کلمه جو
صفحه اصلی

تائب


مترادف تائب : پشیم، پشیمان، تواب، توبه دار، توبه کار، توبه کننده منفعل، نادم | پشیمان، تواب، توبه دار، توبه کار، توبه کننده، منفعل، نادم

فارسی به انگلیسی

penitent, regretful


فرهنگ اسم ها

اسم: تائب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: tā’b) (فارسی: تائب) (انگلیسی: tab)
معنی: نادم، بازگشتن از گناه، توبه کننده، ( عربی ) آن که از عملی پشیمان شده وآن را ترک کرده است

(تلفظ: tā’b) (عربی) آن که از عملی پشیمان شده وآن را ترک کرده است ، توبه کننده .


مترادف و متضاد

penitent (صفت)
پشیمان، توبه کار، اندوهناک، تائب، نادم

repentant (صفت)
تائب

پشیمان، تواب، توبه‌دار، توبه‌کار، توبه‌کننده، منفعل، نادم


صفت پشیم، پشیمان، تواب، توبه‌دار، توبه‌کار، توبه‌کننده منفعل، نادم


فرهنگ فارسی

( اسم ) توبه ها توبه کار نادم .
یکی از ادبا و شعرای عثمانی است وی پسر یکی از اعیان آنزمان بوده و راه دانش را اختیار کرده و علوم رسمی را در مدارس علمی تحصیل کرد و بسال ۱۱۲۹ هجری در حلب و بسنه ۱۱۳۵ در مصر بمولویت و سپس مرحوم شد .

توبه کننده، بازگردانده، ازگناه، توبه کار
( اسم ) توبه ها توبه کار نادم .
باز گشتن . یا بشب آمدن .

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . تائب ] (اِفا. ) توبه کار، نادم .

لغت نامه دهخدا

تائب. [ ءِ ] ( ع ص ) نعت است از توبه بمعنی بازگشتن از گناه. ( منتهی الارب ). بازگردنده از گناه. توبه کار. توبه کننده. ( غیاث ). ج ، تائبین. آنکه توبه کرده. نادم. آنکه بسوی خدا برگردد و از کرده پشیمان شود. بازگشته از گناه. بازایستنده از گناه. اوّاب. ( منتهی الارب ). مُنیب : التائب من الذنب کما لاذنب له :
رسول گفت پشیمانی از گنه توبه است
بدین حدیث کس ار تائب است من آنم.
سوزنی.
با آنکه از وی غائبم وز می چو حافظ تائبم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم.
حافظ.

تائب. [ ءِ ] ( اِخ ) لقب احمدبن یعقوب که از فحول قراء متقدمین است. ( منتهی الارب ).

تائب. [ ءِ ] ( اِخ ) ( عثمان زاده ) یکی از ادبا و شعرای عثمانی است وی پسر یکی از اعیان آن زمان بوده و راه دانش را اختیار کرده و علوم رسمی را در مدارس علمی تحصیل کرد و بسال 1129 هَ. ق. در حلب و بسنه 1135 در مصر بمولویت نایل گردید و پس از یک سال معزول و سپس مرحوم شد کتابی مفید موسوم به «حدیقة الوزراء» دارد و شرحی بر «اربعین حدیث » نگاشته دیوانی مرتب هم دارد. چهار ذیل متعاقب از طرف چهار تن از فضلا بحدیقة الوزراء نوشته شده : 1- گل زیبا، تألیف رئیس الکتاب دلاور زاده عمر افندی. 2- ورد مطرّا تألیف احمد جاویدبک. 3- برگ سبز،تألیف عبدالفتاح شفقت افندی بغدادی. 4- ورد الحدائق ، تألیف احمد رفعت افندی مستوفی رسومات. که تراجم احوال وزراء عظام تا اوائل سلطنت سطان عبدالعزیزخان را حاوی میباشند و حدیقة الوزراء با سه ذیل اول از کتب مذکور بسال 1271 هَ. ق. در مطبعه جریده حوادث طبع و نشر گردید ذیل چهارم هم با چاپ سنگی منتشر شده است. ( قاموس الاعلام ترکی ).

تائب . [ ءِ ] (اِخ ) (عثمان زاده ) یکی از ادبا و شعرای عثمانی است وی پسر یکی از اعیان آن زمان بوده و راه دانش را اختیار کرده و علوم رسمی را در مدارس علمی تحصیل کرد و بسال 1129 هَ . ق . در حلب و بسنه 1135 در مصر بمولویت نایل گردید و پس از یک سال معزول و سپس مرحوم شد کتابی مفید موسوم به «حدیقة الوزراء» دارد و شرحی بر «اربعین حدیث » نگاشته دیوانی مرتب هم دارد. چهار ذیل متعاقب از طرف چهار تن از فضلا بحدیقة الوزراء نوشته شده : 1- گل زیبا، تألیف رئیس الکتاب دلاور زاده عمر افندی . 2- ورد مطرّا تألیف احمد جاویدبک . 3- برگ سبز،تألیف عبدالفتاح شفقت افندی بغدادی . 4- ورد الحدائق ، تألیف احمد رفعت افندی مستوفی رسومات . که تراجم احوال وزراء عظام تا اوائل سلطنت سطان عبدالعزیزخان را حاوی میباشند و حدیقة الوزراء با سه ذیل اول از کتب مذکور بسال 1271 هَ . ق . در مطبعه ٔ جریده ٔ حوادث طبع و نشر گردید ذیل چهارم هم با چاپ سنگی منتشر شده است . (قاموس الاعلام ترکی ).


تائب . [ ءِ ] (اِخ ) لقب احمدبن یعقوب که از فحول قراء متقدمین است . (منتهی الارب ).


تائب . [ ءِ ] (ع ص ) نعت است از توبه بمعنی بازگشتن از گناه . (منتهی الارب ). بازگردنده از گناه . توبه کار. توبه کننده . (غیاث ). ج ، تائبین . آنکه توبه کرده . نادم . آنکه بسوی خدا برگردد و از کرده پشیمان شود. بازگشته از گناه . بازایستنده از گناه . اوّاب . (منتهی الارب ). مُنیب : التائب من الذنب کما لاذنب له :
رسول گفت پشیمانی از گنه توبه است
بدین حدیث کس ار تائب است من آنم .

سوزنی .


با آنکه از وی غائبم وز می چو حافظ تائبم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم .

حافظ.



تایب. [ ی ِ ] ( ع ص ) بازگردنده از گناه. ( فرهنگ دهار ). تائب ، نعت است از توبه :
گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس
روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند.
منوچهری.
رجوع به تائب شود.

تأیب. [ ت َ ءَی ْ ی ُ ] ( ع مص ) بازگشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بشب آمدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ذیل اوب ).

تایب . [ ی ِ ] (ع ص ) بازگردنده از گناه . (فرهنگ دهار). تائب ، نعت است از توبه :
گاه آن آمد که عاشق برزند لختی نفس
روز آن آمد که تایب رای زی صهبا کند.

منوچهری .


رجوع به تائب شود.

پیشنهاد کاربران

این واژه تازى ( اربى ) است و برابر پارسى آن چنین است: پَتِتیک Patetik ( پهلوى: تائب ، توبه کننده ، توبه کار، نادم ) پَتِت Patet ( پهلوى: توبه ) پَتِتگار Patetgar ( پهلوى: توّاب ، توبه پذیر، صفت پروردگار است ) پتِتیکى Patetiki ( پهلوى: توبه کارى ، ندامت ، توبه آورى
) پَتِتیه Patetih ( پهلوى: توبه خواهى ، استغفار ، ندامت ) پَتِتیها Patetiha ( پهلوى: توبه کارانه ، استفغارجویانه ، از روى ندامت )


کلمات دیگر: