زودخیز
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) فرمانبردار خدمتکار .
فرهنگ معین
(ص فا. ) کنایه از: خدمتگزار.
لغت نامه دهخدا
زودخیز. ( نف مرکب ) کنایه از فرمانبردار و خدمتکار باشد. ( برهان ). خادم فرمانبردار چست و چالاک. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). فرمانبردار و مطیع. ( فرهنگ رشیدی ). چالاک. ( غیاث ). فرمانبردار. خدمتکار. ( فرهنگ فارسی معین ). فرمانبردار و مطیع و خدمتکار. ( ناظم الاطباء ). به شتاب حرکت کننده. زودخیزنده. چست :
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد ونیکخوی.
زودزای است و زودمیر شرر.
به دیدار تازه به رفتار تیز.
کند پیل بالا بر او گنج ریز.
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد ونیکخوی.
منوچهری.
زودخیز است و خوش گریز حشرزودزای است و زودمیر شرر.
سنائی.
وشاقان موکب رو زودخیزبه دیدار تازه به رفتار تیز.
نظامی.
بفرمودتا خازن زودخیزکند پیل بالا بر او گنج ریز.
نظامی.
فرهنگ عمید
۱. آن که زود از جا برخیزد.
۲. کسی که صبح زود از خواب بیدار شود.
۲. کسی که صبح زود از خواب بیدار شود.
کلمات دیگر: