مترادف ضخیم : تناور، خشن، درشت، دفزک، زبر، ستبر، قطور، کلفت، گند متضاد ضخیم : باریک، لطیف برابر پارسی : کلفت، پیکر، ستبر
fat (صفت)چرب، چربی دار، فربه، چاق، ضخیم، سمینbig (صفت)بزرگ، ابستن، سترگ، با عظمت، ستبر، دارای شکم برامده، ضخیمthick (صفت)سفت، انبوه، گل الود، چاق، کلفت، ستبر، ضخیم، تیره، غلیظ، پر پشت، چاق و چله، گرفته، ابری، زیاد، صخیمstout (صفت)سخت، محکم، شق، تنومند، ستبر، ضخیم، نیرومند، چاق و چله، تومند، با اسطقس، قوی بنیهbulky (صفت)بزرگ، ضخیم، جسیم
کلان، ستبر، کلفت ازهرچیزی( صفت ) تناور ستبر بزرگ جثه . توضیح به این معنی در قاموسهای معتبر عربی نیامده و اصل آن ضخم است .ضخم . ستبر . هنگفت
این واژه اربی است و پارسی جایگزین اینهاست:پینا pinã ( سنسکریت ) سَنیگ sanig ( سنسکریت: سْنیگدهَ snigdha ) ستبر setabr ( پهلوی ) کلفت koloft ( پارسی دری ) مِدورا medurã ( سنسکریت )