کلمه جو
صفحه اصلی

حقد


مترادف حقد : بغض، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کین، کینه، کینه ورزی

فارسی به انگلیسی

rancour, spite, grudge, hatred


فارسی به عربی

إحْنة

عربی به فارسی

بي ميلي , اکراه , بيزاري , لج , کينه , غرض , غبطه , بخل ورزيدن , لجاجت کردن , غبطه خوردن بر , رشک ورزيدن به , غرغر کردن , بدانديشي , بدجنسي , بدخواهي , عناد , کينه توزي , نفرت , قصد سوء


مترادف و متضاد

بغض، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کین، کینه، کینه‌ورزی


فرهنگ فارسی

کینه، خشم ودشمنی نسبت بکسی که دردل نگاهدارند
۱ - ( مصدر ) کینه ورزیدن . ۲ - ( اسم ) کینه ورزی عناد . جمع : احقاد حقود . توضیح یکی از کیفیات نفسانی است و آن عبارتست از کیفیتی که در موقع غضب پدید می آید و در موقع انتقام از خصم که نه در نهایت دشواری باشد و نه در سهولت زیرا اگر انتقام برای او سهل باشد در صدد انتقام گرفتن بر آید و نفس او همواره جهت انتقام در حرکت باشد حقدی حاصل نمیشود و اگر در نهایت دشواری باشد بطور کلی صورت انتقام از نفس او زایل میگردد و در نتیجه موردی برای حقد باقی نمی ماند و یاس و نا امیدی از انتقام جای حقد را خواهد گرفت .
کینه در دل گرفتن

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع . ] (اِمص . ) کینه ورزی ، عناد. ج . احقاد، حقود.

لغت نامه دهخدا

حقد. [ ح ِ ] ( ع اِ ) کینه. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( دهار ). غضب ثابت. ( اقرب الموارد ). ضمد. ( تاج المصادر بیهقی ). کین. ( منتهی الارب ). اِحنة. غل. هو طلب الانتقام و تحقیقه ؛ ان الغضب اذا لزم کظمه لعجز عن التشفی فی الحال رجع الی الباطن و احتقن فیه فصار حقداً. ( تعریفات ). کینه و عناد. ( غیاث از منتخب و کشف ). ج ، احقاد، حقود، ( از اقرب الموارد ) حقاید. ( منتهی الارب ) : دلها از او برمید و سینه ها بحقد او آغشته شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 369 ). هر دو از حقد مجادله و غصه مناقشه سخن راندیم. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 433 ).
یوسف که ز ماه عقد می بست
از حقد برادران نمیرست.
نظامی.
شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احول کالامان یارب امان.
مولوی.
گر برد حقد و صفا آرد همی
بدرودعجز و عطا کارد همی.
مولوی.
کاین ولی اﷲ را چون میزنی
این چه حقد است ای عدّوِ روشنی.
مولوی.

حقد. [ ح َ / ح َ ق َ / ح ِ ] ( ع مص ) کینه گرفتن بر. ( منتهی الارب ). کینه گرفتن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از مهذب الاسماء ). کینه در دل گرفتن.

حقد. [ ح َ ] ( ع مص ) کینه در دل گرفتن. سؤالظن فی القلب علی الخلائق لاجل العداوة. ( تعریفات ). منتظر فرصت کین کشی بودن. || نباریدن باران. || برنیامدن چیزی از کان. ( منتهی الارب ).

حقد. [ ح َ ] (ع مص ) کینه در دل گرفتن . سؤالظن فی القلب علی الخلائق لاجل العداوة. (تعریفات ). منتظر فرصت کین کشی بودن . || نباریدن باران . || برنیامدن چیزی از کان . (منتهی الارب ).


حقد. [ ح َ / ح َ ق َ / ح ِ ] (ع مص ) کینه گرفتن بر. (منتهی الارب ). کینه گرفتن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از مهذب الاسماء). کینه در دل گرفتن .


حقد. [ ح ِ ] (ع اِ) کینه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار). غضب ثابت . (اقرب الموارد). ضمد. (تاج المصادر بیهقی ). کین . (منتهی الارب ). اِحنة. غل . هو طلب الانتقام و تحقیقه ؛ ان الغضب اذا لزم کظمه لعجز عن التشفی فی الحال رجع الی الباطن و احتقن فیه فصار حقداً. (تعریفات ). کینه و عناد. (غیاث از منتخب و کشف ). ج ، احقاد، حقود، (از اقرب الموارد) حقاید. (منتهی الارب ) : دلها از او برمید و سینه ها بحقد او آغشته شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 369). هر دو از حقد مجادله و غصه ٔ مناقشه سخن راندیم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 433).
یوسف که ز ماه عقد می بست
از حقد برادران نمیرست .

نظامی .


شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احول کالامان یارب امان .

مولوی .


گر برد حقد و صفا آرد همی
بدرودعجز و عطا کارد همی .

مولوی .


کاین ولی اﷲ را چون میزنی
این چه حقد است ای عدّوِ روشنی .

مولوی .



فرهنگ عمید

خشم و دشمنی نسبت به کسی، کینه.

جدول کلمات

کینه , خشم


کلمات دیگر: