کلمه جو
صفحه اصلی

خردسال


مترادف خردسال : اندک سال، بچه، بچه سال، صغیر، طفل، کم سال، کم سن، کوچک، کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه

متضاد خردسال : کهنسال

فارسی به انگلیسی

child, minor, young, small, youngster, of tender years

of tender years


child, minor, young, small, youngster


فارسی به عربی

قاصر

مترادف و متضاد

child (اسم)
کودک، طفل، بچه، زاد، فرزند، خردسال، زاده

minor (اسم)
خردسال، رشته فرعی، شخص نابالغ، کهاد

minor (صفت)
کوچکتر، خرد، خردسال، محزون، پایین رتبه، صغیر، اصغر، کمتر، صغری، کماد

underage (صفت)
خردسال، نا بالغ، صغیر، کمتر از سن قانونی، فروسال

juvenile (صفت)
خردسال، کودکانه، بچگانه، احمقانه، در خور جوانی، ویژه نو جوانان

اسم ≠ کهنسال


اندک‌سال، بچه، بچه‌سال، صغیر، طفل، کم‌سال، کم‌سن، کوچک


کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه


۱. اندکسال، بچه، بچهسال، صغیر، طفل، کمسال، کمسن، کوچک
۲. کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه ≠ کهنسال


فرهنگ فارسی

کم سال، کودک، دختریاپسرکمترازپنج سال
( صفت ) کم سال اندک سال کودک . جمع : خرد سالان .

فرهنگ معین

(خُ ) (ص مر. ) کم سال ، اندک سال ، کودک . ج . خردسالان .

لغت نامه دهخدا

خردسال. [ خ ُ ] ( ص مرکب ) کم سال. جوان. طفل. ( ناظم الاطباء ). مقابل سالخورده. ( آنندراج ). صغیر. مقابل کلانسال و کهن سال. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
که دانست کاین کودک خردسال
شود با بزرگان چنین بدسگال ؟
نظامی.
هنوز از نی سواران بود حسن خردسال او
که آهوی حرم بود از نظربازان فتراکش.
صائب ( از آنندراج ).
بمکتب خانه درسم دهد عشق
که پیر عقل طفل خردسالی است.
مخلص کاشی ( از آنندراج ).
ولیکن خردسالانند و پیران
شفاعت می کند بخت جوانم.
؟

فرهنگ عمید

۱. کم سن وسال.
۲. (اسم ) کودک.

دانشنامه عمومی

در قوانین حقوقی خردسال برای اشاره به کسی که زیر سن قانونی قرار داشته و دارای حقوق قانونی کمتری از بزرگسالان جامعه است استفاده می شود. میزان دقیق سن قانونی به سامانه قضائی بستگی دارد، اما در دنیای امروز معمولاً در ۱۸ ، ۲۰، یا ۲۱ سال مشخص می شود.

پیشنهاد کاربران

اطفال


کلمات دیگر: