کلمه جو
صفحه اصلی

ضامن


مترادف ضامن : پایندان، پذرفتار، کفیل، متعهد

برابر پارسی : پایندان، پشتیبان

فارسی به انگلیسی

bail, bailsman, bondsman, guarantee, guarantor, ratchet, sponsor, surety, tripper, voucher


surety, guarantor, safety-bolt, sere or sear, lock-back


cam, clamp, pawl, bail, bailsman, bondsman, guarantee, guarantor, ratchet, sponsor, surety, voucher, warrantor, tripper, safety-bolt, sere or sear, lock-back

فارسی به عربی

امن , حذر , ضامن , ضمان , قن , کافل , متبنی , مستند الصرف , مسوول

عربی به فارسی

ضامن , ضمانت کننده , کفيل , متعهد


مترادف و متضاد

sponsor (اسم)
کفیل، حامی، ضامن، بانی، سازمان دهنده، التزام دهنده

guarantor (اسم)
کفیل، ضامن، ضمانت کننده

bondsman (اسم)
کفیل، ضامن، غلام، برده

surety (اسم)
کفیل، اطمینان، ضامن، وثیقه، گرو، ظن قوی، پابندان

bailsman (اسم)
کفیل، ضامن

security (اسم)
اطمینان، ضامن، تضمین، ضمانت، وثیقه، ضمانت نامه، گرو، سلامت، سلامتی، امان، اسایش خاطر، امنیت، ایمنی، تامین

guarantee (اسم)
ضامن، تعهد، ضمانت، وثیقه، عهده، سپرده

latch (اسم)
ضامن، چفت

depositary (اسم)
ضامن، نگهدار، امانت دار

voucher (اسم)
سند، شاهد، ضامن، هزینه، مدرک، دستاویز، گواه، سند خرج، تضمین کننده

warranter (اسم)
شاهد، ضامن، متعهد، گواه

warrantor (اسم)
کفیل، ضامن، متعهد، تعهد کننده

answerable (صفت)
جوابگو، ضامن، مسئول، ملتزم، پاسخ دار، جواب دار

deputing (صفت)
ضامن

entrusting (صفت)
ضامن

فرهنگ فارسی

کفیل، ملتزم، عهده دارغرامت، پایندان، پذیرفتار
( اسم ) ۱ - کسی که عهده دار غرامت گردد پذیرفتار پایندان کفیل جمع : ضوامن ضمنائ ضامنین . یا ضامن آهو . لقب امام رضا نزد عوام لیکن ضمانت از آهو به علی بن حسین ع است یا ضامن تن . کسی که ضامن شود که مدیون یا گناهکار را به وقت حاجت تحویل دهد . ۲ - دگمه ای در چاقو که چون چاقو را باز کنند بدون فشار دادن آن چاقو بسته نمی شود

فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) کفیل ، ضمانت - کننده ، به عهده گیرندة غرامت . ۲ - (اِ. ) نوعی وسیلة دگمه مانند در بعضی ابزارها به ویژه چاقو. ، ~ آهو لقب امام رضا (ع ).

لغت نامه دهخدا

ضامن. [ م ِ ] ( ع ص ، اِ ) پذیرفتار. ( دهار ). پذرفتار. ( منتهی الارب ) ( دهار ). کفیل. ( منتهی الارب ). حَمیل. تاوان دار. ( دهار ) ( مؤیدالفضلا ). پایندان. ( مهذب الاسماء ). ضَمین. ج ، ضوامن ( منتهی الارب )، ضامنون ، ضُمناء. ( مهذب الاسماء ) : دریغ اریارق که اقلیمی ضبط توانستی کردن جز هندوستان و من [ خواجه احمد حسن ] ضامن وی بودمی. ( تاریخ بیهقی ص 229 ).
چرخ مرا بنده بود چون ازو
ایزد دادار بود ضامنم.
ناصرخسرو.
ای حجّت زمین خراسان بگوی
بر راستی سخن که توئی ضامنش.
ناصرخسرو.
ای جهان را بمکرمت ضامن
وی خرد را براستی داور.
مسعودسعد.
- امثال :
ضامن را بدل ضامن گیرند. ( جامع التمثیل ).
مرده شوی ضامن بهشت و جهنم نیست .
تقبیل ؛ ضامن دادن ؛ تقبیل ، تقبّل العامل العمل ؛ ضامن داد عامل. ( منتهی الارب ). تقبّل ؛ ضامن گرفتن بر کار از کارکن. ( منتهی الارب ). || ( در اسلحه ناریّه ) جائی از تفنگ یا طپانچه و غیره که چون بندند گشاد تفنگ و طپانچه ممکن نباشد. || ناقه باردار. ج ، ضوامن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. عهده دار غرامت، کفیل، ملتزم.
۲. (حقوق ) کسی که می پذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد.
۳. نوعی وسیلۀ دکمه مانند در برخی وسایل، به ویژه در نوعی چاقو.
* ضامن آهو: [عامیانه] لقب امام رضا.
* ضامن دَرَک: (حقوق ) کسی که بپذیرد که هرگاه عیب ونقص یا ایرادی در کالای فروخته شده پیدا شد از عهدۀ خسارت خریدار برآید.

۱. عهده‌دار غرامت؛ کفیل؛ ملتزم.
۲. (حقوق) کسی که می‌پذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد.
۳. نوعی وسیلۀ دکمه‌مانند در برخی وسایل، به‌ویژه در نوعی چاقو.
⟨ ضامن آهو: [عامیانه] لقب امام رضا.
⟨ ضامن دَرَک: (حقوق) کسی که بپذیرد که هرگاه عیب‌ونقص یا ایرادی در کالای فروخته‌شده پیدا شد از عهدۀ خسارت خریدار برآید.


دانشنامه عمومی

ضامن (سلاح گرم). در سلاح های گرم، ضامن، مکانیزمی است که جهت جلوگیری از تخلیه غیرعمد بکار می رود و به اطمینان جهت استفاده امن تر کمک می کند.
ضامن ها بطورکلی به زیرگروه های ضامن داخلی (که معمولاً از استفاده کننده ورودی نمی گیرند) و ضامن خارجی (که معمولاً به کاربر اجازه ورودی می دهند، مثلاً قرار دادن اهرم ضامن از روشن (on) به خاموش (off) یا چیزی مشابه به این) تقسیم می شوند. گاهی اوقات این دو، غیرفعال (Passive) و فعال (Active) (یا به ترتیب اتوماتیک و دستی) خوانده می شوند.
سلاح های گرمی که به استفاده کننده امکان استفاده از حالت های مختلف شلیک را می دهند احتمالاً اهرم تعویض جداگانه ای برای ضامن و انتخاب حالت شلیک دارند (مثلاً مسلسل دستی تامسن) یا احتمالاً ضامن یکپارچه ای با انتخاب حالت وجود دارد. مانند انتخاب حالت شلیک از امن به نیمه اتوماتیک و یا به شلیک تمام اتوماتیک (مثلاً ام۱۶).

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:ضمان

فرهنگ فارسی ساره

پایندان


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] آن که ضمانت کسی را در اموال کند ضامن (ضمین) نامیده می شود، همین ضمانت اگر در امور بدنی باشد از آن تعبیر به کفیل و کفالت می شود.
۱. ↑ جابری عربلو، محسن، فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی، ص۱۲۴.
منبع
فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامی (درباب معاملات)، تحقیق و نگارش محسن جابری عربلو، ص۱۲۲. رده های این صفحه : ضمان | فقه

[ویکی اهل البیت] ضمان، متعهد شدن به مالی است که در ذمه شخصی برای دیگری ثابت می باشد.
امور زیر در صحت ضمان شرط می باشد:
شرط مخصوص طلبکار: به علت ورشکستگی از تصرف در اموال ممنوع نباشد.
الف) شرایط رجوع ضامن، یا ورثه او به بدهکار:
ب) احکام ضمان دین حال و مدت دار:

جدول کلمات

کفیل

پیشنهاد کاربران

ضمانت کننده _ بر عهده دار کاری _ کسی که مسئولیت کاری را می پذیرد_پایندان_پذیرفتار

نگه دار و مراقب

رهین

ملتزم

ضمانت کننده


دوست داشتن بزرگ

واژه پارسی_آریایی زامن←ضامن ( زا=سزا - برای مین=عوض ) به مانای جانشین آلشت پشتیبان ردوبدل جابجایی در زبان روسی به شکل زامینا заменаو به مانای replacement exchange substitute commutation backup ثبت شده که ریشه مین در سنسکریت به شکلमीनीते mInIte به مانای تعویض alter آمده است. ارب زامن را ضامن نوشته و سپس از ریشه فَرزی ضمن واژگان ضمانت و تضمین و متضمن و تضامن را جعل کرده است. دانستنی است زامن مانای کلید و سوئیچ یا هرچیزجابجاشونده نیز میدهد همانتور که وزیفه ی دستگیره زامن در تفنگ خودکار تعویض هالت شلیک گلوله است.





عهده دار کاری

ضامن:یعنی کسی که مسولیت کار شخصی دیگری را به عهده می گیرد

پاسخ چیستان، هم آهو دارد هم تفنگ.

ضامن ( Quick Release ) : [ قطعات دوچرخه ] دسته ای است برای محکم کردن توپی و چرخ به دو شاخه یا میله زین به تنه

پایندان، پذرفتار، کفیل، متعهد


ضامن =پایندان


کلمات دیگر: