کلمه جو
صفحه اصلی

چاخان


مترادف چاخان : پشت هم انداز، حراف، حقه باز، شارلاتان، گزافه، لاف، لافزن، گزافه گویی، گزافه گو، خشت مال، دروغگو، دروغ زن، دروغ باف، دروغ، حرف مفت

برابر پارسی : لاف زن، پشت هم انداز، نیرنگ باز

فارسی به انگلیسی

bullshit, braggart, blarney, braggadocio, bragger, flatterer, jive, boasting, bragging, quack, boaster, boastful, boastfulness, flatulent, loudmouth, magniloquent, malarkey or malarky, name-dropper, popinjay, pseudo, talk, vainglorious, wind, clever dick, highfalutin, pseud, story

boasting, bragging, braggart, quack


braggart, blarney, boaster, boastful, boastfulness, braggadocio, bragger, flatterer, flatulent, jive, loudmouth, magniloquent, malarkey or malarky, name-dropper, popinjay, pseudo, talk, vainglorious, wind


فارسی به عربی

خدعة , متبجح , مشعوذ

مترادف و متضاد

buncombe (اسم)
چاخان، حرف چرند، حرف توخالی و بی معنی

bunkum (اسم)
چاخان، حرف چرند

gasconade (اسم)
چاخان، رجز خوانی، خود ستایی، خود فروشی، لافزنی، یاوه سرا

quack (اسم)
قلابی، چاخان، شارلاتان، زبان باز، ادم شارلاتان، طبیب، دروغی، صدای اردک

whiffler (اسم)
خودستا، چاخان، ادم دمدمی، ادم ابن الوقت

sycophant (اسم)
چاخان، متملق، انگل، ادم چاپلوس

toadeater (اسم)
چاخان، متملق

whifflet (اسم)
چاخان

bootlicker (اسم)
خوشامد گو، سبزی پاک کن، چاخان

bluff (اسم)
فریب، توپ، پرتگاه، سرازیری کنار رودخانه و غیره، چاخان، قمپز

boastful (صفت)
لافزن، خودستا، چاخان، متظاهر

spread-eagle (صفت)
چاخان

صفت


پشت‌هم‌انداز، حراف، حقه‌باز، شارلاتان، گزافه، لاف، لافزن، گزافه‌گویی، گزافه‌گو، خشت‌مال


دروغگو، دروغ‌زن، دروغ‌باف


دروغ، حرف‌مفت


۱. پشتهمانداز، حراف، حقهباز، شارلاتان، گزافه، لاف، لافزن، گزافهگویی، گزافهگو، خشتمال
۲. دروغگو، دروغزن، دروغباف
۳. دروغ، حرفمفت


فرهنگ فارسی

متملق، چاپلوس، خوشامدگو، زبان باز، لافزون
( صفت ) حقه باز شارلاتان .
متملق ٠ چاپلوس ٠ لافی ٠ لاف زن ٠

فرهنگ معین

[ تر. ] (ص . ) دروغگو، حقه باز.

لغت نامه دهخدا

چاخان. ( ترکی ، ص ) متملق. چاپلوس. با زرنگی و زیرکی. حقه باز. لافی. لاف زن. شارلاتانی در گفتار.زبان بازی. آنکه به تندی و چابکی گوید در فریفتن تو آنچه در دل ندارد. خوش محاوره. زبان آور. خوش آمدگو.

فرهنگ عمید

۱. تملق، چاپلوسی.
۲. (صفت ) متملق، چاپلوس، خوشامدگو، زبان باز.
۳. (صفت ) لاف زن.

واژه نامه بختیاریکا

بُل کم؛ قورت و قلمبِه؛ قورت؛ رُبَیت

پیشنهاد کاربران

انکه زیاد دروغ می گوید
پیمان عبدالهی

حراف ، متملق ، گزاف گو ، زبان باز چاپلوس

دروغ بزرگ، بلوف، لاف

دْرَنوگَ، دروغ، تقلب، ناروا، نادرست، چاخان ، جعل، کذب ، ناحق

چاخانیدن.


کلمات دیگر: