کلمه جو
صفحه اصلی

رئیس قبیله

مترادف و متضاد

chieftain (اسم)
سالار، خیلتاش، سر دسته، رئیس قبیله

sheik (اسم)
سالار، رئیس، رئیس قبیله، شیخ، رئیس خانواده

sheikh (اسم)
سالار، رئیس، رئیس قبیله، مرشد، شیخ، رئیس خانواده

جدول کلمات

بیک

پیشنهاد کاربران

ایل بیگ

ایلخان

برای ایران شاه انقلاب مشروطه جمهوری اسلامی و رئیس قبیله انقلاب مشروطه جمهوری اسلامی را بسازید. که نباید حکومت کند.

سالار قوم. [ رِ ق َ / قُو ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رئیس و مهتر قوم. ( ناظم الاطباء ) . سرلشکر. ( آنندراج ) .


کلمات دیگر: