مترادف طاهره : پاکدامن، عفیفه، محصنه، مطهره
طاهره
مترادف طاهره : پاکدامن، عفیفه، محصنه، مطهره
فارسی به انگلیسی
فرهنگ اسم ها
معنی: زن پاک از پلیدی و عیوب، لقب حضرت فاطمه ( س )، ( عربی ) ( مؤنث طاهر )، زن پاک از پلیدی و عیوب طاهر ( در اعلام ) لقب حضرت فاطمه ( س )، مؤنث طاهر، زن پاک و مبرا از عیب، لقب فاطمه زهراع ) و لقب خدیجه همسر پیامبر ( ص )
(تلفظ: tāhere) (عربی) (مؤنث طاهر) ، زن پاک از پلیدی و عیوب . ← طاهر .(در اعلام) لقب حضرت فاطمه(س).
مترادف و متضاد
پاکدامن، عفیفه، محصنه، مطهره
فرهنگ فارسی
مونث طاهر، زن پاک، زن پاک ازنجاست وازعیوب
( صفت اسم ) مونث طاهر زن پاک از پلیدی و عیوب .
لقب نجمه مادر امام هشتم علی بن موسی الرضا سلام الله علیهما بوده است.
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) قرةالعین . رجوع به طاهره ٔ زرین تاج و قرةالعین شود.
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) لقب سیدةالنساء فاطمه ٔ زهرا علیهاالسلام . رجوع به فاطمه ٔ زهرا شود.
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) لقب نجمه مادر امام هشتم علی بن موسی الرضا سلام اﷲ علیهما بوده است . میرخواند مینویسد: در کشف الغمة از هشام بن احمد که در سلک خواص کاظم انتظام داشت مروی است که گفت : روزی کاظم مرا مخاطب کرده ، فرمود که هیچ دانسته ای که از تجار مغرب کسی آمده است ؟ گفتم : ندانسته ام گفت که آمده است . پس با وی سوار شدیم و برفتیم تا به تاجر مغربی رسیدیم و او را گفتیم هر کنیزکی که آورده ای بر ما عرض کن . هفت کنیزک به ما نمود و کاظم علیه السلام هیچ کدام را قبول نفرمود و گفت که دیگر عرض کن ، جواب داد که دیگر نمانده است مگر جاریه ای بیمار کاظم ، گفت : چه شود که آنرا نیز بما نمائی تاجراین التماس را اجابت نموده ، کاظم بازگشته روز دیگر مرا گفت : برو و غایت ثمن کنیزک بیمار را از تاجر پرسیده بهرچه بگوید او را بیع نمای و من پیش تاجر مغربی رفتم و از بهای آن جاریه سؤال کردم ، جواب داد که او را از مبلغ کذا کم نمیفروشم ، گفتم : بدان مبلغ که نام بردی من وی را خریدم ، گفت : من هم بتو فروختم ، امابگوی که آن مرد که دیروز همراه وی بودی کیست ؟ گفتم :مردی است از بنی هاشم ، گفت : از کدام قبیله ٔ هاشم ؟ گفتم : بیش از این نمیدانم . پس گفت : ترا خبری دهم من این کنیزک را در اقصای مغرب خریدم و زنی از اهل کتاب با من گفت که این کنیزک از کیست ؟ گفتم : او را برای مردی خریده ام . گفت : کلا و حاشا هرگز این کنیزک بتو مخصوص نتواند بود باید که او نزد بهترین اهل زمین باشد واز وی به اندک زمانی فرزندی در وجود آید که از شرق تا غرب مانند وی کسی نبود راوی گوید که چون آن جاریه را به کاظم (ع ) رسانیدم ، بعد از انقضای اندک وقتی رضا (ع ) از وی تولد نمود و روایتی آنکه والده ٔ امام رضا (ع ) نجمه نام داشت و در اول حال کنیزک حمیده بود که مادر کاظم است و حمیده شبی محمد رسول اﷲ (ص ) را درخواب دید که فرمود نجمه را به پسر خود موسی بخش که زود باشد که از وی فرزندی متولد گردد که بهترین اهل زمین باشد و آن حمیده صفات بر طبق اشارت سید کائنات عمل نمود و امام هشتم از نجمه تولد فرمود. آنگاه حمیده او را طاهره نام نهاد از طاهره مروی است که گفت : در آن ایام که به علی بن موسی الرضا (ع ) حامله بودم اصلاً ثقل احساس نمیکردم و در اوقات نوم از شکم خود آواز تسبیح و تهلیل و تقدیس و تمجید میشنودم و هول و هیبت بر من مستولی شده ، چون بیدار میگشتم هیچ صوتی به گوش من نمی رسید و در آن دم که رضا (ع ) در وجود آمد، دیدم که دستها بر زمین نهاده بود و سر بجانب آسمان برداشته و لبهای او می جنبید، چنانکه کسی سخن گوید و مناجات کند. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 صص 83 - 84).
جذبات شوقک الجمت بسلاسل الغم و البلا
همه عاشقان شکسته دل که دهند جان به ره ولا
اگر آن صنم ز سر ستم پی کشتنم بنهد قدم
لقد استقام بسیفه فلقد رضیت بما رضی ̍
سحر آن نگار ستمگرم قدمی نهاد به بسترم
فاذا رأیت جماله طلع الصباح کانما
لمعات وجهک اشرقت و شعاع طلعتک اعتلی
زچه رو الست بربکم نزنی بزن که بلی بلی
بجواب طبل الست تو ز ولا چو کوس بلا زدند
همه خیمه زد بدر دلم سپه غم و حشم بلا
من و عشق آن مه خوبرو که چو شد صلای بلا برو
بنشاط و قهقهه شد فرو که اناالشهید بکربلا
نه چوزلف غالیه بار او نه چو چشم فتنه شعار او
شده نافه ای بهمه ختن شده کافری بهمه ختا
تو که غافل از می و شاهدی پی مرد عابد زاهدی
چه کنم که کافر جاحدی ز خلوص نیت اصفیا
بمراد زلف معلقی پی اسب و زین مغرقی
همه عمر کافر مطلقی ز فقیر فارغ و بینوا
تو و تخت و تاج سکندری من و راه و رسم قلندری
اگر آن خوشست تو درخوری وگر این بدست مرا سزا
بگذر ز منزل ما و من بگزین بملک فناوطن
فاذا فعلت بمثل ذا فلقد بلغت بما تشا
چو شنید ناله مرگ من پی ساز من شد و برگ من
فمشی الی َّ مهرولا و بکی عَلی َّ مجلجلا
چه شود که آتش حیرتی زنیم بقله طور دل
فسککته و دککته متد کدکا متزلزلا
پی خوان دعوت عشق او همه شب ز خیل کروبیان
رسد این صفیر مهیمنی که گروه غمزده الصلا
تو که فلس ماهی حیرتی چه زنی ز بحر وجود دم
بنشین چو طاهره دمبدم بشنو خروش نهنگ لا
و هم او راست :
در ره عشقت ای صنم شیفته ٔ بلا منم
چند مغایرت کنی با غمت آشنا منم
پرده به روی بسته ای زلف بهم شکسته ای
از همه خلق رسته ای از همگان جدا منم
شیر توئی شکر توئی شاخه توئی ثمر توئی
شمس توئی قمر توئی ذره منم هبا منم
نور توئی تتق توئی ماه توئی افق توئی
خوان مرا قنق توئی شاخه ٔ هندوا منم
نخل توئی رطب توئی لعبت نوش لب توئی
خواجه باادب توئی بنده بیحیا منم
من ز یم تو نیم نم نی ز کم و ز بیش هم
چون بتو متصل شدم بی حدو انتها منم
شاهدشوخ دلبرا گفت بسوی من بیا
رسته ز کبر و از ریا مظهر کبریا منم .
و رجوع به تاریخ ادبیات ایران ترجمه رشیدیاسمی ص 142 و 272، صبح ازل ، باب و بابیه در همین لغت نامه شود.
و اوراست :
اگر بباد دهم زلف عنبرآسا را
اسیر خویش کنم آهوان صحرا را
وگر به نرگس شهلای خویش سرمه کشم
بروز تیره نشانم تمام دنیا را
برای دیدن رویم سپهر هر دم صبح
برون برآورد آیینه ٔ مطلا را
گذار من به کلیسا اگر فتد روزی
به دین خویش برم دختران ترسا را.
مخمس با حذف بعضی اشعار:
ای بسر زلف تو سودای من
وز غم هجران تو غوغای من
لعل لبت شهد مصفای من
عشق تو بگرفت سراپای من
من شده تو آمده بر جای من
گرچه بسی رنج غمت برده ام
جام پیاپی ز بلا خورده ام
سوخته جانم اگر افسرده ام
زنده دلم گرچه ز غم مرده ام
چون لب تو هست مسیحای من
عشق به هر لحظه ندا می کند
بر همه موجود صدا می کند
هرکه هوای ره ما می کند
گر حذر از موج بلا می کند
پا ننهد بر لب دریای من
گنج منم بانی مخزن تویی
سیم منم حاجب معدن تویی
دانه منم صاحب خرمن تویی
هیکل من چیست اگر من تویی ؟
گر تو منی چیست هیولای من ؟
آتش عشقت چو برافروخت دود
سوخت مرا مایه ٔ هر هست و بود
کفر و مسلمانیم از دل زدود
تا به خم ابرویت آرم سجود
فرق نه از کعبه کلیسای من
دست قضا چون گل آدم سرشت
مهر تو در مزرعه ٔ سینه کشت
عشق تو گردید مرا سرنوشت
فارغم اکنون ز جحیم و بهشت
نیست بغیر از تو تمنای من
عشق عَلَم کوفت به ویرانه ام
داد صلا بر در جانانه ام
باده ٔ حق ریخت به پیمانه ام
از خود و عالم همه بیگانه ام
حق طلبد همت والای من
مسمط دارای دو وزن با حذف بعضی اشعار:
بود سوی توام راز نهانی
که زآنم هست عیش و کامرانی
شدم چون آشنای یار جانی
به بزم خالی از بیگانه ٔ تو
ای ماهرویم ای مشک مویم
یارم تویی تو ای شهریارم
منم ای سروقد دیوانه ٔ تو
از آن دو نرگس مستانه ٔ تو
شدم ازعارض جذبانه ٔ تو
اسیر عشق جاویدانه ٔ تو
ای گلعذارم بردی قرارم
نالان ز هجرت هم چون هزارم
ز عشقت گر بسوزد استخوانم
بجز نام تو را بر لب نرانم
به پای آن کسی صد جان فشانم
که یک بارم برد بر خانه ٔ تو
گاه از وصالت شادم نمائی
گاه از فراقت سازی نزارم
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) فاطمه ٔ زهرا علیهاالسلام . رجوع به فاطمه شود.
طاهرة. [ هَِ رَ ] (اِخ ) لقب خدیجه نخستین همسر حضرت پیامبر اسلام (ص ) است که نسب وی در نیای چهارم «قصی » بدینسان به پیامبر می پیوندد: خدیجه بنت خویلدبن اسدبن عبدالعزی بن قصی بن کلاب . خواندمیر گوید: خدیجه اقرب ازواج طاهرات است از روی حسب و نسب به سیدعجم و عرب و کنیت وی ام هند بود و لقب او طاهره و مادر خدیجه رضی اﷲ عنهما فاطمه است بنت زایدةبن الاصم از بنی عامربن لوی . خدیجه اول به عقد عتیق بن عایدبن عبداﷲ مخزومی درآمد و از وی پسری و دختری آورد و پس از فوت عتیق ، ابوهالةبن نباش بن زراره ٔ تمیمی او را بخواست و اسم ابوهاله بقولی مالک بود و به روایتی زراره و بعقیده ٔ زمره ای زبیر و بمذهب فرقه ای هند و به اعتقاد اهل سنت و جماعة خدیجه را از ابوهاله نیز دو فرزند در وجود آمد هاله و هند و بعضی از مورخان برآن رفته اند که شوهر نخست خدیجه رضی اﷲ عنها ابوهاله بوده وزوج ثانی عتیق و این روایت مختاربن جوزی است . القصه چون ثانیا شوهر خدیجه (رض ) فوت شد بسیاری از صنادیدو اشراف قریش به مناکحتش رغبت نمودند، اما آن جناب به ازدواج هیچکس رضا نداد؛ زیرا که بعد از غروب هلال بقای عمر ابوهاله به مغرب فنا شبی در خواب دید که آفتاب از آسمان بخانه ٔ وی فرودآمد و نور آن از آنجا انتشار یافت و کیفیت واقعه را به پسر عم خویش ورقةبن نوفل عرض کرد. ورقه گفت : تعبیر این رؤیا آن است که پیغمبر آخرالزمان ترا بحباله ٔ نکاح درآورد و خدیجه (رض ) از نام و نسب رسول عجم و عرب تفتیش نمود ورقة آنچه از این باب معلوم داشت به جناب عفت مآب گفت . بنابراین ، خدیجه پیوسته انتظار طلوع آن آفتاب سپهر نبوت میکشید تا وقتی که بسعادت مناکحتش فایز گردید و در آن زمان که انوار عنایت سید کائنات بر وجنات احوالش تافت ، آن حضرت بیست وپنج ساله بود و به روایت جمهور اهل سنت خدیجه (رض ) چهل ساله بود. در کشف الغمة از ابن عباس (رض ) مروی است که خدیجه (رض ) از بیست وهشت سالگی به عقد حضرت مقدس نبوی درآمد و مهر او دوازده اوقیه ٔ طلا بود به ثبوت پیوسته که جمیع اولاد حضرت خیرالعباد از خدیجه (رض ) تولد نمودند مگر ابراهیم که از ماریه ٔ قبطیه در وجود آمد و تا خدیجه ٔ کبری (رض ) در حیات بود خلاصه ٔ موجودات علیه افضل الصلوة بنابر ملاحظه ٔ خاطر شریفش به مناکحت عورت دیگر میل ننمود. مناقب و مفاخر خدیجه بسیار است و فضایل و کمالات او بیشمار. و او اول کسی است که به نبوت سید ابرار ایمان آورد و جمیع اموال و جهات خود را در رضای او صرف کرد و از امیرالمؤمنین علی منقول است که رسول (ص ) فرمود که «خیر نسأالامم السالفة مریم و خیر نساء هذه الامة خدیجه »؛ یعنی بهترین نسوان امم سالفه مریم است مادر عیسی و بهترین زنان این امت خدیجه است . و از ابن عباس (رض ) مروی است که حضرت مقدس نبوی فرمود که افضل زنان اهل بهشت مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و آسیة بنت مزاحم خواهند بود. و از انس بن مالک روایت کرده اند که رسول (ص ) گفت : «حسبک من نساءالعالمین مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و آسیه امراءة فرعون ». و در کشف الغمة مسطور است : «قالت عایشة لفاطمه الا ابشرک انی سمعت رسول اﷲ (ص ) یقول سیدة اهل الجنة اربع مریم : بنت عمران و فاطمه بنت محمدو خدیجه بنت خویلد و آسیة بنت مزاحم امراءة فرعون ».و ایضاً در کتاب مزبور مذکور است که حضرت رسالت (ع )فرمود که بهشت مشتاق است بچهار کس از نسوان : مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد. در بسیاری از کتب معتبره مرقوم اقلام صحت اثر گشته که روزی جبرئیل (ع ) نزد حضرت خیرالانام (ص )آمده ، گفت : یا رسول اﷲ این خدیجه است که می آید و برای تو طبقی پر از طعام با ادام می آرد چون بتو رسد او را از حضرت پروردگار او و از من سلام برسان و بشارت ده وی را به خانه ای در بهشت از یک لؤلؤ مجوف که در آن خانه هیچ خصومت و تعبی نبود و چون حضرت مصطفی سلام ایزدتعالی و جبرئیل را به خدیجه ٔ کبری رسانید، گفت :«ان اﷲ هو السلام و منه السلام و علی جبرئیل السلام و علیک یا رسول اﷲ و رحمةاﷲ و برکاتة و علی من سمع السلام الا الشیطان ». و این کلام بلاغت نظام دلالت میکند بر کمال فهم و فطانت خدیجه (رض ) زیرا که بجودت ذهن دانست که سلام را بر حق تعالی رد نمیتوان کرد، چنانکه بر برایا رد میکنند و از آن جهت نگفت که «و علی اﷲ السلام »بموجبی که بعضی از صحابه گفتند در تشهد و ممنوع گشتند. از عایشه (رض ) روایت کرده اند که گفت : غیرت نبردم بر هیچ زن مثل غیرتی که بر خدیجه بردم با وجود آنکه در وقتی که من بشرف فراش رسول مشرف گشتم ، وی در حیات نبود؛ زیرا که خاتم الانبیاء او را بسیار یاد مینمودگاه بود که گوسپندی میکشت و آنرا قطعه قطعه میساخت وبه نسوانی که دوستان خدیجه بودند میفرستاد و من از غیرت با او میگفتم که گویا هیچ زن غیر از خدیجه نبوده و آن حضرت میفرمود که وی صفات خوب بسیار داشت و فرزندان مرا از وی حاصل شد و نوبتی هاله خواهر خدیجه بر در خانه آمده و بر سبیل استیذان دست بر در زد، پس رسول (ص ) استیذان خدیجه را یاد کرده ، مضطرب و محزون و به روایتی مسرور و فرحناک گشته ، گفت : خدایا این راهاله گردان من غیرت بردم و گفتم چند یاد عجوزه ای ازعجایز قریش کنی که از غایت پیری دندان در دهان وی نمانده بود و عمر خویش گذرانیده و ایزد عز اسمه دیگری بهتر از او به تو ارزانی داشته . آن حضرت در غضب شد،چنانکه موی پیش سر وی در حرکت آمد و فرمود که مثل خدیجه هیچ زنی خداوند تعالی به من نداد، ایمان آورد به من وقتی که همه ٔ مردم کافر بودند و راست گوی داشت مرا وقتی که همه ٔ مردم تکذیب من میکردند و مواسات نمود به مال خود با من وقتی که همه ٔ مردم مرا محروم میداشتند و بخشنده ٔ بی منت مرا از وی فرزندان کرامت کرد.صدیقه (رض ) گوید: با نفس خویش گفتم که دیگر هرگز خدیجه را به بدی یاد نکنم و روایتی آنکه گفت که دیگر هرگز با تو در باب خدیجه عتاب ننمایم و گویند روزی ام زفر که ماشطه ٔ خدیجه بود بنزد حضرت خیرالبریة (ع ) و التحیة آمد آن حضرت او را اعزاز و اکرام نموده ، گفت :این زنی است که در عهد خدیجه به خانه ٔ ما می آمد (و ان حسن العهد من الایمان ) وفات خدیجه (رض ) به روایت اشهر و اصح در ماه مبارک رمضان سال دهم از بعثت به وقوع انجامید و رسول (ص ) بقبرش درآمده : مدفنش مقبره ٔ جحون است و مدت عمر عزیزش بقول مشهور شصت سال بود و به روایتی شصت وپنج سال . واﷲ اعلم بحقیقةالحال . (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 421 - 423). رجوع به خدیجه شود.
طاهرة. [ هَِ رَ] (ع ص ) مؤنث طاهر: اِمراءةٌ طاهرةٌ؛ زن پاک از نجاست . || زن پاک از عیب و منقصت . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). ج ، طاهرات . || اثلق .
طاهره . [ هَِ رَ ] (اِخ ) ست نفیسه بنت حسن بن زیدبن حسن بن علی بن ابیطالب (ع ) که لقبش طاهره و کریمةالدارین است . در سال 145 هَ . ق . در مکه متولد شده و در مدینه با زهد و عبادت بسر میبرده و هم بالین اسحاق مؤتمن فرزند حضرت صادق (ع ) بوده و از آن دو نور پاک دوفرزند قاسم و ام کلثوم نامی بوجود آمده ، پس با شوهر و فرزندان خود بمصر رفته و بفاصله ٔ هفت سال در رمضان 208 هَ . ق . در آنجا وفات یافته و اسحاق میخواست که جنازه اش را به مدینه نقل دهد، لیکن اهالی مصر از روی عقیده ٔ کاملی که نسبت به آن مخدره ٔ معظمه داشتند درخواست کردند که آن نعش پاک را در خاک ایشان دفن کندکه وسیله ٔ تبرک و میمنت ایشان باشد. اسحاق نیز قبول کرد و وی را در خاک مصر مدفون ساخت و اکنون آرامگاه او زیارتگاه عام و خاص میباشد. طاهره در حق فقرا و بیماران تلطف های بی نهایت مبذول میداشته و همواره روزه دار و شب زنده دار بوده و تا اسحاق حاضر نمیشده ، تناول غذا نمیکرده است و در حال احتضار نیز روزه دار بوده و جمعی از حاضران درخواست افطار کردند، گفت : سبحان اﷲ سی سال است که از درگاه خداوندی مسئلت میکنم که روزه دار از دنیا بروم چگونه اکنون از این آرزوی سی ساله دست بردارم و در آن حال این بیت را میخوانده است :
اصرفوا عنی طبیبی و دعونی و حبیبی
زادنی شوقی الیه و غرامی و نحیبی
و پس از آن شروع به تلاوت سوره ٔ انعام کرد وچون به آیه ٔ شریفه ٔ لهم دارالسلام رسید جان بمالک جانان سپرد و امام شافعی در آن اوان ساکن مصر بوده و به زیارت آن خاتون معظمه میرفته و درخواست دعای خیر میکرده است . (از خیرات حسان ج 3 ص 122). و رجوع به ریحانة الادب ج 2 ص 167 شود.
طاهرة. [ هَِ رَ ] ( اِخ ) لقب سیدةالنساء فاطمه زهرا علیهاالسلام. رجوع به فاطمه زهرا شود.
طاهرة. [ هَِ رَ ] ( اِخ ) لقب خدیجه نخستین همسر حضرت پیامبر اسلام ( ص ) است که نسب وی در نیای چهارم «قصی » بدینسان به پیامبر می پیوندد: خدیجه بنت خویلدبن اسدبن عبدالعزی بن قصی بن کلاب. خواندمیر گوید: خدیجه اقرب ازواج طاهرات است از روی حسب و نسب به سیدعجم و عرب و کنیت وی ام هند بود و لقب او طاهره و مادر خدیجه رضی اﷲ عنهما فاطمه است بنت زایدةبن الاصم از بنی عامربن لوی. خدیجه اول به عقد عتیق بن عایدبن عبداﷲ مخزومی درآمد و از وی پسری و دختری آورد و پس از فوت عتیق ، ابوهالةبن نباش بن زراره تمیمی او را بخواست و اسم ابوهاله بقولی مالک بود و به روایتی زراره و بعقیده زمره ای زبیر و بمذهب فرقه ای هند و به اعتقاد اهل سنت و جماعة خدیجه را از ابوهاله نیز دو فرزند در وجود آمد هاله و هند و بعضی از مورخان برآن رفته اند که شوهر نخست خدیجه رضی اﷲ عنها ابوهاله بوده وزوج ثانی عتیق و این روایت مختاربن جوزی است. القصه چون ثانیا شوهر خدیجه ( رض ) فوت شد بسیاری از صنادیدو اشراف قریش به مناکحتش رغبت نمودند، اما آن جناب به ازدواج هیچکس رضا نداد؛ زیرا که بعد از غروب هلال بقای عمر ابوهاله به مغرب فنا شبی در خواب دید که آفتاب از آسمان بخانه وی فرودآمد و نور آن از آنجا انتشار یافت و کیفیت واقعه را به پسر عم خویش ورقةبن نوفل عرض کرد. ورقه گفت : تعبیر این رؤیا آن است که پیغمبر آخرالزمان ترا بحباله نکاح درآورد و خدیجه ( رض ) از نام و نسب رسول عجم و عرب تفتیش نمود ورقة آنچه از این باب معلوم داشت به جناب عفت مآب گفت. بنابراین ، خدیجه پیوسته انتظار طلوع آن آفتاب سپهر نبوت میکشید تا وقتی که بسعادت مناکحتش فایز گردید و در آن زمان که انوار عنایت سید کائنات بر وجنات احوالش تافت ، آن حضرت بیست وپنج ساله بود و به روایت جمهور اهل سنت خدیجه ( رض ) چهل ساله بود. در کشف الغمة از ابن عباس ( رض ) مروی است که خدیجه ( رض ) از بیست وهشت سالگی به عقد حضرت مقدس نبوی درآمد و مهر او دوازده اوقیه طلا بود به ثبوت پیوسته که جمیع اولاد حضرت خیرالعباد از خدیجه ( رض ) تولد نمودند مگر ابراهیم که از ماریه قبطیه در وجود آمد و تا خدیجه کبری ( رض ) در حیات بود خلاصه موجودات علیه افضل الصلوة بنابر ملاحظه خاطر شریفش به مناکحت عورت دیگر میل ننمود. مناقب و مفاخر خدیجه بسیار است و فضایل و کمالات او بیشمار. و او اول کسی است که به نبوت سید ابرار ایمان آورد و جمیع اموال و جهات خود را در رضای او صرف کرد و از امیرالمؤمنین علی منقول است که رسول ( ص ) فرمود که «خیر نسأالامم السالفة مریم و خیر نساء هذه الامة خدیجه »؛ یعنی بهترین نسوان امم سالفه مریم است مادر عیسی و بهترین زنان این امت خدیجه است. و از ابن عباس ( رض ) مروی است که حضرت مقدس نبوی فرمود که افضل زنان اهل بهشت مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و آسیة بنت مزاحم خواهند بود. و از انس بن مالک روایت کرده اند که رسول ( ص ) گفت : «حسبک من نساءالعالمین مریم بنت عمران و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و آسیه امراءة فرعون ». و در کشف الغمة مسطور است : «قالت عایشة لفاطمه الا ابشرک انی سمعت رسول اﷲ ( ص ) یقول سیدة اهل الجنة اربع مریم : بنت عمران و فاطمه بنت محمدو خدیجه بنت خویلد و آسیة بنت مزاحم امراءة فرعون ».و ایضاً در کتاب مزبور مذکور است که حضرت رسالت ( ع )فرمود که بهشت مشتاق است بچهار کس از نسوان : مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد. در بسیاری از کتب معتبره مرقوم اقلام صحت اثر گشته که روزی جبرئیل ( ع ) نزد حضرت خیرالانام ( ص )آمده ، گفت : یا رسول اﷲ این خدیجه است که می آید و برای تو طبقی پر از طعام با ادام می آرد چون بتو رسد او را از حضرت پروردگار او و از من سلام برسان و بشارت ده وی را به خانه ای در بهشت از یک لؤلؤ مجوف که در آن خانه هیچ خصومت و تعبی نبود و چون حضرت مصطفی سلام ایزدتعالی و جبرئیل را به خدیجه کبری رسانید، گفت :«ان اﷲ هو السلام و منه السلام و علی جبرئیل السلام و علیک یا رسول اﷲ و رحمةاﷲ و برکاتة و علی من سمع السلام الا الشیطان ». و این کلام بلاغت نظام دلالت میکند بر کمال فهم و فطانت خدیجه ( رض ) زیرا که بجودت ذهن دانست که سلام را بر حق تعالی رد نمیتوان کرد، چنانکه بر برایا رد میکنند و از آن جهت نگفت که «و علی اﷲ السلام »بموجبی که بعضی از صحابه گفتند در تشهد و ممنوع گشتند. از عایشه ( رض ) روایت کرده اند که گفت : غیرت نبردم بر هیچ زن مثل غیرتی که بر خدیجه بردم با وجود آنکه در وقتی که من بشرف فراش رسول مشرف گشتم ، وی در حیات نبود؛ زیرا که خاتم الانبیاء او را بسیار یاد مینمودگاه بود که گوسپندی میکشت و آنرا قطعه قطعه میساخت وبه نسوانی که دوستان خدیجه بودند میفرستاد و من از غیرت با او میگفتم که گویا هیچ زن غیر از خدیجه نبوده و آن حضرت میفرمود که وی صفات خوب بسیار داشت و فرزندان مرا از وی حاصل شد و نوبتی هاله خواهر خدیجه بر در خانه آمده و بر سبیل استیذان دست بر در زد، پس رسول ( ص ) استیذان خدیجه را یاد کرده ، مضطرب و محزون و به روایتی مسرور و فرحناک گشته ، گفت : خدایا این راهاله گردان من غیرت بردم و گفتم چند یاد عجوزه ای ازعجایز قریش کنی که از غایت پیری دندان در دهان وی نمانده بود و عمر خویش گذرانیده و ایزد عز اسمه دیگری بهتر از او به تو ارزانی داشته. آن حضرت در غضب شد،چنانکه موی پیش سر وی در حرکت آمد و فرمود که مثل خدیجه هیچ زنی خداوند تعالی به من نداد، ایمان آورد به من وقتی که همه مردم کافر بودند و راست گوی داشت مرا وقتی که همه مردم تکذیب من میکردند و مواسات نمود به مال خود با من وقتی که همه مردم مرا محروم میداشتند و بخشنده بی منت مرا از وی فرزندان کرامت کرد.صدیقه ( رض ) گوید: با نفس خویش گفتم که دیگر هرگز خدیجه را به بدی یاد نکنم و روایتی آنکه گفت که دیگر هرگز با تو در باب خدیجه عتاب ننمایم و گویند روزی ام زفر که ماشطه خدیجه بود بنزد حضرت خیرالبریة ( ع ) و التحیة آمد آن حضرت او را اعزاز و اکرام نموده ، گفت :این زنی است که در عهد خدیجه به خانه ما می آمد ( و ان حسن العهد من الایمان ) وفات خدیجه ( رض ) به روایت اشهر و اصح در ماه مبارک رمضان سال دهم از بعثت به وقوع انجامید و رسول ( ص ) بقبرش درآمده : مدفنش مقبره جحون است و مدت عمر عزیزش بقول مشهور شصت سال بود و به روایتی شصت وپنج سال. واﷲ اعلم بحقیقةالحال. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 421 - 423 ). رجوع به خدیجه شود.
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
طاهره قرةالعین: از اولین مومنین به سید علی محمد باب و از حروف حی و از افراد برجسته در آیین بیانی
نام ها و لقب های فاطمه#طاهره: یکی از القاب فاطمه دختر پیامبر اسلام، یکی از چهارده معصوم در تشیع
دانشنامه اسلامی
طاهره (به معنی پاکیزه، بی عیب، پاک و معصوم)در حقیقت آیه شریفی که در پاکیزه دانستن اهل بیت نازل شده است این نام را برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) ثابت می کند. خدای تعالی در سوره احزاب (آیه ۳۳) می فرماید: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا؛
احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.
۱. ↑ احزاب/سوره۳۳، آیه۳۳.
سایت اطلاع رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «فرهنگ القاب فاطمه (سلام الله علیها)»، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۶/۱۱/۱۱.
...
پیشنهاد کاربران
زن بخشندہ
مہربان