ربقه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - حلقه ( از طناب و مانند آن ) . ۲ - بند رشته رشته گره دار . ۳ - بند گردن . یا ربقه اطاعت بند فرمانبرداری .
ماخوذ از تازی فرمان و حکم
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
ربقة. [ رَ ق َ ] ( ع اِ ) رِبْقة. هر گوشه و عروه از ربق. ج ، رِباق ، رِبَق. جج ، اَرباق. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یک گوشه از ربق. ج ، ربق ، رباق ، ارباق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و رجوع به رِبْقة شود. ریسمان که در گردن بره و بزغاله بندند. ( دهار ). || حلقه رسن که در گردن ستور بندند. ( آنندراج ). حلقه رسن. ( غیاث اللغات ) ( منتخب اللغات ) ( صراح اللغة ). و رجوع به رِبْقة شود.
- ربقه اطاعت ؛ رشته ٔفرمانبرداری.
ربقة.[ رِ ق َ ] ( ع مص ) گشادن و دور کردن از کسی رنج و شدت. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ): حل ربقته ؛ غم وی را بگشود و ببرد. ( از اقرب الموارد ).
ربقة. [ رَ ب َ ق َ / ق ِ ] ( از ع ، اِ ) فرمان و حکم. || اطاعت. || در زیر فرمان و حکم. ( ناظم الاطباء ) : و دوست و دشمن در ربقه خدمت و طاعت ملوک جمع شوند. ( کلیله و دمنه ). و جباران روزگار در ربقه طاعت و خدمت کشید. ( کلیله و دمنه ). اهل آن بقعه در ربقه اسلام و استسلام کشید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 259 ). از ربقه دین وخلعت اسلام بیرون آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 272 ).
ربقة. [ رَ ب َ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) فرمان و حکم . || اطاعت . || در زیر فرمان و حکم . (ناظم الاطباء) : و دوست و دشمن در ربقه ٔ خدمت و طاعت ملوک جمع شوند. (کلیله و دمنه ). و جباران روزگار در ربقه ٔ طاعت و خدمت کشید. (کلیله و دمنه ). اهل آن بقعه در ربقه ٔ اسلام و استسلام کشید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 259). از ربقه ٔ دین وخلعت اسلام بیرون آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 272).
ربقة. [ رَ ق َ ] (ع اِ) رِبْقة. هر گوشه و عروه از ربق . ج ، رِباق ، رِبَق . جج ، اَرباق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق . ج ، ربق ، رباق ، ارباق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به رِبْقة شود. ریسمان که در گردن بره و بزغاله بندند. (دهار). || حلقه ٔ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج ). حلقه ٔ رسن . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (صراح اللغة). و رجوع به رِبْقة شود.
- ربقه ٔ اطاعت ؛ رشته ٔفرمانبرداری .
ربقة. [ رِ ق َ ] (ع اِ) رَبْقة هر گوشه و عروه ای از ربق . ج ، رِباق ، رِبَق . جج ، اَرباق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یک گوشه از ربق . ج ، رباق ، ربق ، ارباق . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به رَبْقة شود. || حلقه ٔ رسن که در گردن ستور بندند. (آنندراج ). رشته ای است مانند قلاده . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). و رجوع به رَبْقة شود.
ربقة.[ رِ ق َ ] (ع مص ) گشادن و دور کردن از کسی رنج و شدت . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ): حل ربقته ؛ غم وی را بگشود و ببرد. (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
۲. رشتۀ گره دار.
۳. حلقۀ رسن که بر گردن ستور می بندند.