کلمه جو
صفحه اصلی

محمود


مترادف محمود : ستوده، ممدوح، ستایش شده ، نیک

متضاد محمود : نامحمود، ناستوده

فارسی به انگلیسی

masculine proper name, laudable, [o.s] laudable

[o.s] laudable


فرهنگ اسم ها

اسم: محمود (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: mahmud) (فارسی: محمود) (انگلیسی: mahmud)
معنی: ستوده، از نام ها و صفات پروردگار، ( در قدیم ) آن که یا آنچه ستایش شده است، ستوده شده و مورد پسند، نیک، خوش، از نام ها و صفات خداوند، ( اَعلام ) ) نام دو تن از شاهان عثمانی، محمود اول: شاه [، قمری]، در زمان او ایرانیان به فرماندهی نادرشاه سرزمین های اشغالی را از عثمانی باز پس گرفتند، محمود دوم: شاه [، قمری] در زمان او یونان و مصر استقلال یافت و از حکومت عثمانی جدا شد، ) محمود محمود: [، شمسی] نویسنده، مورخ و پژوهشگر ایرانی از مردم تبریز، مؤلف تاریخ روابط ایران و انگلیس در قرن نوزدهم، مترجم شهریار ماکیاولی و جنگ نفت، ) محمود ابن محمّد سلجوقی: شاه سلجوقی عراق [، ملقب به مغیث الدین، که با سلطان سنجر جنگید و شکست خورد، ) محمود ابن عثمان: [زنده در هجری] از جانشینان شیخ مرشد ابو اسحاق کازرونی و مؤلف کتابی درباره ی او به نام فردوس المرشدیه، ) محمود ابن ملکشاه سلجوقی: شاه سلجوقی [، ملقب به ناصرالدین که در سالگی از سوی مادرش ترکان خاتون در اصفهان به تخت نشست، ولی از همان آغاز با مخالفت هواداران برادرش برکیارق مواجه شد و با مرگ ترکان خاتون، عملاً سلطنتش برچیده شد و به زودی از مرض آبله درگذشت، ) محمود افغان ( = شاه محمود ) : شاه ایران [، سرکرده ی سپاهی از افغانان، که به ایران تاختند و اصفهان را محاصره کردند، شاه سلطان حسین به نزد او رفت و با اهدای تاج سلطنت، او را به شاهی شناخت، محمود دو سال بعد به دست پسرعمویش اشرف کشته شد، ) محمود شاه اینجو: [قرن و هجری] امیر فارس و بنیانگذار سلسله ی اینجو، ملقب به شرف الدین، که به فرمان آرپاخان مغول کشته شد، ) محمود غزنوی: مقتدرترین و معروفترین شاه غزنوی [، ملقب به سیف الدوله و یمین الدوله، که سلسله های سامانی و ایلک خانی را برانداخت، امیرصفاری را خراجگزار ساخت و بر قلمروی از پنجاب تا ری و اصفهان و سمرقند دست یافت، ) محمود یلواج: [قرن هجری] وزیر چنگیزخان مغول و سفیر او در دربار سلطان محمّد خوارزمشاه، پس از مرگ چنگیزخان، از طرف اگتای، حاکم ختا شد، ( در اعلام ) سیف الدوله محمود، یکی از پادشاهان غزنوی، مورد پسند، از نامهای پیامبر ( ص )، نام یکی از پادشاهان غزنوی

(تلفظ: mahmud) (عربی) از نام‌ها و صفات خداوند ؛ (در قدیم) آن که یا آنچه ستایش شده است ، ستوده شده و مورد پسند ، نیک ، خوش ؛ (در اعلام) سیف‌الدوله محمود ، یکی از پادشاهان غزنوی .


مترادف و متضاد

ستوده، ممدوح، ستایش شده ≠ نامحمود، ناستوده


۱. ستوده، ممدوح، ستایش شده ≠ نامحمود، ناستوده
۲. نیک


فرهنگ فارسی

نورالدین محمود زنگی از اتابکان شام بود که در ۵۴۱ ه. مطابق ۱۱۴۶ م . حکومت داشت .
۱ - ( اسم ) ستایش کرده ستوده مقابل نا محمود : ... امیری بود ممدوح شعرا و محمود فضلا ... ۲ - نیکو سیرت . ۳ - ( اسم ) نامی است از نامهای مردان .
نظام الدین قاری

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ستوده ، ستایش کرده شده .

لغت نامه دهخدا

محمود. [ م َ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از حمد، به معنای ستوده و ستایش کرده شده. ( از اقرب الموارد ). ستایش کرده شده. ( منتهی الارب ). ستوده. مقابل نامحمود : بهتر کارها آن است که فاتحتی مرضی و عاقبتی محمود دارد. ( کلیله و دمنه ). امیری بود ممدوح شعرا و محمود فضلا. ( لباب الالباب ).
تواضع گر چه محمود است و فضل بیکران دارد
نشاید کردبیش از حد که هیبت را زیان دارد.
سعدی.
- محمودالحظ ؛ نیک بهره. نیکونصیب : با جمالی باهر و عرضی طاهر، مسعودالجد و محمودالحظ. ( سندبادنامه ص 250 ).
- محمود گردانیدن ؛ ستوده کردن.
- || نیکو گردانیدن. بخیر کردن :
تو آن شاهی که اندر شرق و در غرب
جهود و کافر و گبر و مسلمان
همی گویند در تسبیح و تهلیل
که یارب عاقبت محمود گردان.
( المعجم ).
|| نیکوسیرت. || ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. ستوده به همه زبانها. ( مهذب الاسماء ). || از القاب حضرت محمد ( ص ). || نام فیلی است که ابرهه برای ویران کردن کعبه با خود به مکه آورده بود. ( از اقرب الموارد ).

محمود. [ م َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین غزنوی ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به سیف الدوله ، پدرش او را به سال 469 هَ. ق. حکومت هندوستان داد، اما در 480 سلطان ابراهیم به پسر خود محمود بدگمان شده و او را به تهمت اینکه قصد پیوستن به ملکشاه سلجوقی را دارد ناگهان بگرفت و بزندان فرستاد و ندمای او را نیز بند کرد ازجمله شاعر معروف مسعودسعد به گناه همدستی با او گرفتار و محبوس گشت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به غزنویان و تاریخ مفصل ایران عباس اقبال آشتیانی شود.

محمود. [ م َ ] ( اِخ ) ابن ابوالحسن نیشابوری مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نجم الدین و بیان الحق او راست : ایجاز البیان فی معانی القرآن که به سال 553 هَ. ق. در خجند از آن فراغت یافته است و خلق الانسان و التذکرة والتبصرة. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

محمود. [ م َ ] ( اِخ ) ابن ابوسعیدبن محمدبن جلال الدین ایرانشاه بن تیمور. نهمین از تیموریان در مازندران ( از 864 هَ. ق. و در ماوراءالنهر از 899-900 هَ. ق. ) ( ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 239 ).

محمود. [ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی توبه مروزی ملقب به نصیرالدین وزیر سنجر سلجوقی. رجوع به نصیرالدین محمودبن... شود.

محمود. [ م َ ] ( اِخ ) ابن احمدبن عبدالسیدبن عثمان ، ملقب به ابوالمحامد و مکنی به جمال الدین بخارائی حصیری ( 546-637 هَ. ق. ). در بخارا ریاست حنفی مذهبان به وی منتهی گردید. او راست : شرح جامع کبیر. الطریقة الحصریة فی الخلاف بین الشافعیة و الحنیفیة در فقه و غیره. ( از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1009 ).

محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن زنگی از اتابکان شام (541 - 569 هَ . ق .) و رجوع به نورالدین محمودبن زنگی شود. (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 145).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن سبکتکین . رجوع به محمود غزنوی شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) تقی الدین . رجوع به تقی الدین محمود مظفر شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ملکشاه ، ملقب به مغیث الدین و مکنی به ابوالقاسم از پادشاهان سلجوقی عراق . (511 - 525 هَ . ق .). پس از پدرش (محمد) به حکومت رسید و در 513 علم مخالفت با عم خود سنجر را برافراشت ولی سنجر در ساوه او را شکست داد ومحمود به اصفهان گریخت و سنجر به همدان رفت و او رابخشود و دختر خود را به وساطت مادرش تاج الدین خاتون که جده ٔ محمود بود بدو داد و به حکومت عراق گماشت وامر کرد در جمیع بلاد نام او را به ولیعهدی یاد کنندو همه ٔ ممالک او را جز ری به او واگذاشت . محمود سلسله ٔ سلاجقه ٔ عراق را تشکیل داد و تا 525 هَ . ق . سلطنت کرد. (از تاریخ عمومی عباس اقبال آشتیانی ص 355).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) (حکیم ...) ابن علی سمایی مروزی . از شاعران عهد سلجوقی است ودر نیمه ٔ دوم قرن ششم هجری میزیسته است . عوفی در لباب الالباب چهل وهفت بیت از اشعار او را از قطعه و رباعی آورده است . (لباب الالباب چ نفیسی صص 347 - 350).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) (شاه ...) ابن بابربن بایسنقربن شاهرخ بن تیمور. (امیر در خراسان 861 - 863 هَ . ق .). (طبقات سلاطین اسلام شجره ٔ ضمیمه ص 239).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) (شاه ...) ابن مبارزالدین محمدبن مظفر ملقب به قطب الدین . از امرای آل مظفر در اصفهان . (حدود 759 -776 هَ . ق .). (ترجمه از طبقات سلاطین اسلام ص 223).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حمزةبن نصر کرمانی ، مکنی به ابوالقاسم معروف به تاج القراء برهان الدین . اوراست : لباب التأویل ، لباب التفاسیر و غیره . وی تا سال 500 هَ . ق . حیات داشته است . (از کشف الظنون ).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن سیورغتمش . از خاندان اوگتای و از خانان اولوس جغتای حکمران ماوراءالنهر دست نشانده ٔ امیر تیمور (تا سال 800 هَ . ق .). امیر تیمور مدتی وزارت پدر وی داشته است . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 186 و 236).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مسعودبن محمودبن سبکتکین غزنوی ، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به سیف الدوله ، پدرش او را به سال 469 هَ . ق . حکومت هندوستان داد، اما در 480 سلطان ابراهیم به پسر خود محمود بدگمان شده و او را به تهمت اینکه قصد پیوستن به ملکشاه سلجوقی را دارد ناگهان بگرفت و بزندان فرستاد و ندمای او را نیز بند کرد ازجمله شاعر معروف مسعودسعد به گناه همدستی با او گرفتار و محبوس گشت . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به غزنویان و تاریخ مفصل ایران عباس اقبال آشتیانی شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ابوالحسن نیشابوری مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نجم الدین و بیان الحق او راست : ایجاز البیان فی معانی القرآن که به سال 553 هَ . ق . در خجند از آن فراغت یافته است و خلق الانسان و التذکرة والتبصرة. (یادداشت مرحوم دهخدا).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ابوسعیدبن محمدبن جلال الدین ایرانشاه بن تیمور. نهمین از تیموریان در مازندران (از 864 هَ . ق . و در ماوراءالنهر از 899-900 هَ . ق .) (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 239).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ابی توبه ٔ مروزی ملقب به نصیرالدین وزیر سنجر سلجوقی . رجوع به نصیرالدین محمودبن ... شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن احمد فارابی عمادالدین ابوالحسن متوفی به سال 609 هَ . ق . او راست : الاسئلةاللامعة و اللاجوبةالجامعة و خلاصةالمقامات و غیره . (از کشف الظنون ).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالسیدبن عثمان ، ملقب به ابوالمحامد و مکنی به جمال الدین بخارائی حصیری (546-637 هَ . ق .). در بخارا ریاست حنفی مذهبان به وی منتهی گردید. او راست : شرح جامع کبیر. الطریقة الحصریة فی الخلاف بین الشافعیة و الحنیفیة در فقه و غیره . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1009).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن عبدالعزیزبن عمربن مزه ٔ بخارائی مرغینانی (از ماوراءالنهر)، مکنی به برهان الدین (551 هَ . ق . 616 هَ . ق .). ازبزرگان فقهای مذهب حنفی است و ابن کمال پاشا وی را ازمجتهدین فقها دانسته است و خاندان وی به علم و دانش شهرت داشته اند. او راست : ذخیرة الفتاوی و تتمة الفتاوی والواقعات و غیره . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1009).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد حموی همدانی فیومی ، ملقب به ابوالثناء و مکنی به نورالدین معروف به ابن خطیب الدهشة، قاضی فقیه ، دانشمند. متولد به سال 760هَ . ق . و متوفی به 834 هَ . ق . در حمات و اصل او از فیوم (مصر) است . او راست : التقریب فی علم الغریب . تهذیب المطالع و غیره . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1010).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن مسعودبن عبدالرحمان قونوی ملقب به ابوالثناء و مکنی به جمال الدین متوفی به 777 هَ . ق . از فقهای حنفیه و قاضی دمشق .او راست : بغیة الفتیة. المنتهی . القلائد شرح القصائدو تهذیب احکام القرآن . (از الاعلام زرکلی ج ص 1010).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن احمدبن موسی بن احمد عینی ، مکنی به بدرالدین متولد به سال 752 هَ . ق .متوفی به سال 855 هَ . ق . به قاهره . مورخ ، محدث ، قاضی حنفیه و متولی امور حسبی در قاهره . او راست : عمدةالقاری در شرح بخاری . شرح سنن ابوداود. عقد الجمان .تاریخ البدر. شرح الهدایة. طبقات الشعراء. رجال الطحاوی و طبقات الحنفیة. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1010).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل بن حسن عمری دمیاطی کاتب . متوفی به سال 553 هَ . ق . استاد قاضی فاضل . او راست دیوان شعر دردو مجلد. (از کشف الظنون ). رجوع به ابن فرعون شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن جریر ضبی اصفهانی مکنی به ابومضر و متوفی به سال 507 هَ . ق . وی نخستین کس بود که مذهب کلامی معتزله را در خوارزم رواج داد. در صرف و نحو و لغت عرب استاد زمان خود بود مدتی در خوارزم اقامت داشت و مردان بزرگی مانند زمخشری نزد وی تلمذ نمودند. وفات او به مرو بود و کتاب زادالراکب دراخبار و ادب از اوست . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1011).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حسین افضلی . رجوع به صادقی گیلانی شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حسین رکن سنجاری ، ملقب به ابوالقاسم و متوفی به سال 640 هَ . ق . او راست : نشرالمثل السائر و طی الفلک الدائر. (از کشف الظنون ).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن حسین معروف به کشاجم و مکنی به ابوالفتح . رجوع به ابوالفتح ... و نیز رجوع به کشاجم شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ الحسینی آلوسی متولد به سال 1217 هَ . ق . و متوفی به سال 1270 هَ . ق . به بغداد، ملقب به شهاب الدین و مکنی به ابوالثناء، مفسر، محدث ، ادیب ، اصلاح طلب ، سلفی المذهب ، و مفتی حنفیها در بغداد. او راست : روح المعانی ، تفسیر القرآن ، نشوة الشمول فی السفر الی اسلامبول ، الخریدة الغیبیة. الاجوبة العراقیه عن الاسئله الایرانیة و غیره .آلوسی نسبت است به جزیره ای در وسط نهر فرات در پنج مرحله به بغداد مانده . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1016).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن احمدبن محمد، مکنی به ابوالثناء و ملقب به شمس الدین اصفهانی فیلسوف متولد به سال 674 هَ . ق . به اصفهان و متوفی به 749 هَ .ق در قاهره . وی به دمشق و سپس به قاهره رفت و در قرافه ٔ اسکندریه خانقاهی برای وی بر پا کردند و همانجا بود و سرانجام به طاعون در قاهره درگذشت . او راست : تفسیر قرآن . تشیید القواعد. شرح فصول نسفی و غیره . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1015).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عثمان لامعی . او راست : منظومه ٔ گوی و چوگان . فرهادنامه به ترکی که به صله ٔ آن قریه ای گرفته است ، عبرت نما به ترکی ، هفت پیکر ناتمام . شرف الانسان به ترکی . مفتاح الجنات فی خواص السور والاَّیات به ترکی و ترجمه ٔ ترکی سلامان و ابسال جامی . وفات او را 938 یا 940 هَ . ق . نوشته اند.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی ابی طالب بن عبداﷲبن ابی الرجاء اصفهانی . رجوع به ابوطالب خلافی ... شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن علی المرشدی کرمانی متخلص به خواجو. رجوع به خواجو کرمانی شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن محمدبن خوارزمی زمخشری ملقب ، به جاراﷲ و معروف به فخر خوارزم صاحب کتاب لغت عربی به فارسی . مقدمة الادب و تفسیر کشاف و کتب دیگر . رجوع به جاراﷲ و رجوع به زمخشری شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) تاج الدین بن سدیدالدین عبدالکریم مستوفی . ممدوح سوزنی سمرقندی شاعر قرن ششم هجری است :
گسترد نام نیک چو محمود تاجدار
محمود تاج دین شه احرار روزگار.

سوزنی .



محمود. [ م َ ] (اِخ ) تارابی . رجوع به تارابی شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) جانی بیک . دهمین از خانان سیراردو، شعبه ٔگوگ اردو یا خانان دشت قبچاق غربی . (741- 758 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 205).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن فرج نیشابوری . در زمان متوکل عباسی در شهرسامراء ادعای پیغمبری کرد و گفت که ذوالقرنین است وکتابی به نام القرآن نوشت و مدعی آن شد که بوسیله ٔ جبرئیل بر وی نازل شده است . بیست و هفت نفر از او پیروی کردند و چون خبر وی به بغداد رسید به دستور خلیفه دستگیر و مضروب گردید. و به بغداد برده شد اما بر اثر مضروب شدن درگذشت . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1018).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن مسعود ضیاءالدین بن مصلح شیرازی ، ملقب به قطب الدین و معروف به ملاقطب . او راست کتاب درة التاج . رجوع به قطب الدین و عمادالدین محمود شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن ملکشاه سلجوقی وی به دستیاری مادرش ترکان در اصفهان به تخت نشست اما برادرش برکیارق اصفهان را محاصره کرد و ترکان خاتون با دادن مبلغی او را منصرف کرد. محمود در سال 488 هَ . ق . به بیماری آبله درگذشت و برکیارق رسماً جانشین او شد.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن هدایت اﷲ نطنزی . از مورخین وشعرای دوره ٔ صفویه و معاصر شاه طهماسب اول و شاه عباس کبیر است . او راست : دیوان غزل به نام مجازیه و دیوان دیگر غایة المجاز. دیوان قصاید و مدایح ائمه ٔ اطهار. دیوان حاصل الحیات . دیوان اشعار به نام اضطراریه در مدح سلاطین و اعیان . دیوان برائت العلم . تاریخی نیز که از وفات شاه طهماسب اول تا 1007 هَ . ق . است دارد و این کتاب را در موقعی که شصت سال از عمر او گذشته بود نوشته است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ابن عمربن محمد (محمود) بن منصور قاضی زنجی (ربنجنی ) سنجری (سجزی ). مؤلف کتاب مهذب الاسماء فی مرتب الحروف والاشیاء در لغت عربی به فارسی در بیست وهشت باب و هر باب نیز خودبه سه باب (مفتوح و مضموم و مکسور) تقسیم گردیده است و در تدوین آن از السامی فی الاسامی ، کتاب الاسامی ودستوراللغه ٔ نطنزی استفاده کرده و بنابراین تألیف آن از نیمه ٔ دوم قرن ششم ببعد باید باشد. نسخه هایی از این کتاب در کتابخانه ٔ مدرسه ٔ عالی سپهسالار و سه نسخه در کتابخانه ٔ لغت نامه ٔ دهخدا موجود است . رجوع به فهرست مدرسه ٔ عالی سپهسالار (ج 2 صص 294 - 297) شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ارسلان خان ثالث بن سلیمان و از امرای ایلک خانیه ٔ ترکستان غربی است . (پس از 495 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 122).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) الصالح . چهاردهمین از امرای ارتقیه ٔ ماردین (769 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 151).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) سامی پاشا فرزند حسن بیگ بارودی مصری ، متولد به سال 1255 هَ . ق . و متوفی به سال 1322 هَ . ق . به مصر. شاعر معروف و معاصر عرب و نخستین کس است که شعر عربی را از انحطاط به دوران شکوفائی وتجدد کشانید. وی یکی از فرماندهان ارتش مصر بود و در آستانه فارسی و ترکی را آموخت و بدان دو شعر سرود. او راست دیوان شعر و مختارات البارودی . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1013).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) سلطانشاه بن ایل ارسلان ، ملقب به جلال الدین . پنجمین از سلسله ٔ خوارزمشاهیان . (از رجب 567 تا ربیعالاخر 568)، متوفی در 589 هَ . ق . (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 161) (تاریخ عمومی اقبال ص 396).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) شکری بن عبداﷲبن شهاب الدین محمود آلوسی حسینی ، مکنی به ابوالمعالی ، متولد به سال 1273 هَ . ق . و متوفی به سال 1342 هَ . ق . در بغداد. مورخ ، ادیب و مؤلف کتابهای بسیار. (در حدود 52 کتاب و رساله نوشته است ). وی به تدریس و نشر علوم می پرداخت . از جمله آثار اوست : بلوغ الارب فی اصول العرب . تاریخ بغداد. اخبار بغداد. مساجد بغداد. غایة الامانی فی الرد علی النبهانی و غیره . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 1014).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) شهاب الدین چهارمین از اتابکان آل بوری دمشق . (529- 533 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 143).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) غازان خان . رجوع به غازان خان محمود شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) قاری . نظام الدین . رجوع به نظام الدین قاری شود.


محمود. [ م َ ] (اِخ ) مظفر ثالث . پنجمین از ایوبیان حماة (683 - 698 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 69).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) مغیث الدین . اولین از سلاجقه ٔ عراق و کردستان . (511- 525 هَ . ق .). (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام ص 136).


محمود. [ م َ ] (اِخ ) ناصرالدین سلجوقی . رجوع به محمودبن ملکشاه سلجوقی شود.


فرهنگ عمید

۱. از نام های خداوند.
۲. (صفت ) [قدیمی] ستوده، ستایش کرده شده.

دانشنامه عمومی

محمود از نامهای مردانه است و ممکن است به یکی از این افراد اشاره کند:
احمد محمود
سلطان محمود غزنوی
سید محمود علوی
محمود احمدی نژاد
محمود امیدسالار
محمود بهارمست
محمود حجتی
محمود صمیمی
محمود گودرزی
محمود میران
محمود هوتکی یا محمود افغان
محمود واعظی
یونس محمود
محمود، فیل ابرهه در رویداد عام الفیل
به خط لاتین:
Mahmood, Mahmoud, Mahmut, Makhmud, Mehmood, Mehmud, Mohamud,Mahmoed

مورد حمد و ستایش واقع شده


پیشنهاد کاربران

حمد شده, ستایش شده

محمود=مح مود
مح= مَه=ماه
مود=آمدن
منظور دیده شدن ماه می باشد


پسندیده شده

محمودبه معنی ستایش شده پسندیده شده است

من که از اینکه اسمم محمود هس راضی نیستم چون ایرانی نیس

یکی از اسم های خداوند

در خور ستایش

مَحمود
بر پایه ی دانستنی های بوده ( موجود ) واژه ای اَرَبی اَز ریشه ی سه تایی ( ثلاثی ) حَمَدَ و در ریختار دستور زبانی مَفعول یا نام کُنیده ( اسم مفعول ) می باشد ولی دیدگاهی بر این باور است که مانند نام های : مُحَمَد و اَحمَد ( مَهمَد، اَهمَد یا اَهومَد یا هومَد ) واژه ای پارسی است که به زبان اربی درآمده و واژه سازان آن را با زبان اربی همسازگار کرده اند.
مَحمود<مَهمود< مَه - مود
مَه یا مِه = بزرگ ، کلان مانند مِهتَر ، مَهان ، مَهِستان ، مَهَستی ، مَهَند ( مُهِم ) . . .
مود = بُن زمان گَذشته کارواژه های : پیمودن ، فرمودن ، نمودن ، آمودن ( آمادن ) ، آزمودن که در همه این ها به مینه ی اندازه و سنجه و با واژه های انگلیسی ( masure ( mas - ure و آلمانی Mass همریشه است.
مَهمود = کسی که اَندازه ی اَندیشه اش بزرگ است، بزرگ اندازه ، کلان قدر ، اَبَر سَنجه
کَسی که مقدار و میزان تفکر و اَفکارش عَظیم است

واژه ای پارسی ک بوده ک به عربی مورد استفاده قرار گرفته و نوشته شده است
مَه: ماه مود: آمدن، حالت - > مهمود : پدیداری ماه، ماه شکل
مِه : مِهتر، بزرگ مود: پیمانه، فرمان، سنجش - > اندیشمند، بزرگ سنج، کسی ک اندیشه ای بزرگ دارد، والا قدر

و در عربی، محمود اسم مفعول مصدر حمد مورد استفاده قرار میگیرد و به معنای پسندیده، ستوده و نیک

محمود:بر وزن مفعول و از ریشه حمد وبه معنی حمد شده، ستایش شده.
ممدوح:بر وزن مفعول و از ریشه مدح وبه معنی مدح شده، ستایش شده.
حمد و مدح تقریبا معانی یکسانی دارند و به معنی ستایش آمده است.


Praiseworthy


کلمات دیگر: