مترادف جاافتاده : باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر، پخته، سردوگرم چشیده، کارکشته، کامل، رسیده
جاافتاده
مترادف جاافتاده : باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر، پخته، سردوگرم چشیده، کارکشته، کامل، رسیده
فارسی به انگلیسی
mellow, well-matured
mellow
فارسی به عربی
ناضج
مترادف و متضاد
بالغ، پخته، رسیده، پر اب، جا افتاده، چیدنی
مهربان، دلپذیر، رسیده، نرم، خوش طعم، جا افتاده
باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر
پخته، سردوگرمچشیده، کارکشته، کامل
رسیده
۱. باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر
۲. پخته، سردوگرمچشیده، کارکشته، کامل
۳. رسیده
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- بجای خود قرار گرفته . ۲- کار کشته سرد و گرم روزگار دیده پخته مجرب : (( آدم جاافتاده ایست . ) ) ۳- مسن : (( زن جاافتاده ایست ) ). ۴- کامل شده کاملا درست شده .
فرهنگ معین
(اُ دِ ) (ص مف . ) آدم پخته و به کمال رسیده .
لغت نامه دهخدا
جا افتاده. [ اُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) بجای خود قرار گرفته. || کارکشته. سرد و گرم روزگار دیده. رسیده. منعقد. وزین. مجرب. پخته. سنجیده. موزون.
فرهنگ عمید
۱. چیزی که در جای خود قرار گرفته.
۲. [مجاز] شخص باتجربه، موقر، و متین.
۳. غذایی که به خوبی پخته شده.
۴. ازقلم افتاده.
۲. [مجاز] شخص باتجربه، موقر، و متین.
۳. غذایی که به خوبی پخته شده.
۴. ازقلم افتاده.
پیشنهاد کاربران
پخته
well established
کلمات دیگر: