کلمه جو
صفحه اصلی

شاد دل

فارسی به عربی

مرح
لامبالی

مرح


فرهنگ اسم ها

اسم: شاد دل (دختر) (فارسی) (تلفظ: š.-del) (فارسی: شاددل) (انگلیسی: shad-del)
معنی: خوش طبع و خوشحال

مترادف و متضاد

merry (صفت)
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه

blithe (صفت)
دوستانه، خوش، نرم و ملایم، شوخ، شاد دل

فرهنگ فارسی

خوش طبع و خوشحال

لغت نامه دهخدا

شاددل. [ دِ ] ( ص مرکب ) خوش طبع و خوشحال. ( آنندراج ) :
بفرمود تا باز گردد ز راه
شود شاددل سوی تخت و کلاه.
فردوسی.
بزد کوس و برداشت از نیمروز
شده شاددل شاه گیتی فروز.
فردوسی.
ابر هفت کشور بود پادشا
یکی شاددل باشد و پارسا.
فردوسی.
تو شادخوار و شادکام و شادمان و شاددل
بدخواه تو غلطیده اندر پای پیل پوستین.
فرخی.
ره بُرو شخ شکن و شاددل و تیزعنان
خوش رو و سخت سم و پاک تن و جنگ آغاز.
منوچهری.
شادروان باد شاه شاددل و شادکام.
گنجش هر روز بیش رنجش هر روز کم.
منوچهری.
جانهای پشته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گلها شاددل.
مولوی.

شاددل. [ دِ ] ( اِخ ) نامی از نامهای ایرانی : و پسر شاددل که امیر عدن بود آب آورده بود از جای دور مال بسیاربر آن خرج کرده... و به دشت عرفات برده و آنجا حوضها ساخته که در ایام حج پرآب کنند. ( تاریخ سیستان ).

فرهنگ عمید

دل شاد، خوشحال، شادمان.


کلمات دیگر: