کلمه جو
صفحه اصلی

چهارراه


مترادف چهارراه : ملتقای چهارخیابان، چارراه، تقاطع

فارسی به انگلیسی

cross, crossing, crossroad, intersection, crossroads

cross, crossing, crossroad, intersection


فارسی به عربی

تقاطع

مترادف و متضاد

crossroad (اسم)
چهار راه، محل تقاطع دو جاده، محل تلاقی دو خط راه اهن

intersection (اسم)
چهار راه، تقاطع

four-way (اسم)
چهار راه

four-way (صفت)
چهار راه، چهار لوله ای

ملتقای چهارخیابان، چارراه، تقاطع


فرهنگ فارسی

( اسم ) میدانی که ملتقای چهار خیابان باشد جایی که از آن چهار راه منشعب شود.
ده کوچکیست از بخش سمیرم شهرستان شهرضا .

لغت نامه دهخدا

چهارراه . [ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) داروئی است . و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی در ترکیب معجون شلیثا نام آن آرد و به تازی آن را تراب اربعه گویند. (یادداشت مؤلف ).


چهارراه . [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. در 46هزارگزی جنوب باختر سمیرم واقع است . 51 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).


چهارراه . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . در 12هزارگزی باخترلنده مرکز دهستان واقع است . 100 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع آنان دستی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


چهارراه . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز، 165 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن است . شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


چهارراه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) جائی که دو راه یا دو کوچه همدیگر را قطع کنند. محل تقاطع دو کوچه یا دو راه یا دو خیابان. آنجا که از چهار جهت و سوی گذر و معبر ممتد گردد و هر معبری راهی مقابل خود و ممتد در جهت مخالف خود داشته باشد. رجوع به چارراه شود.
- سر چهارراه ؛ ملتقای گذرهای چهارگانه یا نقاط متصل به محل تقاطع. حوالی جائی که از هر جهت از جهات چهارگانه آن گذر و معبری بیرون رفته باشد.

چهارراه. [ چ َ/ چ ِ ] ( اِ مرکب ) داروئی است. و صاحب ذخیره خوارزمشاهی در ترکیب معجون شلیثا نام آن آرد و به تازی آن را تراب اربعه گویند. ( یادداشت مؤلف ).

چهارراه. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. در 12هزارگزی باخترلنده مرکز دهستان واقع است. 100 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع آنان دستی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

چهارراه. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. در 15هزارگزی خاور فهلیان و 4 هزارگزی خاور شوسه کازرون به بهبهان واقع است. 300 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود، محصولش غلات ، حبوبات و برنج است. شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

چهارراه. [ چ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز، 165 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات و بنشن است. شغل اهالی زراعت و مالداری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

چهارراه. [ چ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. در 46هزارگزی جنوب باختر سمیرم واقع است. 51 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).

چهارراه . [ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . در 15هزارگزی خاور فهلیان و 4 هزارگزی خاور شوسه ٔ کازرون به بهبهان واقع است . 300 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود، محصولش غلات ، حبوبات و برنج است . شغل اهالی زراعت و قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


چهارراه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) جائی که دو راه یا دو کوچه همدیگر را قطع کنند. محل تقاطع دو کوچه یا دو راه یا دو خیابان . آنجا که از چهار جهت و سوی گذر و معبر ممتد گردد و هر معبری راهی مقابل خود و ممتد در جهت مخالف خود داشته باشد. رجوع به چارراه شود.
- سر چهارراه ؛ ملتقای گذرهای چهارگانه یا نقاط متصل به محل تقاطع. حوالی جائی که از هر جهت از جهات چهارگانه ٔ آن گذر و معبری بیرون رفته باشد.


فرهنگ عمید

جایی در خیابان یا کوچه که خیابان یا کوچۀ دیگر آن را قطع کند و به چهار سمت راه پیدا کند.

دانشنامه عمومی

چهارراه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
تقاطع
چهارراه (سمیرم)
چهارراه (کلات)
چهارراه (کهگیلویه)
چهارراه (ممسنی)
چهارراه (نمایشنامه)

واژه نامه بختیاریکا

چار رَهُو

پیشنهاد کاربران

Cross way


کلمات دیگر: