کلمه جو
صفحه اصلی

ضایعه


برابر پارسی : تباهی

فارسی به انگلیسی

wastage, loss

مترادف و متضاد

toll (اسم)
خراج، هزینه، عوارض، باج، نواقل، راهداری، ضایعه، طنین موزون، باج راه، تحمل خسارت، تعداد تلفات جنگی، صدای طنین زنگ یا ناقوس

فرهنگ فارسی

مونث ضایع، تلف شده، ازدست رفته
( اسم ) مونث ضایع ۱ - از دست رفته تلف شده . ۲ - فاسد گشته تباه شده جمع ضایعات .

فرهنگ معین

(یِ عَ یا عِ ) [ ع . ضایعة ] (اِفا. ) مؤنث ضایع . ۱ - از دست رفته ، تلف شده . ۲ - تباه شده ، فاسد.

لغت نامه دهخدا

( ضایعة ) ضایعة. [ ی ِ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث ضایع. ج ، ضایعات.

ضایعة. [ ی ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ضایع. ج ، ضایعات .


فرهنگ عمید

۱. فاجعۀ مهم به ویژه بر اثر فوت کسی.
۲. (صفت ) [قدیمی] = ضایع

دانشنامه عمومی

ضایعه (Lesion) هرگونه آسیب غیرعادی یا تغییر در بافت یک اندام است که معمولاً به علت بیماری یا آسیب ایجاد می شود.

فرهنگ فارسی ساره

تباه


پیشنهاد کاربران

در پهلوی " تبست tabast " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
تبست ها = ضایعات

در پارسی باستان ( تبلت ) می گویند

کاملا از بین رفته و غیر قابل برگشت پذیری

رویدادناگوار


کلمات دیگر: