کلمه جو
صفحه اصلی

مکنت


مترادف مکنت : تمکن، تمول، تنعم، توانگری، خواسته، ثروت، دارایی، مال، هستی

متضاد مکنت : مسکنت

برابر پارسی : سرمایه، دارایی، توانگری

فارسی به انگلیسی

means, property


means, property, power, pecuniary ability, l. wealth

pecuniary ability, L. wealth


مترادف و متضاد

تمکن، تمول، تنعم، توانگری، خواسته، ثروت، دارایی، مال، هستی ≠ مسکنت


فرهنگ فارسی

قدرت، توانایی، نیرو، توانگری
۱ - ( اسم ) قدرت توانایی : [ ... و بنیان مکنت و شوکت ایشان بیکبارگی انهدام پذیرفت . ] ( ظفرنامه یزدی . چا . امیر کبیر ۲ ) ۴٠۱ - ( اسم ) ثروت خواسته : [ اگر نیک تامل کنی پاسبانان گنج مکنت مقتصدانند . ] ( مرزبان نامه . تهران . چا . ۷۲: ۱ )
قدرت . توانایی

فرهنگ معین

(مُ نَ ) [ ع . مکنة ] (اِ. ) توانگری ، نیرو، ثروت .

لغت نامه دهخدا

مکنت . [ م ُ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) قدرت . (غیاث ) (ناظم الاطباء). مکنة. توانایی :
فلک چاکر مکنت بی کرانش
خرد بنده ٔ خاطر هوشیارش .

ناصرخسرو.


پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوات فرصت و عدم مکنت بفرماید. (کلیله و دمنه ). چون موش با همه ٔ صغار و مهانت خویش از مشرع چنان کاری عظیم به در می آید اولیتر که ما با این مکنت و مکانت ... جواب این خصم توانیم داد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 208). ارانب و ثعالب را مجال مجادله ممکن نگردد و مکنت مقاومت صورت نبندد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291). ارسلان مکنت مقام و فرصت استجمام نیافت و به ابیورد شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 294). چون بدانستند که مکنت ثبات و قدرت نجات نیست خود را از شرفه های قلعه به زیر انداختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 415). امیر عزت مکنت را به وراثت از پدر بزرگوار دریافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 447). به قدر اقتدار روزگار و اندازه ٔ مکنت وقت ... یک چند طویها و جشنها کردند. (تاریخ غازان ص 52). بنیان مکنت و شوکت ایشان به یکبارگی انهدام پذیرفت . (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیرکبیر ص 401). با وجود توافر اسباب مکنت و کامکاری و اجتماع مواد عظمت و نامداری ... (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 8). || توانگری . (غیاث ). ثروت و توانگری . (ناظم الاطباء). دارایی . خواسته . دستگاه . تمکن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
عید قربان رسید خواهد و نیست
مکنت گاو و گوسفند و بعیر.

سوزنی .


مکنتش بسته با قضا پیمان
قدرتش کرده با قدر میثاق .

انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 270).


اگر نیک تأمل کنی پاسبانان گنج مکنت مقتصدانند. (مرزبان نامه ). جولاهه سیم برگرفت و چون زر، سرخ روی قوی دل پشت به دیوار مکنت و فراغت بازداد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 227). وام اگرچه اندک باشد چون متراکم گردد مکنت بسیار از ادای آن قاصر گردد. (مرزبان نامه ایضاً ص 203). پدر گفت ای پسر منافع سفر... بی شمار است ولیکن مسلم پنج طایفه راست : نخستین بازرگانی که با وجود نعمت و مکنت غلامان و کنیزان دارد... (گلستان ). حلم ما با سیاست و تواضع ما با مهابت و عفو ما با قدرت و کرم ما با مکنت قرین است . (از مکاتیب خواجه رشیدالدین فضل اﷲ).

مکنت. [ م ُ ن َ ] ( ع اِمص ، اِ ) قدرت. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). مکنة. توانایی :
فلک چاکر مکنت بی کرانش
خرد بنده خاطر هوشیارش.
ناصرخسرو.
پادشاه کامران آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوات فرصت و عدم مکنت بفرماید. ( کلیله و دمنه ). چون موش با همه صغار و مهانت خویش از مشرع چنان کاری عظیم به در می آید اولیتر که ما با این مکنت و مکانت... جواب این خصم توانیم داد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 208 ). ارانب و ثعالب را مجال مجادله ممکن نگردد و مکنت مقاومت صورت نبندد. ( ترجمه ٔتاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291 ). ارسلان مکنت مقام و فرصت استجمام نیافت و به ابیورد شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 294 ). چون بدانستند که مکنت ثبات و قدرت نجات نیست خود را از شرفه های قلعه به زیر انداختند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 415 ). امیر عزت مکنت را به وراثت از پدر بزرگوار دریافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 447 ). به قدر اقتدار روزگار و اندازه مکنت وقت... یک چند طویها و جشنها کردند. ( تاریخ غازان ص 52 ). بنیان مکنت و شوکت ایشان به یکبارگی انهدام پذیرفت. ( ظفرنامه یزدی چ امیرکبیر ص 401 ). با وجود توافر اسباب مکنت و کامکاری و اجتماع مواد عظمت و نامداری... ( حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 8 ). || توانگری. ( غیاث ). ثروت و توانگری. ( ناظم الاطباء ). دارایی. خواسته. دستگاه. تمکن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
عید قربان رسید خواهد و نیست
مکنت گاو و گوسفند و بعیر.
سوزنی.
مکنتش بسته با قضا پیمان
قدرتش کرده با قدر میثاق.
انوری ( دیوان چ مدرس رضوی ص 270 ).
اگر نیک تأمل کنی پاسبانان گنج مکنت مقتصدانند. ( مرزبان نامه ). جولاهه سیم برگرفت و چون زر، سرخ روی قوی دل پشت به دیوار مکنت و فراغت بازداد. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 227 ). وام اگرچه اندک باشد چون متراکم گردد مکنت بسیار از ادای آن قاصر گردد. ( مرزبان نامه ایضاً ص 203 ). پدر گفت ای پسر منافع سفر... بی شمار است ولیکن مسلم پنج طایفه راست : نخستین بازرگانی که با وجود نعمت و مکنت غلامان و کنیزان دارد... ( گلستان ). حلم ما با سیاست و تواضع ما با مهابت و عفو ما با قدرت و کرم ما با مکنت قرین است. ( از مکاتیب خواجه رشیدالدین فضل اﷲ ).

مکنة. [ م ُ ن َ ] ( ع اِمص ، اِ ) قوت و شدت و سختی. ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ) ( از محیطالمحیط ). یقال : له مکنة؛ای قوة و شدة. ( محیطالمحیط ). و رجوع به مکنت شود.

فرهنگ عمید

۱. توانگری.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] قدرت، توانایی، نیرو.

جدول کلمات

مال, دارایی


کلمات دیگر: