کلمه جو
صفحه اصلی

تحلیل رفتن


برابر پارسی : کوچک شدن

فارسی به انگلیسی

atrophy, drain, droop, eat, fail, melt, pine, spend, trickle, waste, peter, to be digested

to be digested


drain, droop, eat, fail, melt, pine, spend, trickle, waste


فارسی به عربی

استوعب , اضعف , اقضم , کل

مترادف و متضاد

dwindle (فعل)
کم شدن، خرد شدن، خرد ساختن، تحلیل رفتن، رفته رفته کوچک شدن، تدریجا کاهش یافتن

gnaw (فعل)
ساییدن، تحلیل رفتن، گاز گرفتن، کندن، خاییدن، خوردن، مانند موش جویدن

consume (فعل)
سربه سر کردن، تحلیل رفتن، غذا خوردن، مصرف کردن، از پا درامدن

assimilate (فعل)
وفق دادن، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، شبیه ساختن، تحلیل رفتن

die down (فعل)
تحلیل رفتن، مردن، روبزوال نهادن

eat (فعل)
تحلیل رفتن، غذا خوردن، مصرف کردن، خوردن

emaciate (فعل)
تحلیل رفتن، لاغر کردن، ضعیف کردن، نزار کردن، بی قوت کردن

فرهنگ فارسی ساره

کوچک شدن


پیشنهاد کاربران

ضعیف شدن، و گاهی به معنای به تدریج ضعیف شدن

مثله اهنی که در مقابله زنگ زدگی سوراخ و پوسیده و نابود میشه این یک استلاح فرانسوی مثله اسیدی ( مشکلی ) که درونم مرا میخورد

سست شدن، کوچک شدن


کلمات دیگر: