کلمه جو
صفحه اصلی

داد و بیداد


مترادف داد و بیداد : جیغ، خروش، دادوفریاد، شیون، غریو، غوغا، فریاد، قیل وقال، ولوله

فارسی به انگلیسی

row, brawl


jangle, outcry, squall, vociferation, squabble


فارسی به عربی

اضطرابات
شجار

اضطرابات


مترادف و متضاد

uproar (اسم)
غوغا، داد و بیداد، همهمه، غریو، بلوا، شورش، هنگامه

riot (اسم)
غوغا، اشوب، داد و بیداد، یاغیگری، فتنه، بلوا، طغیان، شورش

squabble (اسم)
ستیزه، داد و بیداد، بحث، نزا مختصر

hubbub (اسم)
غوغا، هیاهو، داد و بیداد، جنجال

broil (اسم)
مشاجره، داد و بیداد

bawl (اسم)
داد و بیداد، گریه، فریاد

rampage (اسم)
خشم، داد و بیداد

scrimmage (اسم)
غوغا، داد و بیداد، کشمکش، هنگامه

wrangle (اسم)
نزاع، مشاجره، داد و بیداد، بحث

hobble (اسم)
پا بند، داد و بیداد، زنجیر

jangle (اسم)
غوغا، بهی، داد و بیداد، جنجال، قیل و قال

free-for-all (اسم)
داد و بیداد، زدوخورد همگانی

vociferance (اسم)
داد و بیداد، فریاد، سر و صدا، زوزه، فریاد و نعره

vociferation (اسم)
داد و بیداد، فریاد، جیغ، داد، نعره

جیغ، خروش، دادوفریاد، شیون، غریو، غوغا، فریاد، قیل‌وقال، ولوله


لغت نامه دهخدا

داد و بیداد. [ دُ ] ( ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) رجوع به داد و رجوع به بیداد شود. || عدل و جور. انصاف و ظلم. || داد و فریاد در تداول عوام ، هیاهو. جار و جنجال بپا کردن.

واژه نامه بختیاریکا

قالُ دال

پیشنهاد کاربران

بهترین معادل رایج برای داد و بیداد:

Ranting and raving

outcry


کلمات دیگر: