کلمه جو
صفحه اصلی

خاربن

فارسی به انگلیسی

bramble, heath(er)


bramble


bramble, heath(er), heather, thistle, brier

فارسی به عربی

علیق , مرج

مترادف و متضاد

thistle (اسم)
خار، خاربن، خارخسک، بوته خار، باد اور، شوک مبارک

bramble (اسم)
خار، بوته، خاربن، تمشک جنگلی

فرهنگ فارسی

بوته خار، گیاه پرخار، خاربنان جمع
( اسم ) بوت. خار گیاه خاردار .

فرهنگ معین

(بُ ) (اِمر. ) بوتة خار، گیاه خاردار.

لغت نامه دهخدا

خاربن. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) بته خار. ج ، خاربنان :
ور خاربنی بیند در دشت بترسد
گوید مگر آن خار ز خیل تو سواریست.
فرخی.
کبکان بی آزار که در کوه بلندند
بی قهقهه یکبار ندیدم که بخندند
جز خاربنان جایگه خود نپسندند
بر پهلو از این نیمه بدان نیمه بدندند .
منوچهری.
اگر چیز از مراد خویش بودی
نگشتی خاربن جز ناژ و عرعر.
ناصرخسرو.
گفت ماهان چه جای این سخن است
خاربن کی سزای سروبن است.
نظامی.
شکفته گلی خورد او خاربن
بدیدار تازه به گوهر کهن.
نظامی.
جواب داد که بغاث الطیور که از مخالب باز به خاربنی پناهد از صولت او امان یابد. ( جهانگشای جوینی ).
گردش گیتی گل رویش بریخت
خاربنان بر سر خاکش برست.
( گلستان ).
فضای دل خلاص از خارخار غم کجا گردد
ز چنگ خاربن دامان صحرا کی رها گردد؟
واعظ قزوینی ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

بوتۀ خار: گردش گیتی گل رویش بریخت / خاربنان بر سر خاکش برُست (سعدی: ۱۴۳ ).

جدول کلمات

بوته خار

پیشنهاد کاربران

خار بن : گیاه خار دار

گیاه خار دار



کلمات دیگر: