کلمه جو
صفحه اصلی

نسرین

فارسی به انگلیسی

jonquil

فرهنگ اسم ها

اسم: نسرین (دختر) (فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: nasrin) (فارسی: نسرين) (انگلیسی: nasrin)
معنی: گل زرد یا سفید خوشه ای خوش بو که یکی از گونه های نرگس است، ( به مجاز ) صورت معشوق، ( در گیاهی ) گل های زرد یا سفید خوشه ای معطر که یکی از گونه های نرگس است، گیاه این گل که علفی، پایا، زینتی و از خانواده ی نرگس است و برگ های بلند و مخطط دارد، ( در قدیم ) ( به مجاز ) صورتِ معشوق، گلی به رنگ زرد یا سفید و خوشبو که یکی از گونه های نرگس است

(تلفظ: nasrin) (در گیاهی) گل‌های زرد یا سفید خوشه‌ای معطر که یکی از گونه‌های نرگس است ؛ گیاه این گل که علفی ، پایا ، زینتی و از خانواده‌ی نرگس است و برگ‌های بلند و مخطط دارد ؛ (در قدیم) (به مجاز) صورتِ معشوق .


فرهنگ فارسی

نام دو ستاره در آسمان بنام نسرطایر و نسر واقع .
گلی است سفیدوکوچک وخوشبوکه آن رامشکین گل یا، مشکین بوی نیزمیگویند
( اسم ) ۱ - یکی ازگونه های نرگس است که دارای گلهای زرداست ودرجنگلهاونقاط مرطوب بحالت وحشی میرویدودرمازندران نیز فراوان است وازگلهای آن درعطرسازی استفاده میکنند. نسرین میتواندزمستان رازیر برف بسربرد نرگس زردگل عنبری گل مشکی . ۲ - نامی است ازنامهای زنان .
معرب نسرین است

فرهنگ معین

(نَ ) (اِ. ) گلی سفید رنگ و خوشبو با برگ های کوچک و انبوه ، مشکین بوی هم گویند.

لغت نامه دهخدا

نسرین. [ ن َ ] ( اِ ) نام گلی است معروف و آن سفید و کوچک و صدبرگ می باشد وآن دو نوع است یکی را گل مشکین می گویند و دیگری را گل نسرین. ( برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ). از جنس گل سرخ است. ( ناظم الاطباء ). به عربی ورد الصینی خوانند. ( برهان قاطع ). نسترن گل. ( ترجمه صیدنه ). آن را مشکیجه نیز گویند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). نسترن . ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ) ( صحاح الفرس ) ( دهار ). نستر. ( فرهنگ نظام ). نسترون. ( فرهنگ اسدی ) ( فرهنگ نظام ) ( صحاح الفرس ). گل بیدمشک باشد. ( اوبهی ). جلنسرین. گلنسرین. وردالذکر. گل نر. ( یادداشت مؤلف ). در عربی نِسْرین گویند. ( از منتهی الارب ). درخت نسرین بر دو نوع است ، نوعی آنکه برگ آن کمتر و نرم تر باشد و آن در ولایت دیاربکر و شام بود و نوعی آنکه در ولایت عراق و فارس و خراسان و دیگر ولایات می باشد و آن را رنگ سفیدتر و برگ زیادتر بود و بوی آن خوشتر بود و درخت آن بزرگتر شود. ( فلاحت نامه ). گل سفیدی است کوچک و مضاعف و درخت او به قدر درخت گل سرخ ، و بسیار خوشبو و او را گل مشکی و در بعض بلاد گل عنبری نامند، در دشت و کوه می باشد و در بلاد حاره تا اول اسد دوام می کند و عرق او بوی ندارد، چه از جهت لطافت آتش رفع آن می کند، معتدل الحراره و نزد بعضی در دوم گرم و خشک است و بوی او مقوی دل و دماغ و حواس و سائیده او در لخلخه باعث خوشبوئی آن ، و او مدر حیض و مسهل بلغم و سودا و منقی سینه و عطسه آرنده و مفتح سده دماغی و محلل ریاح و موافق جگر، و جهت قولنج و غثیان و یرقان و فواق و ضماد او به جهت کلف و آثار و بدبوئی عرق و رفع بوی نوره و سقوط دانه بواسیر و منع اشتداد داءالفیل و با حنا جهت تقویت موی و قطور اوبا روغن زیتون جهت کرم گوش و ریاح آن و سنون و مضمضه او جهت درد دندان نافع و از یک درهم تا چهار درهم برگ او مسهل قوی و مداومت نیم مثقال تا یک مثقال اورا از اول حمل تا یک سال مانع سفید شدن موی دانسته اند و انطاکی به جهت این امر هر روز دو مثقال مربای شکری او را از کتاب تجربه بیان نموده و روغن او که به دستور روغن نرگس گیرند مسخن به اعتدال و مقوی دماغ وبالخاصیة رافع ذات الجنب بلغمی و سوداوی و قدر شربش تا یک وقیه است. ( از تحفه حکیم مؤمن ) :
آسمان خیمه زد از بیرم [ و ] دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسرینا.
کسائی.
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های پروین

نسرین . [ ن َ ] (اِ) نام گلی است معروف و آن سفید و کوچک و صدبرگ می باشد وآن دو نوع است یکی را گل مشکین می گویند و دیگری را گل نسرین . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). از جنس گل سرخ است . (ناظم الاطباء). به عربی ورد الصینی خوانند. (برهان قاطع). نسترن گل . (ترجمه ٔ صیدنه ). آن را مشکیجه نیز گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). نسترن . (غیاث اللغات ) (فرهنگ نظام ) (صحاح الفرس ) (دهار). نستر. (فرهنگ نظام ). نسترون . (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ نظام ) (صحاح الفرس ). گل بیدمشک باشد. (اوبهی ). جلنسرین . گلنسرین . وردالذکر. گل نر. (یادداشت مؤلف ). در عربی نِسْرین گویند. (از منتهی الارب ). درخت نسرین بر دو نوع است ، نوعی آنکه برگ آن کمتر و نرم تر باشد و آن در ولایت دیاربکر و شام بود و نوعی آنکه در ولایت عراق و فارس و خراسان و دیگر ولایات می باشد و آن را رنگ سفیدتر و برگ زیادتر بود و بوی آن خوشتر بود و درخت آن بزرگتر شود. (فلاحت نامه ). گل سفیدی است کوچک و مضاعف و درخت او به قدر درخت گل سرخ ، و بسیار خوشبو و او را گل مشکی و در بعض بلاد گل عنبری نامند، در دشت و کوه می باشد و در بلاد حاره تا اول اسد دوام می کند و عرق او بوی ندارد، چه از جهت لطافت آتش رفع آن می کند، معتدل الحراره و نزد بعضی در دوم گرم و خشک است و بوی او مقوی دل و دماغ و حواس و سائیده ٔ او در لخلخه باعث خوشبوئی آن ، و او مدر حیض و مسهل بلغم و سودا و منقی سینه و عطسه آرنده و مفتح سده ٔ دماغی و محلل ریاح و موافق جگر، و جهت قولنج و غثیان و یرقان و فواق و ضماد او به جهت کلف و آثار و بدبوئی عرق و رفع بوی نوره و سقوط دانه ٔ بواسیر و منع اشتداد داءالفیل و با حنا جهت تقویت موی و قطور اوبا روغن زیتون جهت کرم گوش و ریاح آن و سنون و مضمضه ٔ او جهت درد دندان نافع و از یک درهم تا چهار درهم برگ او مسهل قوی و مداومت نیم مثقال تا یک مثقال اورا از اول حمل تا یک سال مانع سفید شدن موی دانسته اند و انطاکی به جهت این امر هر روز دو مثقال مربای شکری او را از کتاب تجربه بیان نموده و روغن او که به دستور روغن نرگس گیرند مسخن به اعتدال و مقوی دماغ وبالخاصیة رافع ذات الجنب بلغمی و سوداوی و قدر شربش تا یک وقیه است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
آسمان خیمه زد از بیرم [ و ] دیبای کبود
میخ آن خیمه ستاک سمن و نسرینا.

کسائی .


سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های پروین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.

کسائی .


بنفشه و گل نسرین و سنبل اندر باغ
به صلح باید بودن چو دوستان نه به کین .

فرخی .


همی کندبه گل سرخ بر بنفشه کمین
همی ستاند سنبل ولایت نسرین .

فرخی .


چو بنشست چنان است که از نسرین تلی
چو برخاست چنان است که از سرو نهالی .

فرخی .


بر برگ گل نسرین آن قطره ٔ دیگر
چون قطره ٔ خوی بر زنخ لعبت فرخار.

منوچهری .


تا لاله و نسرین بود تا زهره و پروین بود
تا جشن فروردین بود تا عیدهای اضحیه .

منوچهری .


ظاهرو باطن نارنج همین دان و ترنج
هر دو ضد گل نسرین و خلاف عبهر
هست این هر دو به زر اندر پنداری سیم
هست آن هر دو به سیم اندر پنداری زر.

لامعی .


نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون
کز عارضین نبشته چو نسرینم .

ناصرخسرو.


چونسرین بخندد شود چشم گل
به خون سرخ چون چشم اسفندیار.

ناصرخسرو.


چون باغبان برون شد آورد خوی خوکان
برکند بیخ نرگس بشکست شاخ نسرین .

ناصرخسرو.


موی چو نسرین شده ست زآن لب گلگون مرا
اشک چو پروین شده ست زآن رخ مه وش مرا.

عبدالواسع.


ای دو لب تو بسد وی دو رخ تو نسرین
نسرین تو در سنبل در بسد تو پروین .

سوزنی .


هستم ز دل و دیده ای به ز دل و دیده
بیچاره ٔ آن بسد نظاره ٔ آن نسرین .

سوزنی .


بنفشه تاب زلف افکنده بر دوش
گشاده باد نسرین را بناگوش .

نظامی .


چو نسرین برگشاده ناخنی چند
به نسرین برگ گل از لاله می کند.

نظامی .


رخش نسرین و بویش نیز نسرین
لبش شیرین و نامش نیز شیرین .

نظامی .


آنکه قرارش نگرفتی و خواب
تا گل و نسرین نفشاندی نخست .

سعدی .


دیده شکیبد ز تماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ .

سعدی .


ز رنگ و بوی تو ای سروقد سیم اندام
برفت رونق نسرین و باغ نسترنش .

سعدی .


می نماید عکس می در رنگ روی دلکشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه ٔ نسرین غریب .

حافظ.


|| در شعر، مشبه به بدن معشوق است . (از فرهنگ نظام ). || کنایه از صورت معشوق :
ای لعل تو پرده دار پروین
وی زلف تو سایبان نسرین .

خاقانی .


فلک را کرد کحلی پوش پروین
موصل کرد نیلوفر به نسرین .

نظامی .


- نسرین بدن ؛ از اسمای معشوق صبیح است . (از آنندراج ). نسرین بر. سیمین بدن . که بدنی چون گل نسرین سپید و لطیف دارد. از صفات معشوق است .
- نسرین بر ؛ نسرین بدن . لطیف اندام . نازک بدن . سیمین تن . از صفات معشوق است :
غزل سرای شدم بر شکرلبی گل خد
بنفشه زلفی و نسرین بری صنوبرقد.

سوزنی .


- نسرین بناگوش ؛ سیمین بناگوش . که بناگوشی لطیف و سپید دارد. از صفات معشوق است :
درود [ از ] صفحه ٔ گل سبزه را نسرین بناگوشی
به آب تیغ شست آن بی مروت خط قرآن را.

سالک (از آنندراج ).


- نسرین تن ؛ نسرین بدن . نسرین بر. از صفات معشوق است .
- نسرین رخ ؛ سیمین رخ . سپیدروی . که صورتی سپید و لطیف دارد. از صفات معشوق است :
خدمت نوبهار مجلس او
فخر نسرین رخان فرخاری .

ظهوری (از آنندراج ).


- نسرین روی ؛ نسرین رخ .
- نسرین زنخ ؛سیمین زنخ . از صفات معشوق است :
نسرین زنخ صنم چه کنم اکنون
کز عارضین چو خوشه ٔ نسرینم .

ناصرخسرو.


- نسرین سرین ؛ سیمین سرین . که سرینی سپید دارد. از صفات شاهدان و معشوقان است .
- نسرین عذار ؛ نسرین رخ . نسرین روی . از صفات معشوق است :
گریبان نسرین عذاران چین
رخ ماه رویان خاورزمین .

ظهوری (از آنندراج ).



نسرین . [ ن َ ] (اِخ ) نام جزیره ای است در میان دریا که عنبر از آن جزیره می آورند. (از برهان قاطع) (از فرهنگ نظام ) :
حریر نامه بد ابریشم چین
چو مشک از تبت و عنبر ز نسرین .

فخرالدین اسعد (از جهانگیری ).



نسرین . [ ن َ رَ ] (اِخ ) نسران . به صیغه ٔ تثنیه ، نسر طایر و نسر واقع. (ناظم الاطباء). رجوع به نسر و نسر طائر و نسر واقع شود :
اینت شهباز کز پی چو منی
صید نسرین کرده ای نهمار.

خاقانی .


گفت کآن شهباز در نسرین گردون ننگرد
بر کبوتر پر گشاید اینت پنداری خطا.

خاقانی .


نسرین را به خوشه ٔ پروین بپرورند
تا من به خون دومرغ مسمن درآورم .

خاقانی .


تکیه گاه او بر فرق فرقدین است و سیرگاه او بر جناح نسرین . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 446).
نسرین پرنده پر گشاده
طایر شده واقعایستاده .

نظامی .


رسیده مرتبت رفعت تو بر نسرین
گذشته رائحه ٔ سیرت تو از نسرین .

محمد عوفی .


و نسرین مانند نسرین فلک زمین آرای گشته . (جهانگشای جوینی ).

نسرین . [ ن ِ] (معرب ، اِ) معرب نَسْرین . رجوع به نَسْرین شود.


فرهنگ عمید

گلی سفید، کوچک، و خوش بو، مشکین گل، مشکین بوی.

دانشنامه عمومی

نسرین ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
نسرین (خواننده)
نسرین خسروی
نسرین ستوده
نسرین سلطان خواه
نسرین معظمی
نسرین مقانلو
نسرین ناس
نسرین نصرتی
تسلیمه نسرین

گلی است به رنگ زرد یا سفید با جام برزگ و تنها یک گل بر روی شاخه پیام آور بهار و یکی از گونه های نرگس


پیشنهاد کاربران

barden mardini
ez koştem. . . te az koştem nasrin. . .

تو منو کشتی نسرین😍
اهنگ باردن ماردینی

همین قدر که با شنیدن نام نسرین آغاز بهار و غنچه های گلهای بهاری از لابلای برفهای آخر زمستون نوک میزنند و جلوه گری میکنند و با نسیمی رقصان میگن داریم بهارو میاریم ، تو. دهن آدمی میاد و بهار و بهاران را برای حتی لحظه ای حس. میکنی به همین اندازه زیبا و قشنگ. است

یه جایی خوندم معنی وفاداری هم هست ولی واقعا معنی های قشنگی داره منم اسمم نسرینه چه خوبه ک عمچین اسمیو دارم ممنون

نامی گلی زیبا و همچنین خوشبو


بسیاراسم زیباومثل معنی خودخوشبواست واقعاخوش به حال اون دختری که اسمش نسرین هست مچکرم

سلام خیلی ممنون از مطالب بسیار دقیق و زیباتون در جایی خواندم که نسرین اسم دختر یکی از پادشاهان ایران هم بوده و همچنین نسرین در ایام فر وردین و درواقع با شروع فصل بهار پا به عرصه وجود میذاره
من اسمم نسرین هست و خیلی خوشحالم که این اسم بسیار زیبا رو دارم

از نظر اتیمولوژی کلمه نسرین به معنی نیشگون کوچک و ریز میباشد . وقتی گل نسرین را میبویید از شدت خوشبویی انگار که از بینی شما نیشگون ریز گرفته میشود

سلام ، یه جایی خوندم نسرین به معنای سروقامت هست، که رنگهای سفید ، نارنجی ، صورتی وقرمز می باشد.

سلام واقعااسم نسرین خیلی زیباست نسرین به معنی گلی زردیاسفید وخوشبو است

گل سفید صد برگ زیبا

اسمم نسرین هست. واقعا خدارو شکر میکنم که اسم به این قشنگی دارم. داشتن نام زیبا به انسان اعتماد به نفس میده.

نسرین یه کلمه جمع هستش. مفردشم نسرینه است. یه کلمه عربیه به معنی دسته گل نسرین. یه بوته گل که خیلی تو سختیا تاب میاره. با گلای ریز سفید خوشبو. ممنون مامان ممنون بابا واسه اسمی که روم گذاشتین.

از این که اسمم نسرین است به خود می بالم، پر معنی و قشنگ

ندا. نسترن. نسرین. نادیا.



با تمام اطلاعاتی که داده شده هنوز گل نسرین برای عموم ایرانیان شناخته نیست اگر واقعی گیاه شناسی گل نسرین و یا گل مشکین که هر دو خوشبو هستند و آنطور که مرحوم دهخدا توضیح داده را شناسایی کرده اند . تصاویری از آنرا در اینترنت قرار بدهند تا ایرانیان بدانند حافظ از کدام نسرین سخن میگوید و. گل نسرین از خانواده گل سرخ و صد برگ است و سفید رنگ و خوشبوست و بطوریکه حافظ در اشعارش از آن گفتگو کرده پیداست که در شیراز میروید و این گل بومی نقاط نسبتا گرم آسیاست بونه اش باید راست قامت باشد اما بگفته فردوسی نه زیاد ستبر ومحکم ( نگردد همی گرد نسرین تذرو - گل نارون خواهد و شاخ سرو یعنی که نسرین بوته محکمی نیست که وزن قرقاول یا تذرو را تحمل کند ) . جای تعجب است کسی تابحال بسراغ این گل مورد علاقه شاعران ایرانی نرفته تا آنرا شناسایی کند. چنانکه گفته شد علامه دهخدا تمام نشانی های گل را داده و باید این گل دوباره معرفی بشود.

من دختر فروردین با نام نسرین . . .
امانمی دونم چرا هر چی تو اینترنت میزنم عکسی ازش نیست ز یاد

گل یاد آور اشعار ناب حضرت حافظ

گیاهی مانند نرگس و بس
فدای همه نسرینا

اسم دوستم نسرینه دوست صمیمی منه
خیلی دوسش دارم
وفاداره
یعنی زیبا خوش رو
یعنی گلی زیبا و رنگارنگ وسفید و زرد وخوش بو ونامی پر تز صفت ها ی زیبا
دوست تو الهه دوست دارم نسرین


افتخار میکنم اسمم نسرین است و ایرانی الاصل

نسرین به معنی گل سفید و پربرگ، اسممو دوست دارم خیلی. . .

همه دخترانی که اسمشون نسرین هست زیباروی هستند

هرجارو که خوندم برای معنی نسرین فقط نوشته گلی سفید خب این گل معنی خاصی نداره فقط گل؟: (
و بدتر اینکه تابحال این گل رو ندیدم و به شدت دلم میخواد ببینمش. و از همینجا درود میگم به همه نسرین ها من نیز هستم یک نسرین : ) ) ) زاده بهار جان فصل زیبایی ها. . .

نسرین خیلی اسم زیبا و پر کار بردی است من عاشق این اسمم

من هم تو فصل بهار بدنبا آمدم شاید برای همین اسم نسرین انتخاب کردن گل نسرین ندیدم اما نسترن خیلی دیدم حالا اگر به خودم بود اسم بارون میذاشتم یا که طلا بهر حال اسم نسرین رو هم می پذیرم

چه جالب همه نسرین ها فصل بهار بدنیا اومدن منم همینطور

نام گلی زردو سفیدوصدبرگ که افتخار حضور در اشعار حافظ شیرین گفتار رادارد، چه احساس خوبی دارم از اینکه نام نسرین را دارم. . .
حافظا هزاران نسرین بدرقه ی راهت. . .


کلمات دیگر: