کلمه جو
صفحه اصلی

پابپا کردن

مترادف و متضاد

dribble (فعل)
چکیدن، خرده خرده پیش بردن، چکانیدن، پابپا کردن، چکشیدن

hesitate (فعل)
مردد بودن، تامل کردن، درنگ کردن، پابپا کردن، با لکنت گفتن، بی میل بودن

فرهنگ فارسی

مردد بودن حیران بودن

لغت نامه دهخدا

پابپا کردن. [ ب ِ ک َ دَ ]( مص مرکب ) مردد بودن. حیران بودن. || حواله کردن طلبی را عوض طلب کس دیگر. داینی را از دینی در مقابل دینی دیگر بری کردن. || تهاتر.


کلمات دیگر: