(دَ ) (مص م . ) ۱ - نواختن ساز. ۲ - آماده ساختن . ۳ - ابداع کردن . ۴ - نظم و ترکیب دادن ، آراستن .
ساز دادن
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ساز دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) ساز بستن. ساز زدن. ساز پرداختن. ساز نواختن. ( مجموعه مترادفات ) :
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ تر
چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده.
بهر نکته که خسروساز میداد
جوابش هم به نکته بازمیداد.
سخن را به آهنگ شان ساز داد
جواب سزاوارشان باز داد.
که یزدان من یوسفم بازداد
همه کارهای مرا ساز داد.
در حلقه خاصان مکش ، این عام کالانعام را.
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ تر
چنگ را بگذار، قانون محبت ساز ده.
صائب ( از مترادفات ).
|| ساختن. آماده کردن : و حمامی نیکو در جنب خانه ساز داد. ( تاریخ جدید یزد ). و ده دکان از یمین و یسار او ساز داد. ( تاریخ جدید یزد ). || پرداختن. ابداع : بهر نکته که خسروساز میداد
جوابش هم به نکته بازمیداد.
نظامی ( خسرو و شیرین ).
|| آراستن : سخن را به آهنگ شان ساز داد
جواب سزاوارشان باز داد.
نظامی.
|| ساز دادن کاری را؛ راه انداختن. روبراه کردن. سامان دادن : که یزدان من یوسفم بازداد
همه کارهای مرا ساز داد.
شمسی ( یوسف و زلیخا ).
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده در حلقه خاصان مکش ، این عام کالانعام را.
همام تبریزی.
کلمات دیگر: