کلمه جو
صفحه اصلی

تحدب


مترادف تحدب : برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی، گوژ شدن

متضاد تحدب : تعقر

فارسی به انگلیسی

bulge, convexity, salience, [brain] convolution

convexity, [brain] convolution


bulge, convexity, salience


فارسی به عربی

نتوء

مترادف و متضاد

bulge (اسم)
شکم، صعود، ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی

convexity (اسم)
تحدب، بر امدگی، حدبه، کوژی

برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی ≠ تعقر


گوژ شدن


۱. برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی
۲. گوژ شدن، ≠ تعقر


فرهنگ فارسی

گوژدر آوردن، بر آمدگی پیداکردن میان چیزی
( مصدر ) ۱- کوژ شدن . ۲- بر جسته بودن مقابل تقعر. ۳- کوژ پشت گردیدن . ۴- ( اسم ) بر جستگی بر آمدگی . ۵- کوژ پشتی قوزی . جمع : تحدبات .

فرهنگ معین

(تَ حَ دُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گوژ شدن . ۲ - برجسته بودن . ۳ - (اِمص . ) برجستگی ، برآمدگی .

لغت نامه دهخدا

تحدب. [ ت َ ح َدْ دُ ] ( ع مص ) برآمدن پشت و فرورفتن سینه و شکم. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). گوژپشتی و برآمدگی. ( ناظم الاطباء ). گوژپشت شدن. کوزی. || برآمده بودن. ( ناظم الاطباء ). || آویختن به چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || مهربانی کردن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).ناکدخدا ماندن زن و نامهربان شدن بر فرزندان خویش. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ناکدخدا ماندن زن و مهربان شدن بر فرزندان خویش. ( قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) گوژ درآوردن، برآمدگی پسیدا کردن میان چیزی.
۲. گوژپشتی.


کلمات دیگر: