مترادف خفت : استخفاف، افت، انفعال، سرافکندگی، تحقیر، خوارداشت، ذلت، خجالت، خواری، سبکی، سرشکستگی، بی اعتباری، شرمساری، طیره | خفتن، خوابیدن | گره، محکم
متضاد خفت : ثقل | بیداری، یقظه |
برابر پارسی : خواری، زبونی، کوته مایگی | ( خفّت ) سبکی
lightness, disgrace
abscissa, sleeping
running noose, tight necklace, tight, tightly
abscissa, degradation, hitch, humiliation, ignominy, knot, scandal, stigma
خرف کردن , بي حس و بي روح کردن , بي جان شدن
استخفاف، افت، انفعال، سرافکندگی، تحقیر، خوارداشت، ذلت، خجالت، خواری، سبکی، سرشکستگی، بیاعتباری، شرمساری، طیره ≠ ثقل
خفتن، خوابیدن ≠ بیداری، یقظه
گره
محکم
۱. گره
۲. محکم
(خِ فَّ) [ ع . خفة ] (اِمص .) 1 - سبکی . 2 - خواری ، ذلت .
(خُ) (مص مر) 1 - خفتن . خفت و خیز: همخوابی با کسی ، جماع . 2 - آهستگی ، مدارا. 3 - اضطراب ، بی قراری .
خفت . [ خ ِ ] (اِ) نوعی گره است و آن حلقه کردن یک سر ریسمان و غیره و برون کردن سر دیگراز آن و کشیدن آن تا بحد گره باشد، چنانکه با کمند برای گرفتن مرد یا اسپ کنند. (یادداشت بخط مؤلف ).
- خفت انداختن ؛ گره خفت انداختن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- گره خفت زدن ؛ گرهی زدن که آن گره خفت باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خفت . [ خ َ ] (ع اِ) سداب . (ناظم الاطباء). || (مص ) کمین کردن . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). || (مص ) بلند نکردن صدا. منه : خفت الرجل صوته و بصوته خفتاً؛ بلند نکرد آن مرد آواز خود را. (منتهی الارب ). ضد جهر. (یادداشت بخط مؤلف ). || پنهان راز گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). پنهانی گفتن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خفت . [ خ ِف ْ ف َ ] (ع اِ) قوه ای است مائل بمحیط. مقابل ثقل . (یادداشت بخط مؤلف ). در کشاف اصطلاحات فنون آمده : بکسر خاء ثقل و هر دو لفظ از کیفیات ملموسه است و بیان آن در ضمن معنی ثقل در حرف ثاء مثلثه گذشت . || تردستی و آن قسمتی شعبده است که عامل مهم آن چستی و جمله کاری مشعبد است . (یادداشت بخط مؤلف ).
تأثیر (از آنندراج ).
مخلص کاشی (از آنندراج ).
خفت . [ خ ِف ْ ف َ ] (ع مص ) خفیف کردن کسی . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ) : خفت ها و تشدیدها رفت . (تاریخ بیهقی ). || سبک شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
فردوسی .
فردوسی .
نظامی .
نظامی .
سعدی .
۱. سبک شدن؛ سبکی؛ خواری.
۲. سبکی در عقل یا کار.
۳. [قدیمی] سبک و کموزن بودن.
= خفتن
〈 خفتوخیز: [قدیمی]
۱. خفتن و برخاستن.
۲. جماع.
کوته مایگ