کلمه جو
صفحه اصلی

خشکیده


مترادف خشکیده : پژمرده، خشک شده، بی طراوت، تفتیده، خشک ، لاغر، استخوانی، متحیر، مبهوت، مات

متضاد خشکیده : باطراوت

فارسی به انگلیسی

dried, withered up, frozen, shrivelled, skinny


bone-dry, sere


bone-dry, sere, dried, withered up, frozen, shrivelled, skinny

مترادف و متضاد

پژمرده، خشک‌شده، بی‌طراوت ≠ باطراوت


تفتیده، خشک


withered (صفت)
خشک، خشکیده، پلاسیده، پژمرده، چروک خورده، پژولیده

adust (صفت)
سوخته، با حرارت، خشکیده

seared (صفت)
خشکیده

dried up (صفت)
خشکیده، چروکیده، پلاسیده

sere (صفت)
خشک، خشکیده، پژمرده

wizen (صفت)
خشکیده، لاغر، چروک، پژمردهیا پلاسیده

hidebound (صفت)
خشکیده، کوته نظر، پوست بتن چسبیده

sear (صفت)
خشکیده، از کار افتاده، پژمرده

wizened (صفت)
خشکیده، چروکیده، پلاسیده

۱. پژمرده، خشکشده، بیطراوت
۲. تفتیده، خشک ≠ باطراوت
۳. لاغر، استخوانی
۴. متحیر، مبهوت، مات


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آنچه که آب و رطوبت آن از میان رفته باشد. ۲ - پژمرده ( گیاه ).

فرهنگ معین

(خُ دِ ) (ص مف . ) پژمرده .

لغت نامه دهخدا

خشکیده. [ خ ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) خشک شده. ( یادداشت بخط مؤلف ). || تشنه. ( از ناظم الاطباء ).
- دهان خشکیده ؛ دهان انسان که بر اثر عصبانیت یا تشنگی خشک شده. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ عمید

۱. خشک شده.
۲. [عامیانه، مجاز] لاغر.
۳. (قید ) [قدیمی، مجاز] متعجب.

پیشنهاد کاربران

پژمرده

درگرمای زیاد از بین رفته


کلمات دیگر: