کلمه جو
صفحه اصلی

اکبر


برابر پارسی : بزرگ تر

فارسی به انگلیسی

greater or greatest


greater, greatest, masculine proper name, greater or greatest

فرهنگ اسم ها

اسم: اکبر (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: akbar) (فارسی: اکبر) (انگلیسی: akbar)
معنی: بزرگ تر، اسم فرزند بزرگ امام حسین ( ع )، مِهتر، سالمندتر، بزرگسال تر، [این نام به اعتبار اسم حضرت علی اکبر ( ع ) فرزند بزرگ امام حسین ( ع ) شرف و رواج دارد]، بزرگسال تر ( این نام به اعتبار اسم حضرت علی اکبر ( ع ) فرزند بزرگ امام حسین ( ع ) شرف و رواج دارد )

(تلفظ: akbar) (عربی) بزرگتر ، مِهتر ، سالمندتر ، بزرگسال‌تر. (این نام به اعتبار اسم حضرت علی اکبر (ع) فرزند بزرگ امام حسین (ع) شرف و رواج دارد).


مترادف و متضاد

major (صفت)
بالغ، بزرگ، کبیر، بیشتر، عمده، ارشد، بزرگتر، اعظم، اکبر، مهاد، بیشین

فرهنگ فارسی

( و ۹۴۹ ٠ ه٠ ق ۱۵۴۲ / ٠ م ٠ - ف۱٠۱۴ ٠ ه٠ ق ۱۶٠۵ / ٠ م ٠ ) پادشاه هندوستان ( جل۹۶۴ ٠ ه٠ ق ۱۵۵۶ / ٠م ۱٠۱۴ - ٠ ه٠ ق ۱۶٠۵ / ٠ م ٠ ) ٠ از سلسله تیموریان هند ٠ وی مملکت خود را به یاری وزیر خویش ابو لفضل منظم کرد و توسعه بخشید و جلوس او مبدا [ تاریخ اکبری ] بشمار می رود ٠
بزرگتر، سالمندتر، بزرگسالتر، اکابر جمع
(صفت ) ۱ - بزرگتر مهتر. ۲ - سالمند تر بزرگسالتر جمع : اکابر. یا عالم اکبر. دنیای عظیم جهان بزرگ : ( پس بصورت عالم اصغر تویی پس بمعنی عالم اکبر تویی . ) ( مثنوی )
چیزی مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد . چیز شیرین است .

فرهنگ معین

(اَ بَ ) [ ع . ] (ص تف . ) ۱ - بزرگتر، ۲ - پیرتر. ج . اکابر.

لغت نامه دهخدا

اکبر. [ اَ ب َ ] ( ع ن تف ) بزرگتر. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 18 ). بزرگتر. ج ، اَکابِر، اَکبَرون. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). بزرگتر. ( ناظم الاطباء ). بزرگتر. مؤنث : کُبری ̍. ( از آنندراج ). خلاف ارذل. ج ، اکبرون ، اکابر. ( مهذب الاسماء ). بزرگ. مهتر.مهین. کلان تر: اکبر اولاد؛ بزرگترین فرزندان. ( یادداشت مؤلف ). بزرگوار. ( السامی فی الاسامی ) :
قول این و آن درین ناید به کار
قول قول کردگار اکبر است.
ناصرخسرو.
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا.
سعدی.
- اﷲ اکبر ؛ کلمه مبارکه تکبیر، یعنی خدا بزرگتر است از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ).
- عالم اکبر ؛ دنیای عظیم. جهان بزرگ. ( فرهنگ فارسی معین ) :
پس بصورت عالم اصغر تویی
پس به معنی عالم اکبر تویی.
مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ).
|| سالخورد. سالخورده تر. ( یادداشت مؤلف ). بزرگتر از لحاظ سن. ( از اقرب الموارد ). || بزرگ. کبیر، در مقابل صغیر. گویند: «الاکبر و الاصغر»؛ ای الکبیر والصغیر. و ازآن است در نزد بعضی : اﷲاکبر؛ ای الکبیر. و نزد بعضی : اﷲاکبر من کل کبیر. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح منطق ) موضوع مذکور در نتیجه ، و مطلوب در قیاس اقترانی کلی. ( یادداشت مؤلف ). نزد علمای منطق اطلاق می شود بر مجهول مطلوب قیاس اقترانی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || در اصطلاح علمای نحو قسمی از اشتقاقات است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به اشتقاق شود.

اکبر. [ اَ ب َ ] ( ع اِ ) اِکبِر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). چیزی است شیرین مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). اِکبِر. عکبر. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به اِکبِر و اکبیر شود.

اکبر. [ اِ ب ِ ] ( ع اِ ) اَکبِر. چیزی مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). چیز شیرینی است. ( منتهی الارب ). و رجوع به اکبیر شود.

اکبر. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) اکبرشاه. لقب یکی از سلاطین هندوستان است. ( آنندراج ). رجوع به اکبرشاه شود.

اکبر. [ اَ ب َ ] (اِخ ) اکبرشاه . لقب یکی از سلاطین هندوستان است . (آنندراج ). رجوع به اکبرشاه شود.


اکبر. [ اَ ب َ ] (ع اِ) اِکبِر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). چیزی است شیرین مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اِکبِر. عکبر. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به اِکبِر و اکبیر شود.


اکبر. [ اَ ب َ ] (ع ن تف ) بزرگتر. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 18). بزرگتر. ج ، اَکابِر، اَکبَرون . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). بزرگتر. (ناظم الاطباء). بزرگتر. مؤنث : کُبری ̍. (از آنندراج ). خلاف ارذل . ج ، اکبرون ، اکابر. (مهذب الاسماء). بزرگ . مهتر.مهین . کلان تر: اکبر اولاد؛ بزرگترین فرزندان . (یادداشت مؤلف ). بزرگوار. (السامی فی الاسامی ) :
قول این و آن درین ناید به کار
قول قول کردگار اکبر است .

ناصرخسرو.


اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا.

سعدی .


- اﷲ اکبر ؛ کلمه ٔ مبارکه ٔ تکبیر، یعنی خدا بزرگتر است از هر چیزی . (ناظم الاطباء).
- عالم اکبر ؛ دنیای عظیم . جهان بزرگ . (فرهنگ فارسی معین ) :
پس بصورت عالم اصغر تویی
پس به معنی عالم اکبر تویی .

مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).


|| سالخورد. سالخورده تر. (یادداشت مؤلف ). بزرگتر از لحاظ سن . (از اقرب الموارد). || بزرگ . کبیر، در مقابل صغیر. گویند: «الاکبر و الاصغر»؛ ای الکبیر والصغیر. و ازآن است در نزد بعضی : اﷲاکبر؛ ای الکبیر. و نزد بعضی : اﷲاکبر من کل کبیر. (از اقرب الموارد). || (اصطلاح منطق ) موضوع مذکور در نتیجه ، و مطلوب در قیاس اقترانی کلی . (یادداشت مؤلف ). نزد علمای منطق اطلاق می شود بر مجهول مطلوب قیاس اقترانی . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || در اصطلاح علمای نحو قسمی از اشتقاقات است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به اشتقاق شود.

اکبر. [ اِ ب ِ ] (ع اِ) اَکبِر. چیزی مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیز شیرینی است . (منتهی الارب ). و رجوع به اکبیر شود.


فرهنگ عمید

۱. بزرگ تر.
۲. بزرگسال تر.

دانشنامه عمومی

اکبر یک نام کوچک به معنی بزرگتر است و می تواند برای افراد زیر به کار رود:
اکبر اعلمی
اکبر افتخاری
اکبر ترکان
اکبر دودکار
اکبر رادی
اکبر عبدی
اکبر کبیر
اکبر گلپایگانی
اکبر گنجی
اکبر گودرزی
اکبر محمدی (فعال دانشجویی)
اکبر محمدی ارگی
اکبر میثاقیان
اکبر هاشمی رفسنجانی

فرهنگ فارسی ساره

بزر گتر


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَکْبَرُ: بزرگتر-بزرگترین
معنی حِجَجٍ: حج ها -سالها(چون هرسال شامل یک حج اکبر می گردد)
معنی کَبِّرْ: بزرگ دار- تکبیر گو(از ائمه معصومین (علیهمالسلام) وارد شده که معنای تکبیر ( الله اکبر )این است که خدا از اینکه در وصف بگنجد بزرگتر است ، پس خدای تعالی از هر وصفی که ما با آن توصیفش کنیم ، و حتی از خود این وصف بزرگتر است)
معنی کَبِّرْهُ: او را بزرگ دار-برای او تکبیر گو(از ائمه معصومین (علیهمالسلام) وارد شده که معنای تکبیر ( الله اکبر )این است که خدا از اینکه در وصف بگنجد بزرگتر است ، پس خدای تعالی از هر وصفی که ما با آن توصیفش کنیم ، و حتی از خود این وصف بزرگتر است)
معنی مُثْلَیٰ: شبیه تر(کلمه مثلی مؤنث امثل است ، همچنان که فضلی و کبری مؤنث افضل و اکبر است ، و کلمه مثلی به معنای شبیهتر است ، و طریقه مثلی آن سنتی است که به حق نزدیکتر باشد و یا به بر آوردن آرزوهای مردم نزدیکتر باشد و مقصود فرعون از این طریقه که به خیال خودش به ح...
معنی عَرَضَ: هر چیز غیر ثابت - زودگذر (در جمله "عرض الحیاة الدنیا "شؤون ناپایدار زندگی دنیا منظور است، و مراد از "عرض هذا الادنی " نیز لذائذ زندگی دنیا و نعمتهای زودگذر آن است ، و اگر به اشاره مذکر "هذا "به آن اشاره فرموده و حال آنکه جا داشت با ضمیر مؤنث "هذه "به...
ریشه کلمه:
کبر (۱۶۱ بار)

(بر وزن عنب و قفل) بزرگی قدر. چنانکه درقاموس و اقرب گفته. مثل . . و آن به اعتبار سن نیز گفته می‏شود مثل . که مراد از آن بزرگی سن و پیری است. راغب گفته: اصل صغیر و کبیر در اعیان است و به طور استعاره در معانی به کار روند. و آن به معنی سنگینی نیز آید که نوعی از بزرگی است مثل . گران است بر مشرکان آنچه آنها را بدان می‏خوانید. *** کبیر: از اسماء حسنی است . ظاهراً آن به معنی عظیم القدر است چنانکه علی به معنی بلند پایه است در مجمع آن را «اَلسَّیِّدُ الْمَلِکُ الْقادِرُ عَلی جَمیعِ الْاَشْیاءِ» گفته است. مراجعه به آیات نشان می‏دهد که آن نوعاً در ذیل آیاتی آمده سخن در قدرت و احاطه خداوند است و علی هذا سخن مجمع تأیید می‏شود. کبیر در غیر خدا و در کبیر معنوی و جسمی و ایضاً به معنی رئیس و رهبر به کار رفته است مثل . که معنوی است . که می‏شود گفت: بزرگی جثه مراد است و در آیه . مراد رهبر و رئیس می‏باشد. کبریاء: عظمت و حکومت . و باشد برای شما عظمت و حکمرانی در زمین؟ . مراد از آن در آیه ربوبیّت عامه و حکومت مطلقه است و لفظ عزیز و حکیم تا حدی آن را معنی می‏کند. *** کبر: (به کسر اول) بزرگی ایضاً تکبر و خودبینی. مثل . بعضی «کبر» را در آیه به ضم کاف خوانده‏اند مراد از آن معظم شی‏ء است. ضمیر «کبره» راجع به افک واقع در صدر آیه است گویند مراد از «وَالَّذی تَوَلَّی» عبداللَّه بن ابی است که در اشاعه افک پافشاری می‏کرد. یعنی: آنکه به معظم افک مباشرت کرده برای اوست عذابی بزرگ. . نیست در سینه هایشان مگر تکبر و خود بزرگ بینی. تکّبر: نیز به همان معنی است و شاید تکلف در آن منظور باشد یعنی به زور خودش را کبیر می‏داند بدترین تکبر آن است که در برابر امر خدا تکبر و از قبول آن امتناع کند . استکبار آن است که اظهار بزرگی و تکبر کند با آنکه اهلش نیست . و آیات قرآن همه در این زمینه است.

پیشنهاد کاربران

بزرگتر و سالمندتر

بزرگترین

بزرگ و متواضع

در زبان لری بختیاری این اسم را ( ایبر ) تلفظ می کنند
اکبر::ایبر، ای بر
Ae bar

محمول نتیجه را اکبر می گویند.


کلمات دیگر: