست . مردی با کفایت و در اداره ٔ امورتوانا بود، در سال 894 هَ . ق . بصدارت منصوب شد و در 951 معزول گشت و در 955 وفات یافت ، و مال و ثروت فراوان داشت . (نقل به اختصار از قاموس الاعلام ترکی ).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) علی پاشا. در دوره ٔ سلطان بایزیدخان دوم دوبار صدراعظم شد. در مرتبه ٔ دوم در کمال عدل و درایت به اداره ٔ امور دولت پرداخت و در 917 هَ. ق . در طغیان شاه قولی و محاربه ٔ با ایشان کشته شد. مردی عاقل و جسور و وزیری قادر و وقور بود. (نقل به اختصار از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع شود بترجمه ٔ تاریخ ادبیات ایران تألیف پرفسور براون ج 4 ص 57).
خادم . [ دِ ] (اِخ ) مسیح پاشا. در دوره ٔ سلطان مرادخان ثالث از جمله ٔ وزرا بود. در سال 979 هَ . ق . والی ایالت مصر شد و بخوبی کشور مصر را اداره کرد و در 997وفات یافت . (نقل به اختصار از قاموس الاعلام ترکی ).
(صبح گلشن ).
(صبح گلشن ).
خسروی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
منوچهری .
منوچهری .
اسدی (گرشاسب نامه ).
اسدی (گرشاسب نامه ).
اسدی (گرشاسب نامه ).
اسدی (گرشاسب نامه ).
ناصرخسرو.
خاقانی .
خاقانی .
قاآنی .
فردوسی .
فردوسی .
اسدی .
خاقانی .
خاقانی .
خاقانی .
پیشکار