چوب دستی عصا
رمیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رمیز. [ رَ ] ( ع ص ) بسیار جنبان. ( منتهی الارب ). بسیارحرکت. ( از اقرب الموارد ). بسیارحرکت در فن خود. ( از متن اللغة ). || مرد بزرگ داشته. ( منتهی الارب ). مبجَّل و معظم. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || خردمند. ( منتهی الارب ). عاقل.( از اقرب الموارد ). || اصیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مرد گران مایه باسنگ. ( منتهی الارب ). رزین. ( از اقرب الموارد ). || بسیار. ( از اقرب الموارد ). سألت رمیزاً؛ ای کثیراً فی بابه. ( از متن اللغة ). || رجل رمیزالفؤاد؛ مرد تنگدل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
رمیز. [ رُ م َ ] ( ع اِ ) چوب دستی. ( منتهی الارب ). عصا. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).
رمیز. [ رُ م َ ] ( ع اِ ) چوب دستی. ( منتهی الارب ). عصا. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).
رمیز. [ رَ ] (ع ص ) بسیار جنبان . (منتهی الارب ). بسیارحرکت . (از اقرب الموارد). بسیارحرکت در فن خود. (از متن اللغة). || مرد بزرگ داشته . (منتهی الارب ). مبجَّل و معظم . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || خردمند. (منتهی الارب ). عاقل .(از اقرب الموارد). || اصیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || مرد گران مایه ٔ باسنگ . (منتهی الارب ). رزین . (از اقرب الموارد). || بسیار. (از اقرب الموارد). سألت رمیزاً؛ ای کثیراً فی بابه . (از متن اللغة). || رجل رمیزالفؤاد؛ مرد تنگدل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
رمیز. [ رُ م َ ] (ع اِ) چوب دستی . (منتهی الارب ). عصا. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
پیشنهاد کاربران
رَمیز: موریانه
کلمات دیگر: