مترادف مصطفی : برگزیده، منتخب
مصطفی
مترادف مصطفی : برگزیده، منتخب
فارسی به انگلیسی
[o.s.] chosen, epithet of Mohammad
فرهنگ اسم ها
معنی: برگزیده، صاف و زلال شده، از القاب حضرت رسول اکرم ( ص )، صاف کرده شده، ( اَعلام ) ) از القاب حضرت رسول اکرم محمّد ابن عبدالله ( ص )، ) نام چهارتن از شاهان عثمانی، مصطفای اول: شاه [، قمری]، که به علت عقب ماندگی ذهنی از سلطنت خلع شد [ هجری] ولی دوباره سپاهیان ینی چری شوریدند و او را به سلطنت برداشتند، [ هجری]، تا اینکه درباریان بار دیگر او را خلع کردند، مصطفای دوم: شاه [، که در زمان او ترکان در اروپا شکست خوردند و مجارستان و بخشی از دهستان را از دست دادند و شاه سرانجام خلع شد، مصطفای سوم: شاه [، در زمان او روس ها رومانی و کریمه را از تصرف ترکان بیرون کردند، مصطفای چهارم: شاه [، که به وسیله ی مرتجعان بر سر کار آمد و در جریان یک شورش معزول و اندکی بعد کشته شد، ( در اعلام ) از القاب حضرت رسول اکرم محمد بن عبدالله ( ص )، لقب پیامبر ( ص )
(تلفظ: mostafā) (عربی) (در قدیم) برگزیده ، صاف کرده شده ؛ (در اعلام) از القاب حضرت رسول اکرم محمد بن عبدالله (ص) .
مترادف و متضاد
برگزیده، منتخب
فرهنگ فارسی
برگزیده، یکی ا القاب حضرت رسول(ص، مصطفوی: منسوب به مصطفی
(اسم ) ۱ - صاف کرده شده . ۲ - برگزیده : پس درست کردم که اهل تفاسیربدانچ گفتند خدای تعالی حکیم و علیم است و مرمصطفی خویش را - که آدم علیه السلام بود - نام چیزها بیاموخت تا بر فرشتگان فضل یافت . توضیح نسبت بدان مصطفوی است .
زین الدین حمصی شاعر از اهل حمص بود
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
مصطفی. [ م ُ طَ فا ] ( اِخ ) پیغمبر ( ص ). از نامهای آن حضرت صلی اﷲ علیه و آله.( ناظم الاطباء ). لقبی از القاب رسول صلوة اﷲ علیه. ازالقاب حضرت محمد ( ص ). ( یادداشت مؤلف ) :
شفیع باش برِشه مرا بدین زلت
چو مصطفی برِ دادار برروشنان را.
شعر حسان بن ثابت کی شنیدی مصطفی ؟
آفتاب اندر فلک ، آن گه کسی جوید سها؟
خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام.
که بارگیر سلیمان نکوتر است صبا.
از خود خلیفه کرد خدای گرو گرش.
در کوثر مصطفات جویم.
کِاسم او یاسین و طه دیده ام.
توان رفت جز در پی مصطفی.
- آل مصطفی ؛ خاندان رسالت. آل رسول.فرزندان حضرت محمد ( ص ). ( یادداشت مؤلف ) :
کس نیارد یاد از آل مصطفی
در خراسان از بنین و از بنات.
بر تو درود بادا از مصطفی و آلش.
- || پاک نژاد. پاکیزه نژاد. علوی. آسمانی :
اشتر آمد این وجود خارخوار
مصطفی زادی بر این اشترسوار.
مصطفی. [ م ُ طَ فا ] ( اِخ ) ابن پیر محمد، معروف به عزمی زاده و بستان افندی. از علما و نویسندگان ترک بود و به سال 1040 هَ. ق. درگذشت. او راست : 1 - نجاةالاحباب و تحفة ذوی الالباب. 2 - حاشیه ای بر «مغنی » ابن هشام. 3 - حاشیه ای بر «دررالاحکام » محمدبن فرامرز. 4 - حاشیه بر شرح «منارالانوار» عبداللطیف. ( از کشف الظنون ). زرکلی نام پدر او را محمد و تاریخ ولادتش را 977 هَ. ق. ضبط کرده و کتابهای زیر را بدو نسبت داده است : 1 - نتائج الافکار. 2 - دیوان الانشاء. 3 - حاشیه بر هدایة مرغینانی. 4 - رباعیات ترکی. رباعیات وی مانند رباعیات عربی سدیدالدین انباری و رباعیات فارسی عمر خیام است. ( از اعلام زرکلی ).
مصطفی . [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) ابن پیر محمد، معروف به عزمی زاده و بستان افندی . از علما و نویسندگان ترک بود و به سال 1040 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1 - نجاةالاحباب و تحفة ذوی الالباب . 2 - حاشیه ای بر «مغنی » ابن هشام . 3 - حاشیه ای بر «دررالاحکام » محمدبن فرامرز. 4 - حاشیه بر شرح «منارالانوار» عبداللطیف . (از کشف الظنون ). زرکلی نام پدر او را محمد و تاریخ ولادتش را 977 هَ . ق . ضبط کرده و کتابهای زیر را بدو نسبت داده است : 1 - نتائج الافکار. 2 - دیوان الانشاء. 3 - حاشیه بر هدایة مرغینانی . 4 - رباعیات ترکی . رباعیات وی مانند رباعیات عربی سدیدالدین انباری و رباعیات فارسی عمر خیام است . (از اعلام زرکلی ).
مصطفی . [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) ابن حسین کاشانی نجفی . فقیه امامی . در کاشان به دنیا آمد و در کاظمیه در 29 رمضان به سال 336 هَ . ق . در حدود هفتادوپنج سالگی درگذشت . کتاب «التجری » در بعضی مسائل شیعه از اوست . (از اعلام زرکلی ) (از الذریعه ج 3 ص 359).
مصطفی . [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) ابن سیدحسن بن سان بن احمد هاشمی حسینی جنابی رومی ، مکنی به ابومحمد. مورخی فاضل و اصلش از جنابه ٔ فارس بود. در ترکیه به دنیا آمد و شهرت یافت و در سال 985 هَ . ق . در مدرسه ٔ بروسه به تدریس پرداخت و در حلب به سال 944 به منصب قضا رسید و در آمِد دیار بکر به سال 999 هَ . ق . درگذشت . وی به زبان عربی و ترکی شعر می گفت . از آثار اوست : 1- البحر الزخار و العیلم التبار. 2- العلم الزاخر فی احوال الاوائل و الاواخر در دو جلد و آن تاریخ کبیری است به عربی که به ترکی نیز ترجمه کرده است و به تاریخ جنابی معروف است . (از کشف الظنون ) (از اعلام زرکلی ).
مصطفی . [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) ابن کمال الدین بن علی بکری صدیقی (1099 - 1162 هَ .ق .)، مکنی به ابوالمواهب . طریقه ٔ خلوتیان و مذهب حنفیان داشت و خود از گویندگان و دانشمندان و مؤلفان و سفرنامه نویسان نامی بود. وی به حلب و بغداد و مصر و قسطنطنیه و حجاز سفر کرد و کتابهایی نوشت که از آن جمله است : 1 - مجموع رسائل رحلات . 2 - الصلاة الهامعة. 3 - فتح القدسی . 4 - بلغةالمرید. 5 - التواصی بالصبر و الحق . 6 - منظومة الاستغفار. (از اعلام زرکلی ).
مصطفی . [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) ابن محمد سلیم غلایینی (1303 - 1364 هَ . ق .). از گویندگان و نویسندگان و خطبای نامی و از اعضای مجمع علمی عربی بیروت بود. شاگردی محمد عبده کرد و مناصب علمی و دیوانی و ریاست مجمع اسلامی را در بیروت داشت از آثار اوست : 1 -نظرات فی اللغة و الادب . 2 - عظة الناشئین . 3 - الاسلام روح المدنیة. 4 - دیوان اشعار. (از اعلام زرکلی ).
مصطفی . [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) ابن محمدبن رحمةاﷲبن عبدالمحسن ایوبی انصاری رحمتی ، مکنی به ابوالبرکات . فقیه دمشقی . از دانشمندان حنفی بود در سال 1187 هَ . ق . به مدینه مهاجرت کرد و به مکه رفت و به سال 1205 هَ . ق . در آنجا درگذشت . از آثار اوست : حاشیه ای بر مختصر شرح التنویر علایی و چند حاشیه و شرح و رساله ٔ منظوم و منثور دیگر. وی به سال 1135 هَ . ق . متولد شده بود. (از اعلام زرکلی ).
شفیع باش برِشه مرا بدین زلت
چو مصطفی برِ دادار برروشنان را.
دقیقی .
گر مدیح و آفرین شاعران بودی دروغ
شعر حسان بن ثابت کی شنیدی مصطفی ؟
منوچهری .
مصطفی اندر جهان ، آن گه کسی گوید که عقل ؟
آفتاب اندر فلک ، آن گه کسی جوید سها؟
سنایی .
یعنی امسال از سر بالین پاک مصطفی
خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام .
خاقانی .
زبان ثناگر درگاه مصطفی بهتر
که بارگیر سلیمان نکوتر است صبا.
خاقانی .
از مصطفی خلیفه و چون آدم صفی
از خود خلیفه کرد خدای گرو گرش .
خاقانی .
فردا به بهشت گشته سیراب
در کوثر مصطفات جویم .
خاقانی .
پیشت آرم مصطفایی را شفیع
کِاسم او یاسین و طه دیده ام .
خاقانی .
مپندار سعدی که راه صفا
توان رفت جز در پی مصطفی .
سعدی (بوستان ).
طبیبی حاذق به خدمت مصطفی (ص ) فرستاد. (گلستان ).
- آل مصطفی ؛ خاندان رسالت . آل رسول .فرزندان حضرت محمد (ص ). (یادداشت مؤلف ) :
کس نیارد یاد از آل مصطفی
در خراسان از بنین و از بنات .
ناصرخسرو.
تا آل مصطفی را زایزد درود باشد
بر تو درود بادا از مصطفی و آلش .
خاقانی .
- مصطفی زاد ؛ مصطفی زاده . پیمبرزاده . فرزند رسول . از نسل حضرت محمد (ص ).
- || پاک نژاد. پاکیزه نژاد. علوی . آسمانی :
اشتر آمد این وجود خارخوار
مصطفی زادی بر این اشترسوار.
مولوی .
مصطفی . [ م ُ طَ فا ] (اِخ ) زین الدین حمصی . شاعر از اهل حمص بود. به سال 1248 هَ . ق . در آنجا به دنیاآمد و به سال 1319 هَ . ق . در همانجا درگذشت . آواز جانفزایی داشت و اشعار لطیفی در غزل و ستایش حضرت رسول (ص ) دارد. معارضاتی با شاعر معاصر خود محمدبن هلال دارد و آن را به صورت کتاب درآورده و «تذکرة الغافل عن استحضار المآکل » نامیده است . (از اعلام زرکلی ).
مصطفی . [ م ُ طَ فا ] (ع ص ) برگزیده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (دهار). برگزیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). گزین کرده شده . گزیده . گزین . مختار. اختیارشده . انتخاب شده . (یادداشت مؤلف ). || صاف کرده شده . مصفا. (از غیاث ) (از آنندراج ).
مصطفی . [م ُ طَ فا ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عبیداﷲ القسطنطینی ، معروف به حاجی خلیفه و کاتب چلبی . صاحب کشف الظنون (متوفا به سال 1068 هَ . ق .). رجوع به کاتب چلبی شود.
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
مصطفی ریاض
مصطفی شاکوش
مصطفی عقاد
مصطفی سالیفو
مصطفی یکم
مصطفی امینی
مصطفی کمال آتاترک
مصطفی بارزانی
مصطفی دنیزلی
مصطفی فهمی پاشا
مصطفی حدید
مصطفی احمد حسن
عصمت اینونو
مصطفی عبدالجلیل
مصطفی کریم
غلام مصطفی جاتوئی
مصطفی ملائکه
مصطفی نادارویچ
مصطفی صندل
مصطفی چادیلی
مصطفی دحلب
مصطفی حاجی
حسن مصطفی
طارق مصطفی
نوشیروان مصطفی
ابوعلی مصطفی
شاهزاده مصطفی
شکری مصطفی
شکودران مصطفی
مهدی مصطفی
از صافی رد شده، غربال شده، جداشده، برگزیده.
دانشنامه آزاد فارسی
شاهزادۀ عثمانی. پسر سلیمان قانونی بود و در ۹۴۰ق پدرش او را حکمران صاروخان کرد. سپس به ترتیب حکمران ماگْنِسیا، آماسیه و قونیه شد. در این میان وزیر اعظم ، رستم پاشا که از جانشینی پسر دیگر سلیمان ، سلیم دوم، حمایت می کرد، با دسیسه ای مبنی بر قصد مصطفی در براندازی حکومت ، سلطان سلیمان را به او بدبین کرد. چنان که سلیمان حمله به ایران را به تعویق انداخت و در اِرْکِلی اردو زد و مصطفی را نزد خود فراخواند. مصطفی، پس از رسیدن به اردو، به دست مأموران سلطان کشته شد (۹۶۱ق). پیکر او را در جوار آرامگاه مراد دوم در بُورْسَه به خاک سپردند. برخی پژوهشگران تاریخ مرگ او را آغاز فروپاشی امپراتوری عثمانی دانسته اند. مصطفی شاهزاده ای علاقه مند به شعر و ادبیات بود و شاعران و ادیبان را گرد خود می آورد. به ترکی و فارسی شعر می سرود. آثاری نیز به نام او تألیف شده است .
پیشنهاد کاربران
اسم پدر من مصطفی است
آخه من گل فروشی دارم ⚘
والبته به وقتش خشن وغیرتی
اسم یکی از استادای من هم مصطفی باقری است . خیلی استاد باحالیه . من کلاس ششم هستم و می خواهم برم ازمون استعداد های برتر بدم اگه قبول بشم از ایشون خیلی تشکر می کنم.
معنی مصطفی: برگزیده، منتخب از نامهای پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد �ص� .
مثل اسم. . . عقش من
برای همه به مصطفی واقعی ارزومندم
منتخب شده قران
تکرار نشدنی
اسمی که در همه کشور ها استفاده میشود