کلمه جو
صفحه اصلی

شاخ زدن

فارسی به انگلیسی

gore


to butt, to gore


gore, to butt, to gore

فارسی به عربی

اطعن , عقب

مترادف و متضاد

butt (فعل)
پیش رفتن، ضربه زدن، شاخ زدن، پیشرفتگی داشتن، نزدیک یا متصل شدن

gore (فعل)
سوراخ کردن، شاخ زدن، سه گوش بریدن، با شاخ زخمی کردن

give a butt (فعل)
شاخ زدن

push (فعل)
شاخ زدن، فشردن، نشاندن، هل دادن، فشار دادن، چیزی را زور دادن، با زور جلو بردن، یورش بردن

tup (فعل)
شاخ زدن، جفت گیری کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - فرو کردن حیوانی نوک شاخ خود را در بدن جانداری دیگر . ۲ - شاخه دواندن درخت .

لغت نامه دهخدا

شاخ زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) انشعاب. ( تاج المصادر بیهقی ). تفرع. ( مصادر زوزنی ). شاخه زدن. رُستن و دمیدن شاخ :
این جهان را بنظم شاخ زند
هر چه در باغ طبع من کارد.
مسعودسعد.
عشق تو اندر دلم شاخ کنون میزند
وز دل من صبر رابیخ کنون میکند.
خاقانی.
|| نطح. ( دهار ). راندن و دفع کردن ( حیوان ) با شاخ خود. ( ناظم الاطباء ). کله زدن گوسفند و گاو و غیره. || کله زدن جنین در شکم مادر : بعد از آن تن فرزند [ در شکم مادر ] شاخ زدن گیرد و اندامها پدید آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || نفیر زدن. || لطمه زدن و اذیت کردن. ( فرهنگ نظام ).
- امثال :
راحتی شاخت می زند.

پیشنهاد کاربران

شاخ زدن: شاخه برآوردن.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۶۱ ) .


کلمات دیگر: