کلمه جو
صفحه اصلی

جاانداختن

مترادف و متضاد

set (فعل)
مرتب کردن، چیدن، سفت شدن، اغاز کردن، نشاندن، کار گذاشتن، نصب کردن، قرار دادن، مستقر شدن، غروب کردن، گذاردن، نهادن، قرار گرفته، جاانداختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- رختخواب انداختن گستردن رختخواب ۳.- چیزی را کاملا در محل مخصوصش انداختن : (( شیشه را شیشه گر در پنجره جاانداخت . ) ) ۳- استخوان از جای در رفته را بجای خود باز آوردن. ۴- کسی یا چیزی را بموقعی دلخواه آوردن .

فرهنگ معین

(اَ تَ ) (مص م . ) ۱ - رختخواب انداختن . ۲ - استخوان جابه جا شده را در جای خود قرار دادن . ۳ - از قلم انداختن ، چیزی را فراموش کردن .

لغت نامه دهخدا

جا انداختن. [ اَت َ ] ( مص مرکب ) رختخواب گستردن. || استخوان از جای رفته را بجای خود بازآوردن. ( شکسته بندی ). || کسی یا چیزی را بموقعی دلخواه آوردن.

واژه نامه بختیاریکا

جا گر کردن
ور دادن

پیشنهاد کاربران

جاانداختن: [ در تداول عامه ]، نصب کردن، قرار دادن. در جای خود قرار دادن .
( ( به نظر شما دو اتاق کم نیست . ؟". "به نظر شما پرده از کجا بخرم ؟". "به نظر شما دیوارها را چه رنگی کنم؟"سیم کارت و باطری را جا انداخت وباز سعی کرد تلفن را روشن کند "انگار مشاور تزیینات استخدام کرده ". ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 23. ) )


کلمات دیگر: