کلمه جو
صفحه اصلی

جرج

فارسی به عربی

عوق

فرهنگ فارسی

نام چند تن از پادشاهان انگلستان : جرج اول . لوئی پادشاه بریتانیا و ایرلند ( ۱۷۲۷ - ۱۷۱۴ م . ) یا جرج دوم . اگوستوس پادشاه بریتانیا و ایرلند ( ۱۷۶٠ -۱۷۲۷ م ) یا جرج سوم . ویلیام فریدریک پادشاه بریتانیا و ایرلند ( ۱۸۲٠ - ۱۷۶٠ م . ) یا جرج چهارم . اگوستوس فریدریک پادشاه بریتانیا و ایرلند ( ۱۸۳٠ - ۱۸۲٠ م . ) یا جرج پنجم . فریدریک ارنست آلبرت پسر ادوارد هفتم پادشاه بریتانیا و ایرلند شمالی و امپراتور هند ( ۱۹۳۶ - ۱۸۶۵ م . ) وی بسال ۱۹۱۷سلسله خود را (( ویندسور ) ) نامید . یا جرج ششم . آلبرت فریدریک آرثور پادشاه بریتانیا و ایرلند شمالی ( ۵۲ - ۱۹۳۶ م. ) و امپراتور هند ( ۴۸ - ۱۹۳۶ م . ) پسر جرج پنجم . وی از سلطنت مستعفی شد و برادر او بنام ادوارد هشتم بتخت سلطنت جلوس کرد .
نام جد محمد فقیه بن سعید اندلسی است

لغت نامه دهخدا

جرج . [ ج َ ] (ع مص ) چریدن شتر مرتع را. (از ذیل اقرب الموارد) (از متن اللغة).


جرج. [ ج َ رَ ] ( ع مص ) جنبان گردیدن انگشتری در انگشت بجهت فراخی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || قلق واضطراب پیدا کردن. ( از متن اللغة ). || رفتن در زمین درشت یا میانه راه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رفتن مرد در جرج. ( زمین سنگناک یا میانه راه ). ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) زمین درشت سنگناک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ). زمین درشت. ( از اقرب الموارد ). || جاده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جواد الطرق. ( متن اللغة ). || میانه راه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

جرج. [ ج َ رِ ] ( ع ص ) بی آرام و جنبنده. ( آنندراج ). مضطرب و جنبان. ( از متن اللغة ): وشاح جرج ؛ حمیل جنبان و فراخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جرج. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جُرجَة، به معنی خرجینه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ظرفی است از ظرفهای زنان. ( لسان از ذیل اقرب الموارد ). ظرفی است از ظرفهای زنان و آن کیسه ای است از چرم همانند خرجین که بالای آن تنگ و پایین آن وسیع است و توشه را در آن قرار دهند. ( از متن اللغة ). جُرجَة. ( متن اللغة ).

جرج. [ ج َ ] ( ع مص ) چریدن شتر مرتع را. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ).

جرج. [ ج ُ ] ( اِخ ) شهری است به فارس. ( منتهی الارب ) ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). شهری است از نواحی فارس. ( از معجم البلدان ) ( مرآت البلدان ج 4 ص 218 ).

جرج. [ ج َ ] ( اِخ ) نام جد محمد فقیه بن سعید اندلسی است. ( از منتهی الارب ).

جرج . [ ج َ ] (اِخ ) نام جد محمد فقیه بن سعید اندلسی است . (از منتهی الارب ).


جرج . [ ج َ رَ ] (ع مص ) جنبان گردیدن انگشتری در انگشت بجهت فراخی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || قلق واضطراب پیدا کردن . (از متن اللغة). || رفتن در زمین درشت یا میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتن مرد در جرج . (زمین سنگناک یا میانه ٔ راه ). (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || (اِ) زمین درشت سنگناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). زمین درشت . (از اقرب الموارد). || جاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جواد الطرق . (متن اللغة). || میانه ٔ راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


جرج . [ ج َ رِ ] (ع ص ) بی آرام و جنبنده . (آنندراج ). مضطرب و جنبان . (از متن اللغة): وشاح جرج ؛ حمیل جنبان و فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


جرج . [ ج ُ ] (اِخ ) شهری است به فارس . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء). شهری است از نواحی فارس . (از معجم البلدان ) (مرآت البلدان ج 4 ص 218).


جرج . [ ج ُ ] (ع اِ) ج ِ جُرجَة، به معنی خرجینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ظرفی است از ظرفهای زنان . (لسان از ذیل اقرب الموارد). ظرفی است از ظرفهای زنان و آن کیسه ای است از چرم همانند خرجین که بالای آن تنگ و پایین آن وسیع است و توشه را در آن قرار دهند. (از متن اللغة). جُرجَة. (متن اللغة).


دانشنامه عمومی

جرج یا جورج ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
جورج راسمل سیاست مدار انگلیس
جرج یکم پادشاه انگلستان
جرج دوم پادشاه انگلستان
جرج سوم پادشاه انگلستان
جرج چهارم پادشاه انگلستان
جرج پنجم پادشاه انگلستان
جرج ششم پادشاه انگلستان


کلمات دیگر: