کلمه جو
صفحه اصلی

سابقا


برابر پارسی : پیش از این، پیشتر، پیشترها | ( سابقاً ) پیشترها

فارسی به انگلیسی

formerly, once, erst, erstwhile

formerly, previously, previous to this


formerly, once


فارسی به عربی

ادناه , سابقا , عندما

عربی به فارسی

سابقا , قبلا , پيشتر


مترادف و متضاد

before (قید)
جلو، قبل، سابق، پیشتر، در حضور، سابقا، پیش ازانکه

heretofore (قید)
قبلا، پیش از این، تا کنون، سابقا، تا این وقت

whilom (قید)
سابقا، یک زمانی، گاهی، در سابق

once (قید)
یکبار دیگر، سابقا، یک مرتبه، فقط یکبار، یکوقتی

formerly (قید)
قبلا، سابق، پیشتر، سابقا

erstwhile (قید)
قبلا، سابقا

erst (قید)
قبلا، سابقا

previously (قید)
سابق، سابقا

sometime (قید)
سابقا، گاهگاهی، یک زمانی، یکوقتی

فرهنگ فارسی

مونث سابق ۱ - پیشین پیشی گیرنده سبقت گیرنده . ۲ - سیرت سنت . ۳ - ( اسم ) مجموعه اعمال گذشته شخص پیشینه . ۴ - پیشدستی پیشی سبقت . ۵ - تقدیر ازلی . ۶ - عنایت ازلی جمع سابقات سوابق . یا اسباب سابقه علل و عوامل و موجبات قبلی و مقدماتی مرض مقابل اسباب واصله .
از پیش

فرهنگ معین

( سابقاً ) (بِ قَ نْ ) [ ع . ] (ق . ) قبلاً، پیش از این .

لغت نامه دهخدا

( سابقاً ) سابقاً. [ ب ِ قَن ْ ] ( ع ق ) از پیش. از این پیش. پیش از این. در ایام پیش. در زمان پیش. پیش از آن. پیش از وقت. در پیش. پیشتر. در سابق. در زمان سابق. سابق بر این. سابق بر آن. قبلاً. قبل از این. قبل از آن.قدیماً. در قدیم. فی ماتقدم. در گذشته. در زمان گذشته. سالفاً فی مامضی. فی ماسبق. رجوع به سابق شود.

فرهنگ عمید

در سابق، پیش از این، در زمان پیش، پیشتر.

فرهنگ فارسی ساره

پیشتر، پیشترها


پیشنهاد کاربران

روزگارِ پیشتر

وطن پریش تر از روزگار پیش ترم
هنوز می روم و نام دیگرم سفر است

علیرضا کیانی


کلمات دیگر: