کلمه جو
صفحه اصلی

چوبکاری کردن


مترادف چوبکاری کردن : شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن، باچوب زدن، کتک زدن

فارسی به انگلیسی

drub, switch

فارسی به عربی

سلیطة اللسان

مترادف و متضاد

شرمنده کردن، شرمسار کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن


باچوب زدن، کتک زدن


scold (فعل)
سرزنش کردن، اوقات تلخی کردن، چوبکاری کردن، بدحرفی کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - کتک زدن. ۲- بیش از حد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرایی و محبت کردن : (( چوبکاری می فرمایید . ) ) ( هنگام تعارف ادا شود ) .

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) شرمنده ساختن ، خجالت دادن .

لغت نامه دهخدا

چوبکاری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) زدن با چوب. بچوب بسیار زدن. ( یادداشت مؤلف ). کتک زدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عامه خجل و شرمسار کردن از بسیاری احسان و نیکی. نیکی کردن بجای بدی.نیکی کردن به آنکه نسبت بتو نیکی نکرده است ؛ «ما راچوبکاری میکنند». ( یادداشت مؤلف ). به مجاز، بیش ازحد معمول و مورد انتظار از کسی پذیرائی و بکسی محبت کردن «چوبکاری میفرمائید» ( که در هنگام تعارف ادا شود ). ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تجلید کردن شود.
- چوبکاری کردن کسی را ؛ او را بعطایا و با ملاطفت زبانی خجل و شرمنده کردن. با انعام و اکرام کسی را که انعام و اکرام وظیفه او بوده است خجل کردن. ( یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: