مترادف جریان : روانی، ریزش، سیلان، تداول، رواج، روند، حیص وبیص، خلال، قضیه، ماجرا، سیر، کوران، گردش
برابر پارسی : گردش، روان بودن، روایی، روند، گذران
[fig.] progress, conduct
proceeding
flow(ing), course, current, draft, circulation, flux
action, circulation, currency, flow, flux, process, run, stream
سيل , سيلا ن , ريزش دروني , جريان بداخل
قضیه، ماجرا
سیر، کوران
گردش
۱. روانی، ریزش، سیلان
۲. تداول، رواج
۳. روند
۴. حیصوبیص، خلال
۵. قضیه، ماجرا
۶. سیر، کوران
۷. گردش
روانی، ریزش، سیلان
تداول، رواج
روند
حیصوبیص، خلال
سلمان (از آنندراج ).
جریان . [ ج َ رَ / ج َرْ ] (از ع ، اِمص ، اِ) خروج و پیشرفت و صدور و اتفاق . || وقوع و طلوع . || دو و جهندگی . (ناظم الاطباء).
- جریان آب ؛ کنایه از بیماری مخصوص زنان . (ناظم الاطباء).
- جریان شکم ؛ اسهال . (ناظم الاطباء).
- جریان منی ؛ خروج منی بدون اراده . (ناظم الاطباء).
- فرمان قضاجریان ؛ حکمی که مانند قضا و قدر خداوندی ، شخص ناگزیر از اطاعت آن باشد. (ناظم الاطباء).
جریان . [ ج ِرْ ] (ع اِ) می .(ناظم الاطباء). || رنگ سرخ . (ناظم الاطباء) (از المعرب جوالیقی ص 102). و رجوع به جریال شود.
۱. روان شدن آب یا هرچیز مانند آن.
۲. (اسم) [مجاز] رویداد؛ حادثه؛ ماجرا.
۳. (اسم) [مجاز] فرایند.
۴. (اسم) [مجاز] موضوع.
۵. (اقتصاد) گردش و دستبهدست شدن پول.
〈 جریان صفرا: عبور صفرا از یاختههای کبدی به کیسۀ صفرا و مجاری صفراوی و ریختن آن در روده و جذب مجدد قسمتی از آن در خون و بازگشت آن به کبد.
روایی، روند، گذران، گردش