کلمه جو
صفحه اصلی

جستجو کردن


مترادف جستجو کردن : تجسس، تفحص، جستن، طلب کردن

فارسی به انگلیسی

beat, burrow, chase, fish, forage, hunt, ransack, root, scout, scrounge, search, seek


beat, chase, fish, forage, hunt, ransack, scrounge, search, seek, burrow, root, scout

فارسی به عربی

بحث , سمک , فار , محاولة , مشط , نظرة , يرقة


استجلاء


بحث , سمک , فار , محاولة , مشط , نظرة , یرقة
استجلاء
مریض , هکذا

مترادف و متضاد

تجسس، تفحص، جستن، طلب کردن


search (فعل)
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، بازرسی کردن، گشتن، پژوهیدن، پوییدن، با دقت جستجو کردن

attempt (فعل)
تقلا کردن، کوشش کردن، مبادرت کردن به، جستجو کردن، قصد کردن

quest (فعل)
جستجو کردن

seek (فعل)
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، پیگردی کردن، پوییدن، جوییدن

grub (فعل)
جان کندن، جستجو کردن، خوراک دادن، خوردن، قلع کردن، زمین کندن، از کتاب استخراج کردن، از ریشه کندن یا دراوردن

scour (فعل)
جستجو کردن، زدودن، پرداخت کردن، تکاپو کردن، تطهیر کردن، شستن، صیقلی کردن، صابون زدن

look for (فعل)
جستجو کردن، منتظر بودن، در جستجو بودن، بیمار بودن

ransack (فعل)
جستجو کردن، چپاول کردن، غارت کردن، لخت کردن، زیاد کاوش کردن

fish (فعل)
جستجو کردن، ماهی گرفتن، ماهی صید کردن، بست زدن به

comb (فعل)
جستجو کردن، خار کردن، شانه کردن

mouse (فعل)
جستجو کردن، موش گرفتن

snook (فعل)
کش رفتن، جستجو کردن، بو کشیدن

فرهنگ فارسی

کوشش کردن تلاش کردن یا کاوش کردن طلب تفتیش تفحص فحص .

لغت نامه دهخدا

جستجو کردن. [ ج ُ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کوشش کردن. تلاش کردن. ( از ناظم الاطباء ). || کاوش کردن. ( یادداشت مؤلف ). طلب. تفتیش. تفحص. فحص. بحث :
سزد گر بگوئی تو ای نامجوی
که آنجا کرا میکنی جستجوی.
فردوسی.
ور بگیری کیت جستجو کند
نقش با نقاش چون نیرو کند.
مولوی.

گویش اصفهانی

تکیه ای: vegli / beǰovi
طاری: kâvây(mun)
طامه ای: ǰovâɂan
طرقی: kandokâv kardmun
کشه ای: ǰovâymun
نطنزی: ǰuvâyan


واژه نامه بختیاریکا

( جستجو کردن ( باچشم ) ) تی تی کِردِن
تِفکِنیدِن؛ وَریدِن؛ دیفگنیدِن؛ دیندا رَهدِن ( گشتن ) ؛ پِتِنیدِن

پیشنهاد کاربران

look up

کاویدن

قدمهای دوازدهگانه


کلمات دیگر: