کلمه جو
صفحه اصلی

تحدید


مترادف تحدید : افراز، کران بندی، محدود، محصور، مفروز، تعیین حدود کردن، تیز کردن

فارسی به انگلیسی

limitation

فارسی به عربی

تقیید

عربی به فارسی

درجه بندي , تهديد , تهديد کردن , ترساندن


مترادف و متضاد

confinement (اسم)
زایمان، بستری، تحدید، زندان بودن

limitation (اسم)
شرط، سابقه، محدودیت، تحدید، محدود سازی

restriction (اسم)
جلوگیری، محدودیت، انحصار، تحدید، تضییق

۱. افراز، کرانبندی، محدود، محصور، مفروز
۲. تعیینحدود کردن،
۳. تیز کردن


فرهنگ فارسی

حدوکرانه چیزی راپیداکردن، حدواندازه قراردادن
( مصدر ) ۱- تعیین حد و کران. چیزی . ۲- تیز کردن کارد و جز آن . ۳- تیز در کسی نگریستن . جمع : تحدیدات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - برای چیزی حد و مرز تعیین کردن . ۲ - تیز کردن کارد و مانند آن .

لغت نامه دهخدا

تحدید. [ ت َ ] ( ع مص ) حد چیزی پدید کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ نظام ). تحدید خانه و زمین ؛حدود آنرا تعیین کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). حدهای چیزی پدید کردن. ( زوزنی ) :
چو در تحدید جنبش را همی فعل و مکان گویی
و یا گردید از حالی به حالی دون یا والا.
ناصرخسرو.
|| تیز کردن کارد را بسنگ یا بسوهان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تیز کردن کارد. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). تیز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ). || قصد کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || تیز نگریستن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تحدید فلان بر کسی ؛ غضب کردن بر وی. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || به دیر برآمدن زراعت بجهت درنگی باران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

فرهنگ عمید

۱. حد و کرانۀ چیزی را پیدا کردن، حد و اندازه قرار دادن، حد واندازه معیّن کردن برای چیزی.
۲. حدود زمینی را معیّن کردن.

پیشنهاد کاربران

این واژه از ریشه حد گرفته شده و به معنی تعیین حد کردن است؛ و واژه ی حد نیز از اوستایی هیتَ ساخته شده است. پارسی جایگزین تحدید، هیتَن می باشد ( هیت= حد از اوستایی هیتَ + پسوند مصدری ن )

محدودکردن

برابر و همسنگ درخور این واژه :
مرزبندی
کرانبندی

خط زمینی را معین کردن ؛ حدود زمین را معین کردن.


کلمات دیگر: