کلمه جو
صفحه اصلی

چهار

فارسی به انگلیسی

four, quadri-, tetra-

four


فارسی به عربی

اربعة

مترادف و متضاد

tetrad (اسم)
چهار، اربعه، گروه چهارتایی، چهار ارزشی

quaternion (اسم)
چهار، قسمت چهارگانه، بخش چهارگانه

tetr- (پیشوند)
چهار، چهار گانه، اربعه، دارای چهار قسمت

four ()
چهار

فرهنگ فارسی

عدد۴بعدازسه وپیش ازپنج، چارهم میگویند
( اسم ) عدد اصل میان سه و پنج دو برابر دو .
از دهات بار فروش از آبادیهای مازندران

فرهنگ معین

(چِ یا چَ ) [ په . ] (اِ. ) عدد اصلی میان سه و پنج ، دوبرابر دو.

لغت نامه دهخدا

چهار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ) اسم هندی درخت است .


چهار. [ چ َ / چ ِ ] (عدد، ص ، اِ) همان چار، عدد معروف است . (آنندراج ). اربع. اربعه . (منتهی الارب ) . عدد اصلی میان سه و پنج ،دو برابر دو. شمار میان سه و پنج ، دودو. این کلمه با یونانی آن تترا از یک اصل است و شاید چهار اصل تترا باشد. علامت آن «4» است و نیز با تسارون یونانی شاید هم ریشه باشد. نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «4» و در حساب جمل «د» باشد. (یادداشت مؤلف ) :
چهار چیز مر آزاده را ز غم بخرد
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آنکه ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد.

رودکی .


ببوشاسب دیدم شبی سه چهار
چنانک آیدی نزد من روزگار.

ابوشکور.


بیاور آنکه گواهی دهد ز جام که من
چهار گوهرم اندر چهار جای مدام .

ابوالعلاء ششتری .


تا جز از بیست وچهارش نبود خانه ٔ نرد
همچو دو سی ودو خانه ست نهاد شترنگ .

نجار (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).


مثال طبع مثال یکی شکافه زنست
که رود دارد بر چوب برکشیده چهار.

دقیقی .


ز ایران دگران باز به امید کنند
از پی دیدن دیناری دوچشم چهار.

فرخی .


چندین حدیث گفته شد و آخر آن نگار
تا بوسه ای بداد دوچشمم چهار کرد.

فرخی .


چهارست آهوی شه آشکار
که شه را نباشد بتر زین چهار
یکی خیره رویی دوم بددلی
سوم زفتی و چهارمین کاهلی .

اسدی .


چهار چیز که اصل فراغت است و منال
نیرزد آن بچهار دگر در آخر حال
گنه بشرم ملامت عمل بخجلت عزل
بقا بتلخی مرگ و طمع به ذل سؤال .

اثیرالدین .


ممکن نشود که با دغای تو
ما را ز دو پنج یک چهار آید.

عمادی .



چهار.[ چ َ ] (اِخ ) از دهات بارفروش ، از آبادیهای مازندران (مازندران و استرآباد رابینو ص 116 بخش انگلیسی ).


چهار. [ چ َ / چ ِ ] ( عدد، ص ، اِ ) همان چار، عدد معروف است. ( آنندراج ). اربع. اربعه. ( منتهی الارب ) . عدد اصلی میان سه و پنج ،دو برابر دو. شمار میان سه و پنج ، دودو. این کلمه با یونانی آن تترا از یک اصل است و شاید چهار اصل تترا باشد. علامت آن «4» است و نیز با تسارون یونانی شاید هم ریشه باشد. نماینده آن در ارقام هندیه «4» و در حساب جمل «د» باشد. ( یادداشت مؤلف ) :
چهار چیز مر آزاده را ز غم بخرد
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آنکه ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد.
رودکی.
ببوشاسب دیدم شبی سه چهار
چنانک آیدی نزد من روزگار.
ابوشکور.
بیاور آنکه گواهی دهد ز جام که من
چهار گوهرم اندر چهار جای مدام.
ابوالعلاء ششتری.
تا جز از بیست وچهارش نبود خانه نرد
همچو دو سی ودو خانه ست نهاد شترنگ.
نجار ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
مثال طبع مثال یکی شکافه زنست
که رود دارد بر چوب برکشیده چهار.
دقیقی.
ز ایران دگران باز به امید کنند
از پی دیدن دیناری دوچشم چهار.
فرخی.
چندین حدیث گفته شد و آخر آن نگار
تا بوسه ای بداد دوچشمم چهار کرد.
فرخی.
چهارست آهوی شه آشکار
که شه را نباشد بتر زین چهار
یکی خیره رویی دوم بددلی
سوم زفتی و چهارمین کاهلی.
اسدی.
چهار چیز که اصل فراغت است و منال
نیرزد آن بچهار دگر در آخر حال
گنه بشرم ملامت عمل بخجلت عزل
بقا بتلخی مرگ و طمع به ذل سؤال.
اثیرالدین.
ممکن نشود که با دغای تو
ما را ز دو پنج یک چهار آید.
عمادی.

چهار. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ ) اسم هندی درخت است.

چهار.[ چ َ ] ( اِخ ) از دهات بارفروش ، از آبادیهای مازندران ( مازندران و استرآباد رابینو ص 116 بخش انگلیسی ).

فرهنگ عمید

عدد اصلی بعد از سه و پیش از پنج،
۴.
* چهاروهفت: ‹چاروهفت› [قدیمی، مجاز] چهار عنصر و هفت سیاره، عناصر اربعه و سیارات سبعه.

عدد اصلی بعد از سه و پیش از پنج؛
۴.
⟨ چهاروهفت: ‹چاروهفت› [قدیمی، مجاز] چهار ‌عنصر و هفت سیاره؛ عناصر اربعه و سیارات سبعه.


دانشنامه عمومی

چهار (آلبوم گادسمک). آی وی چهارمین آلبوم استودیویی گروه هوی متال گادسمک می باشد که در اول آوریل ۲۰۰۶ منتشر شد. این آلبوم در هفتهٔ اول فروشش در امریکا "Billboard 200" در رده اول ایستاد.
سالی ارنا – آواز، ریتم گیتار، تهیه کننده
تونی رامبولا – گیتار لید، هم آوازی
رابی مریل – گیتار بیس
شنون لارکین – درامز، پرکاشن
اندی جونز – تهیه کننده
لیزا گوئرو – همخوانی در آهنگ پوچی
۱- زندگی در گناه
۲- بگو
۳- دشمن

گویش اصفهانی

تکیه ای: čâr
طاری: čâr
طامه ای: čâr
طرقی: čâr
کشه ای: čâr
نطنزی: čâr


پیشنهاد کاربران

اربع


کلمات دیگر: