کلمه جو
صفحه اصلی

جعبه


مترادف جعبه : بسته، صندوق، قوطی، مجری، تیردان، تیرکش

برابر پارسی : شَگا، تیردان، کیوت، بسته، شگا

فارسی به انگلیسی

console, box, canteen, case, container, package

box


box, canteen, case, container, package


فارسی به عربی

صدر , قفص , صندوق

مترادف و متضاد

case (اسم)
حادثه، اتفاق، جا، حالت، صندوق، جلد، جعبه، محفظه، قالب، مورد، پرونده، قضیه، قاب، وضعیت، دعوی، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام

box (اسم)
ضرب، جای ویژه، صندوق، اطاقک، جعبه، بوکس، قوطی، محفظه، لژ، جعبه، توگوشی

box (اسم)
ضرب، جای ویژه، صندوق، اطاقک، جعبه، بوکس، قوطی، محفظه، لژ، جعبه، توگوشی

chest (اسم)
صندوق، سینه، جعبه، محفظه، خزانه داری، تابوت، قفسه سینه، خزانه، یخدان، سینه انسان

hutch (اسم)
صندوق، قفس، جعبه، خانه کوچک، کلبه

بسته، صندوق، قوطی، مجری


تیردان، تیرکش


۱. بسته، صندوق، قوطی، مجری
۲. تیردان، تیرکش


فرهنگ فارسی

تیردان، سرکش، صندوق کوچک، هرچیزصندوق مانند
( اسم ) ۱- تیردان ترکش . ۲- قوطی صندوقچه . ۳- یکی از آلات موسیقی . جمع : جعاب .

فرهنگ معین

(جَ بِ ) [ ع . جعبة ] (اِ. ) ۱ - تیردان . ۲ - صندوقچه ، هر چیز قوطی مانند. ، ~سیاه اسبابی به صورت یک واحد کامل الکترونیکی در وسی له های پرنده برای گردآوری اطلاعات از عملکرد وسیله در جریان پرواز، به ویژه در فهم علت سقوط . ، ~تقسیم قاب سرپوشیده ای برای ان

(جَ بِ) [ ع . جعبة ] (اِ.) 1 - تیردان . 2 - صندوقچه ، هر چیز قوطی مانند. ؛ ~سیاه اسبابی به صورت یک واحد کامل الکترونیکی در وسی له های پرنده برای گردآوری اطلاعات از عملکرد وسیله در جریان پرواز، به ویژه در فهم علت سقوط . ؛ ~تقسیم قاب سرپوشیده ای برای انتقال یا انعشاب مدارهای الکترونیکی . ؛ ~ابزار جعبه ای برای نگهداری و حمل ابزارهای دستی .


لغت نامه دهخدا

جعبه . [ ج َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) تیردان . ترکش . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). کنانه . شغا. کیش . وفضه :
گر نیست به جعبه ش در چون تیر جوابی
کس دست نگیرند ز تیر و ز نبالش .

ناصرخسرو.


از جوشن خصم جعبه گردد
تیر تو چو خارهای ماهی .

سیدحسن غزنوی .


بفکنده سپر که می نیابد
در جعبه ٔ فکر تیر دیگر.

اثیر الدین اخسیکتی .


تیر اگر بر نشانه ای راندی
جعبه را بر نشانه بنشاندی .

نظامی .


همه ساز لشکر به ترتیب جنگ
برآراست از جعبه ٔ نیم لنگ .

نظامی .


مگر تیرش از جعبه ٔ آرش است
که از نوک او خاره با خارش است .

نظامی .


تیر جعبه ٔ حجت ، جمله بینداخت .

(گلستان ).


گفتن که نه از وداد باشد
پیمودن باد باد باشد
تیری که نه بر هدف گراید
آن به که ز جعبه برنیاید.

امیرخسرو دهلوی .


|| سبد کوچکی که گل یا میوه در آن گذارند. || سرپوش . (آنندراج ) :
باشد از غنچه ٔ گل جعبه و از گل طبقش
که صبا توشه به فردوس برد بوی ترا.

تأثیر.


|| صندوقچه و تبنگوو هر چیزی که مانند صندوق کوچک باشد و در آن کاغذ ودفتر و اشیاء نفیس را نهند و در آن را ببندند. (ناظم الاطباء). مجری . محوره . صندوقچه . قوطی . حقه . درج . محفظه ای برای نگاه داشتن چیزها: جعبه ٔ بزک . جعبه ٔ جواهر. جعبه ٔ گز. || نام سازی است :
جعبه ٔ کودک خوش دلکش
راه اشکر همی سراید خوش .

مسعودسعد.


چون فروراند زخمه بر جعبه
هر که بشنید گرددش سغبه .

مسعودسعد.


|| لوله . || لوله ٔ توپ . || کانال . (دزی ). || بزرگترین ظرفهائی که در آن آشامیدنی ریزند. (اقرب الموارد).
- جعبه ٔ آواز ؛ در تداول عامه گرامافون را میگویند. جعبه ٔ صوت .
- جعبه ٔ ابزار ؛ صندوقچه ای که رانندگان اتومبیل ابزارهای اتومبیل چون آچارو پیچ و جز آن را در آن می گذارند. هر جعبه ای که ابزار و آلت در آن نهند.
- جعبه ٔ ابزار میکرسکپ ؛ شامل سوزن ، اسکالپل ، قیچی ، پنس و گاهی دارای تیغ دسته دار میباشد. (گیاه شناسی ثابتی ص 12).
- جعبه ٔ بزک ؛ جعبه ٔ لوازم آرایش .جعبه ای که اسباب و لوازم آرایش را در آن گذارند.
- جعبه ٔجواهر ؛ جعبه ای که جواهر و زینت آلات را در آن گذارند.
- جعبه ٔ سنگ ؛ جعبه ٔ وزنه . رجوع بهمین ماده شود.
- جعبه ٔ صوت ؛ جعبه ٔ آواز. رجوع بهمین ماده شود.
- جعبه ٔ وزنه ؛ جعبه ای که وزنه ها یا سنگهای ترازو را در آن میگذارند. جعبه ٔ سنگ . رجوع به کارآموزی داروسازی ص 9 شود.

جعبه. [ ج َ ب َ / ب ِ ] ( از ع ، اِ ) تیردان. ترکش. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). کنانه. شغا. کیش. وفضه :
گر نیست به جعبه ش در چون تیر جوابی
کس دست نگیرند ز تیر و ز نبالش.
ناصرخسرو.
از جوشن خصم جعبه گردد
تیر تو چو خارهای ماهی.
سیدحسن غزنوی.
بفکنده سپر که می نیابد
در جعبه فکر تیر دیگر.
اثیر الدین اخسیکتی.
تیر اگر بر نشانه ای راندی
جعبه را بر نشانه بنشاندی.
نظامی.
همه ساز لشکر به ترتیب جنگ
برآراست از جعبه نیم لنگ.
نظامی.
مگر تیرش از جعبه آرش است
که از نوک او خاره با خارش است.
نظامی.
تیر جعبه حجت ، جمله بینداخت.
( گلستان ).
گفتن که نه از وداد باشد
پیمودن باد باد باشد
تیری که نه بر هدف گراید
آن به که ز جعبه برنیاید.
امیرخسرو دهلوی.
|| سبد کوچکی که گل یا میوه در آن گذارند. || سرپوش. ( آنندراج ) :
باشد از غنچه گل جعبه و از گل طبقش
که صبا توشه به فردوس برد بوی ترا.
تأثیر.
|| صندوقچه و تبنگوو هر چیزی که مانند صندوق کوچک باشد و در آن کاغذ ودفتر و اشیاء نفیس را نهند و در آن را ببندند. ( ناظم الاطباء ). مجری. محوره. صندوقچه. قوطی. حقه. درج. محفظه ای برای نگاه داشتن چیزها: جعبه بزک. جعبه جواهر. جعبه گز. || نام سازی است :
جعبه کودک خوش دلکش
راه اشکر همی سراید خوش.
مسعودسعد.
چون فروراند زخمه بر جعبه
هر که بشنید گرددش سغبه.
مسعودسعد.
|| لوله. || لوله توپ. || کانال. ( دزی ). || بزرگترین ظرفهائی که در آن آشامیدنی ریزند. ( اقرب الموارد ).
- جعبه آواز ؛ در تداول عامه گرامافون را میگویند. جعبه صوت.
- جعبه ابزار ؛ صندوقچه ای که رانندگان اتومبیل ابزارهای اتومبیل چون آچارو پیچ و جز آن را در آن می گذارند. هر جعبه ای که ابزار و آلت در آن نهند.
- جعبه ابزار میکرسکپ ؛ شامل سوزن ، اسکالپل ، قیچی ، پنس و گاهی دارای تیغ دسته دار میباشد. ( گیاه شناسی ثابتی ص 12 ).
- جعبه بزک ؛ جعبه لوازم آرایش.جعبه ای که اسباب و لوازم آرایش را در آن گذارند.
- جعبه ٔجواهر ؛ جعبه ای که جواهر و زینت آلات را در آن گذارند.
- جعبه سنگ ؛ جعبه وزنه. رجوع بهمین ماده شود.

فرهنگ عمید

۱. ظرفی صندوق مانند که از مقوا، چوب، پلاستیک، و امثال آن ساخته می شود.
٢. [قدیمی] تیردان، ترکش.
٣. (موسیقی ) [قدیمی] نوعی آلت موسیقی: چون فروراند زخمه بر جعبه / هرکه بشنید گرددش سغبه (مسعودسعد: ۴۶۸ ).

دانشنامه عمومی

جعبه، ظرف یا انباره ایست که به منظور نگهداری و بسته بندی موقت یا دائم مواد و گاه برای حمل و نقل بکار می رود. در اصل به معنی تیردان و محل انبار تیر (کمان) بوده و امروزه به محل انبار هر شیئ دیگر اشاره دارد. مانند جعبه ابزار و جعبه کمک های اولیه
کارتن
کارتن (ظرف)
جعبه ممکن است از مواد بادوام مانند چوب یا فلز یا از مواد غیربادوام مانند مقوا ساخته شده باشد. جعبه ها ممکن است بسیار کوچک (قوطی کبریت) یا بسیار بزرگ باشند. شکل جعبه ها متفاوت بوده و هرگاه بدون اشاره به شکل یا کاربرد خاصی از کلمه جعبه استفاده شود، منظور جعبه ایست که مکعب مستطیل باشد. همچنین جعبه ها ممکن است از نوع جعبه های مقوایی باشند یا ممکن است درب(باز شونده یا کشویی) داشته یا نداشته باشند.

فرهنگ فارسی ساره

بسته


پیشنهاد کاربران

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
بِهیر ( سنسکریت: بْهِری )
مانژو mãnžu ( سنسکریت: مَنجوشا )

کانتینر

باکس

در پارسی : همان " کیوت و شگا " درست می باشد که در پارسی باستان و پهلوی روایی داشته است


کلمات دیگر: