برابر پارسی : کشیدن، درکشیدن، پذیرفتن
جذب کردن
برابر پارسی : کشیدن، درکشیدن، پذیرفتن
فارسی به انگلیسی
absorb, assimilate, attract, blot, drink, gravitate, imbibe, pull, soak, sop
فارسی به عربی
اجذب , اسفنج , امتص , سل , مغناطیس ، إِجْتِذابٌ
استقطاب
استقطاب
اجذب , اسفنج , امتص , سل , مغناطيس ، إِجْتِذابٌ
استقطاب
مترادف و متضاد
جذب کردن، جذب شدن، فرا گرفتن، در اشامیدن، کاملا فرو بردن، تحلیل کردن، مجذوب شدن در، در کشیدن
جذب کردن، جلب کردن، مجذوب ساختن، مجذوب کردن
جذب کردن، در کشیدن، نوشیدن، تحلیل بردن، اشباع کردن
جذب کردن، مات و متحیر کردن، سرگرم کردن، مشغول کردن، تفریح دادن
جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن
جذب کردن، غلاف کردن، در خود گرفتن
جذب کردن، خیساندن، خیس خوردن
جذب کردن، انگل شدن، طفیلی کردن یاشدن، با اسفنج پاک کردن یا تر کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ربودن بسوی خود کشیدن جلب کردن طوری تکلم میکند که هم. شنودگان را جذب میکند. ) )
لغت نامه دهخدا
جذب کردن. [ ج َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کشیدن. بسوی خود کشیدن. ( ناظم الاطباء ). در خویشتن چیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). التسقی ؛ خون و مانند آن در خویشتن چیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) :
از بس که کند جذب رطوبت خطرش نیست
گر ساغر چینی ز هوا بر حجر آید.
از بس که کند جذب رطوبت خطرش نیست
گر ساغر چینی ز هوا بر حجر آید.
عرفی شیرازی ( ارمغان آصفی ).
رجوع به جذب شود.پیشنهاد کاربران
persuade : جذب کردن
برابر پارسی واژه جذب کردن واژه آهنج کردن یا آهنجیدن است
کشش
اندر کشیدن. [ اَ دَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) جذب کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : اما جواب ما مر این سؤال را از خاصیت مقناطیس. . . آن است که گوییم از آن سنگ بخاری است بیرون آینده لزج اندر کشیده که بجز آهن اندر نکشد. ( جامعالحکمتین ص 167 ) .
کلمات دیگر: